به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ساربان بر ناقه می‌بندد به سرعت محملی

چون جرس ز اندیشه در بر میتپد نالان دلی

محمل آرائیست یکجا گرم با صد آب و تاب

جای دیگر آه سرد و گریهٔ بی‌حاصلی

یک طرف در نیت پرواز باز جان شکار

یک طرف در اضطراب مرگ مرغ بسملی

شهر ویران کرده‌ای را باد صحرا در دماغ

باد در کف چون گل از وی بی‌دلی پا در گلی

وای بر صحرائیان کز شهر بیرون میرود

بی‌ترحم صید بندی ناپشیمان قاتلی

سیل اشگ من گر افتد از پی این کاروان

ز افت طوفان خطر گاهی شود هر منزلی

از بنی‌آدم ندیدم محتشم مانند تو

وصل را نامستعدی انس را ناقابلی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

 

از باده عیشم بود مستانه به کف جامی

زد ساغر من بر سنگ دیوانه می‌آشامی

ای هم دم از افسانه یک لحظه به خوابش کن

شاید که جهان گیرد یک مرتبه آرامی

با این همه زهدای بت در عشق تو نزدیکست

کز مستی و بدنامی بر خویش نهم نامی

گر کار تو در پرهیز پر پیش نمی‌آید

در وادی رسوائی من پیش نهم گامی

ای بسته زبان از خشم خود گو که نمی‌باید

با این همه تلخی‌ها شیریی دشنامی

آن کرد گرفتارم کز زلف بتان افکند

در راه بنی آدم گیرنده ترین دامی

با این همه چالاکی ای پیک صبا تا چند

جانی به لب آوردن ز آوردن پیغامی

هنگامه به آن کو برای دیو جنون شاید

کان شوخ تماشا دوست سر برکند از بامی

فردا چه شود یارب کان شوخ به بزم آمد

دیروز به ایمائی امروز به ابرامی

ای سرو چمن مفروش پر ناز که می‌باید

رعنائی بالا را زیبائی اندامی

در بزم تو این بد نام جان داد و نداد ایام

از دست تواش جامی وز لعل تواش کامی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

 

بر روی یار اغیار را چشمی به آن آلودگی

غلطان به خاک احباب را اشگی به آن پالودگی

مجنون چو افشاند آستین بر وصل تا روز جزا

دامان لیلی پاک ماند از تهمت آلودگی

نازش برای عشوه ای صد لابه می‌فرمایدم

صورت نمی‌بندد دگر نازی به این فرمودگی

از دیدن او پند گو یک‌باره منعم می‌کند

در عمر خود نشنیده‌ام پندی به این بیهودگی

پای طلب کوتاه گشت از بس که در ره سوده شد

کوته نمی‌گردد ولی پای امید از سودگی

آ سر که دیدی خاک گشت از آستان فرسائیش

وان آستان هم بازرست از زحمت فرسودگی

خوش رفتی آخر محتشم آسوده در خواب عدم

هرگز نکردی در جهان خوابی به این آسودگی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

 

آن که هرگز نزد از شرم در معشوقی

امشب افکند به سویم نظر معشوقی

امشب از چشم سیه چاشنی غمزه فشاند

که نظر کرد به سویم ز سر معشوقی

امشب از پای فتادم که پیاپی می‌کرد

در دل من گذر از رهگذر معشوقی

امشب از من حرکت رفت که بیش از همه شب

یافتم در حرکاتش اثر معشوقی

از کمر بستنش امروز یقین شد که حریف

بهر من بسته به دقت کمر معشوقی

نوبر باغ جمالست که پیدا شده است

از نهال قد آن گل ثمر معشوقی

...

زنده مانم چو در آمدز در معشوقی

محتشم مژده که پیک نظر آزادیست

به دل از مصر جمالش خبر معشوقی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

 

شوق می‌گرداندم بر گرد شمع سرکشی

همتی یاران که خود را میزنم برآتشی

همچو خاشاکی که بادش در رباید ناگهان

خواهد از جاکندنم جولان تازی ابرشی

ناوکی کامروز دارم این قدرها زخم ازو

خواهد آوردن قضا فرد ابروان از ترکشی

توبه‌های مستی عشقم خطر دارد که باز

پیش لب آورده دورانم شراب بی‌غشی

باده‌ای کامروز دارد سرخوشم از بوی خود

هوش فردا کی گذارد در چو من دریاکشی

از می لطفش چو نزدیکان جهانی جرعه کش

من چو دوران چاشنی از جام استغنا چشی

از وثاق محتشم فردا برون خواهد دوید

خانه‌سوزی در شهر افکنی مجنون وشی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

 

نکشد ناز مسیح آن که تو جانش باشی

در عنان گیری عمر گذرانش باشی

یارب آن چشم که باشد که تو با این همه شرم

محرم راز نگه‌های نهانش باشی

حال دهشت زده‌ای خوش که دم عرض سخن

در سخن‌بندی حیرت تو زبانش باشی

میرم از رشک زیان‌کاری جان باخته‌ای

که تو سود وی و تاوان زیانش باشی

تا ابد گرد سر باغ و بهاری گردم

که تو با این خط نوخیز خزانش باشی

گر درین باغ کهن سال بمانی صد سال

خواهم از حق که همان نخل جوانش باشی

با تو پیوند دل خویش چنان می‌خواهم

که تو پیوند گسل از دو جهانش باشی

گر مکافات غلط نیست خوشا عاشق تو

که تو فردای قیامت نگرانش باشی

اگر ای روز قیامت به جهان آرندت

روز این است که ایام زمانش باشی

ای دل از وی همه در نعمت وصلند تو چند

دیده‌بان مگسان سرخوانش باشی

با همهٔ کوتهی ای دست طمع چون باشد

که شبی دایره موی میانش باشی

قابل تیر وی ای دل چونه‌ای کاش ز دور

چاشنی گیر صدائی ز کمانش باشی

زخم تیریست خوش از غمزه دل دار کز آن

غیر منت کشد اما تو نشانش باشی

برقی از خانه زین می‌جهد ای دل بشتاب

که دمی در صف نظارگیانش باشی

از من و غوطه در آتش زدن من یاد آر

دست جرات زده هرگه به عنانش باشی

محتشم دل به تو زین واسطه می‌بست که تو

تا ابد واسطهٔ امن و امانش باشی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

توسن حسن کرده زین طفل غیور سرکشی

تا تو نگاه کرده‌ای گشته بلند آتشی

سکه عشق می‌شود تازه که باز از بتان

نوبت حسن می‌زند کودک پادشه وشی

گشته به قصد بی‌دلان مایل خانه کمان

صید فکن خدنگی از پادشاهانه‌تر کشی

سهم کشنده ناوکی می‌کشدم که در پیم

داده عنان رخش کین صید کشی کمان کشی

در حرکات پشت زین هست سبک‌تر از صبا

آن که بپا نشست ازو کوه کشیده ابرشی

ای منم از خمار غم کز تازه دگر

ساقی عشق در قدح کرده شراب بی‌غشی

باز به بزم زلف را دام که کرده بوده‌ای

کامد از انجمن برون محتشم مشوشی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:14 PM

 

از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی

اوقات خود ضایع مکن بر رغم چون من ناکسی

از شوخیت بر قتل خود دارم گمان اما کجا

پروای این ناکس کند مثل تو بی‌پروا کسی

اقبال و ادبارم نگر کامشب به راهی این پسر

تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی

با غیر اگر عمری بود پیدا نگردد هیچ کس

یک دم به من چون برخورد در دم شود پیدا کسی

با آن که خار غیرتم در پا بود از پی دوم

در راه چون همره شود با آن گل رعنا کسی

سر در خطر تن در عنا دل در گروجان در بلا

فکر سلامت چون کند با این ملامت‌ها کسی

داری ز شیدا گشتگان رسوا بسی در دشت غم

در سلگ ایشان محتشم رسواتر از رسوا کسی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

دل را اگر ز صبر به جان آورد کسی

به زان که درد دل به زبان آورد کسی

در عشق می‌دهند به مقدار رنج گنج

تا تن به زیر بار گران آورد کسی

کوتاب تیر و ناوک پران که خویش را

در جرگهٔ تو سخت کمان آورد کسی

پیدا شود ز اهل جهان ثانی تو را

گر باز یوسفی به جهان آورد کسی

بر حرف من قلم شود انگشت اعتراض

تیغ و ترنج اگر به میان آورد کسی

بازار عشق ز آتش غیرت شود چو گرم

کی در خیال سود و زیان آورد کسی

جان میشود ضمان دل اما نمی‌دهد

حکم آن قدر امان که ضمان آورد کسی

میجوئی از بتان دل من چون بود اگر

ز ایشان به غمزهٔ تو نشان آورد کسی

هست آن سوار از تو عنان تاب محتشم

او را مگر گرفته عنان آورد کسی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

چه باشد گر سنان غمزه را زین تیزتر سازی

دل ریش مرا در عشق ازین خونریزتر سازی

گذر بروادی ناز افکنی دامن‌کشان واندم

به یک دامن فشانی آتشم را تیزتر سازی

بلا بر گرد من میگرد اما دست می‌یابد

گهی بر من کزین خود را بلاانگیزتر سازی

هلاک از نرگس بیمار خواهی ساخت آن روزم

که در خون‌خواریش امروز ناپرهیزتر سازی

ز نایابی در وصل تو قیمت یاب‌تر گردد

محیط حسن را هرچند طوفان خیزتر سازی

به راه قدمت عشقت شتاب آموزتر گردم

خطابت را اگر با من عتاب‌آمیزتر سازی

نهد سر برسم رخش تو چون صد محتشم هردم

اگر فتراک خود را زین شکار آویزتر سازی

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1056

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4531920
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث