به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

صبح مرا به ظن غلط شام کرده‌ای

بی‌تاب مرا گنهی نام کرده‌ای

تا ذوق حرف تلخ تو حسرت کشم کند

ایذای من به نامه و پیغام کرده‌ای

از غایت مضایقه در گفت و گو مرا

راضی به یک شنیدن دشنام کرده‌ای

در غین مهر این که مرا کشته‌ای نهان

تقلید مهربانی ایام کرده‌ای

ترسم دمار از من بی‌ته برآورد

مرد آزمایی که تو در جام کرده‌ای

چشم تلافی ز تو دارم که پیش خلق

روی مرا به شبهه شبه فام کرده‌ای

از قتل محتشم همه احرام بسته‌اند

در دفع وی ز بس که تو ابرام کرده‌ای

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

من کیستم به دوزخ هجران فتاده‌ای

وز جرم عشق دل به عقوبت نهاده‌ای

تشریف وصل در بر اغیار دیده‌ای

با دل قرار فرقت دل دار داده‌ای

از جوی یار بر سر آتش نشسته‌ای

وز رشگ غیر بر در غیرت ستاده‌ای

پا از ره سلامت دوران کشیده‌ای

بر خورد در ملامت مردم گشاده‌ای

در شاه راه جور کشی پر تحملی

در وادی وفا طلبی کم اراده‌ای

در کامکاری از همه آفاق کمتری

در بردباری از همه عالم زیاده‌ای

چون محتشم عنان هوس داده‌ای ز دست

وز رخش کامرانی دوران پیاده‌ای

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

قلم نسخ بران بر ورق حسن همه

کاین قلمرو به تو داده است خدا یک قلمه

زان دو هندوی سیه مست که مردم فکنند

تیغ هندیست نگاه تو ولیکن دو دمه

خوش‌تر از عشرت صد سالهٔ هشیارانست

با می صاف دو ساله طرب یک دو مه

از دم ناصح واعظ دلم اندر چاهیست

که ز یک سوی سموم است وز یک سوی دمه

رهزنان در صدد غارت و خوبان غافل

گرگ بیداز ز هر گوشه و در خواب رمه

دم نزع است وز شوق کلمات تو مرا

یک نفس بیش نمانده است بگو یک کلمه

محتشم فتنه قوی دست شد آن دم که نهاد

زلف نو سلسله‌اش سلسله بر پای همه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

نمی‌دانم ز خود افتادگان داری خبر یا نه

ز دور این نالهٔ ما در دلت دارد اثر یا نه

یقین داری که دارم از خیالت پیکری با خود

که شب تا صبح دم می‌گردمش بر گرد سر یانه

به گوشت هیچ می‌گوید که اینک می‌رسد از پی

چو باد صرصر آن دیوانهٔ صحرا سپر یا نه

به خاطر میرسانی هیچ گه کان دشت پیما را

به زور انداختم از پا من بیدادگر یا نه

برای آزمایش بار من بر کوه نه یک دم

ببین خواهد شکستن کوه را صد جا کمر یا نه

چو جان را نیست در رفتن توقف هیچ میگوئی

که باید بازگشتن بی‌توقف زین سفر یا نه

نوشتم نامه وز گمراهی طالع نمی‌دانم

که خواهد ره به آن مه برد مرغ نامه‌بر یا نه

بیا و محتشم از بهر من دیوان خود بگشا

به بین بر لشگر غم می‌کنم آخر ظفر یا نه

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده

همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده

از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر

ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده

چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد

جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده

زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم

گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده

هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر

خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده

هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو

من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده

گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم

حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

پند گوی تو چه‌ها تا به تو فهمانیده

کز منت باز به این مرتبه رنجانیده

ز آتش سرکش قهرت ز تو رو گردانست

عاشق روی ز شمشیر نگردانیده

زان نگه قافلهٔ صبر گریزان وز پی

مژه‌ها تیغ در آن قافله خوابانیده

مژه بیش از مدد ابرویش از دل گذران

تیر پران و کمان گوشه نجنبانیده

چه روم بی تو به گشت چمن ای حور که هست

باغ گل در نظرم دوزخ تابانیده

می‌کشم پای ز هنگامهٔ عشقت که فراق

سخت چشم من ازین معرکه ترسانیده

محتشم شمع صفت چند بسوزی مروی

خویش را کس به عبث این همه سوزانیده

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

به دست دیده عنان دل فکار مده

مرا ببین و به چشم خود اختیار مده

ز غیرت ای گل نازک ورق چو دامن پاک

کشیدی از کف بلبل به چنگ خار مده

به رشک دادن من در دو روزه رنجش خود

هزار مست هوس را به بزم بار مده

به غیر کامده زان زلف تابدار به رنج

به غیر شربت شمشیر آب‌دار مده

غرور سد نگه شد خدای را زین بیش

شراب ناز به آن چشم پر خمار مده

بز جر منصب فرهادیم بده اما

ز حکم خسرویم سر به کوهسار مده

هزار وعدهٔ پر انتظار دادی و رفت

کنون که وعده قتل است انتظار مده

گرفته تیغ تو چون در نیام ناز قرار

نوید قتل به جان‌های بی‌قرار مده

اگر به هیچ نمی‌ارزم از زبون کشیم

به دست چشم سیه مست جان شکار مده

وگر به کار تو می‌آیم از برای خودم

نگاه دار و به چنگال روزگار مده

غرض اطاعت حکم است محتشم زین نظم

به طول دردسر آن بزرگوار مده

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:08 PM

 

آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده

طرف کله شکسته گره بر جبین زده

هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار

بر صید آن کشیده کمان تیر این زده

در پرده دارد آن مه مجلس نشین دریغ

رویی که طعنه بر مه گردون نشین زده

آن خردسال تاجو صراحی کشیده قد

بسیار شیشهٔ دل ما بر زمین زده

از زخم و داغ تازه‌ام امشب هزار بار

خون سر ز جیب و شعله سر از آستین زده

دارد به ذوق تا نفس آخرین مرا

زخمی که بر من از نگه اولین زده

خوش وقت محتشم که دگر زین غزل برآب

خوش نقش‌ها ز خامه سحر آفرین زده

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

 

خط اگرت سبزه طرف لاله نهفته

دایرهٔ ماه را به هاله نهفته

شیخ که دامن‌کش از بتان شده ای گل

داغ تو در آستین چو لاله نهفته

ابر برای شکست شیشه غنچه

در بغل لاله سنگ ژاله نهفته

می‌کنم از خوی نازکت شب هجران

پیش خیال تو نیز ناله نهفته

تن که نه قربانی بتان شود اولی

در دهن گور آن نواله نهفته

آن چه خضر سالها شتافتش از پی

در دو پیاله می دو ساله نهفته

پیش بناگوش او ز طره سیه پوش

برگ گل و لاله در گلاله نهفته

نامهٔ قتلم نوشته فاش و به قاصد

داده ز تاکید صد رساله نهفته

دید که می‌میرم از تغافل چشمش

کرد نگاهی به من حواله نهفته

منع من ای شیخ کن ز مشرب خودرو

سبحه مگردان عنان پیاله نهفته

شیردلی محتشم کجاست که خواند

این غزل از من بر آن غزاله نهفته

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 6:01 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1056

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4530928
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث