به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ز خاک کوی تو گریان سفر گزیدم و رفتم

ز گریه رخت به غرقاب خون کشیدم ورفتم

قدم به زمین ریخت از دو شیشهٔ دیده

گلاب آن گل حسرت که از تو چیدم و رفتم

ز نخل تفرقه خیزت که داد بر به رقیبان

علاقه دل و پیوند جان بردم و رفتم

چو غیر چید گل وصلت از مساهله من

چو خار در جگر خویشتن خلیدم و رفتم

درون پرده صبرم ز حد چو رفت تحمل

ز پاس دامن آن پرده بر دریدم و رفتم

رخ امید به عهدت ز عاقبت نگریها

سیه در آینهٔ بخت خویش دیدم و رفتم

به پند دیدهٔ صحبت پسند کار نکردم

نصیحت دل عزلت گزین شنیدم و رفتم

مرا لقب کن ازین پس سگ رمیده ز آهو

کز آهوئی چو تو با صد هوس رمیدم و رفتم

شکیب را چو نیامد ز پس نوید امیدی

به شرح محتشم پیش بین رسیدم و رفتم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:33 PM

 

تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم

غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم

تو آن صیاد بی‌قیدی که باقیدم رها کردی

من آن صیدم که هرجا می‌روم در دام صیادم

اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد

بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم

وگر بر گرد سروت مرغ روحی پرزند میدان

که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم

چو بازآئی به قصد پرسشی برتربتم بگذر

که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم

به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما

چنان زارم که هست آهسته‌تر از ناله فریادم

نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من

ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم

مکن بر وصل این شیرین لبان پرتکیه‌ای همدم

که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم

نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم

که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:33 PM

 

من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم

به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم

ز استغنا نمی‌گشتم به گرد کعبه لیک آخر

سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم

سرم چون گوی می‌باید فکند از تن به جرم آن

که عمری بر سر کوی تو بی‌حاصل به سر گشتم

ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن

که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچاره‌تر گشتم

اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان

وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم

به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی

که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم

اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی

که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:32 PM

 

چون من به در هجر ز بیداد تو رفتم

چندان نگهم داشت که از یاد تو رفتم

چون فاختهٔ سنگ ستم خرده ازین باغ

دل در گرو جلوهٔ شمشاد تو رفتم

بشتاب ز دنبال که با زخم غریبی

از صید گه غمزهٔ صیاد تو رفتم

برکس مکن اطلاق هلاکم که ز دنیا

از سعی اجل هم نه به امداد تو رفتم

پوشیده کفن سوی مکافات گه حشر

تا زین ستم آباد به بیداد تو رفتم

خسرو ز جهان می‌شد و آهسته به شیرین

می‌گفت که من در سر فرهاد تو رفتم

نالان به درش محتشم از بس که نشستی

من منفعل از ناله و فریاد تو رفتم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:32 PM

 

بس که چشم امشب به چشم عشوه‌سازش داشتم

از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم

غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد

بس که پاس غمزهٔ مردم نوازش داشتم

تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب

گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم

گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان

با رقیبان در مقام احترازش داشتم

داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان

از نیاز غیر من هم بی‌نیازش داشتم

زور عشقم بین که تازان می‌گذشت آن شهسوار

از کششهای کمند شوق بازش داشتم

با خیالش محتشم در دست بازی بود و من

دست در زنجیر از زلف درازش داشتم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:32 PM

 

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم

سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم

طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت

دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم

کام جان با خط سبز و لب جان‌بخش تو بود

هرزه عمری ز پی خضر و مسیحا گشتم

چون برم پی به مقام تو گرفتم چو صبا

پا ز سر کردم و سر تا سر دنیا گشتم

منم ای شمع بتان مرغ سمندر خوئی

که چو پروانه به دوران تو پیدا گشتم

تاب دیدار تو چون آورم ای غیرت حور

من که نادیده مه روی تو شیدا گشتم

هرکه پیمود ره الفت من وحشی گشت

بس که باوحش من بادیه پیما گشتم

محتشم تا روش فقر و فنا دانستم

منکر جاه جم وحشمت دارا گشتم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:32 PM

 

لب پر سوال بر سر راهی نشسته‌ام

سائل نیم به وعده ماهی نشسته‌ام

زان شمع بس که داشته‌ام دوش اضطراب

گاهی چو شعلهٔ خاسته گاهی نشسته‌ام

گل می‌دمد ز دامن و چشمم که روز و شب

با دستهٔ گلی چو گیاهی نشسته‌ام

صیادوار ز آهوی دیر التفات او

پیوسته در کمین نگاهی نشسته‌ام

دل ساخت سینه را سیه از دود خود ببین

در پهلوی چه خانهٔ سیاهی نشسته‌ام

روز فریب بین که گذشت است محتشم

سالی که من به وعده ماهی نشسته‌ام

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:32 PM

 

خانهٔ دوری دل از همه پرداخته‌ام

وانداران بهر تو وحدتکده‌ای ساخته‌ام

زیر این سقف مقرنس به ازین جائی نیست

که من تنگ دل از بهر تو پرداخته‌ام

هست دیگ طربم ز آتش بی‌دود به‌جوش

تا سر از همدمیت شعلهٔ‌وش افراخته‌ام

کس نینداخته در ساحت این تنگ فضا

طرح صرحی که من از بهر تو انداخته‌ام

محتشم نزد خرد تنگ فضائیست جهان

کز قناعت من دلتنگ به دان ساخته‌ام

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:32 PM

 

اگر دوری ز من در آرزویت زار می‌میرم

وگر پیش منی از لذت دیدار میمیرم

ز درد هجر زارم بر سر من زینهار امشب

گذاری کن که من زین درد بی‌زنهار می‌میرم

بسویم بین و یک حسرت برون کن از دلم جانا

که از نادیدنت با حسرت بسیار می‌میرم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:24 PM

 

گر پردهٔ گردون ز سرشگم نکشد نم

میسوزمش از صاعقه آه به یکدم

گر سر فنی از تن چون موی من ای شوخ

مهرت ز دل من سر موئی نشود کم

چون موی توام در دو جهان جهان روی سیه باد

گر یک سر موی تو فروشم به دو عالم

گر دم به دمم گریه گلو گیر نگردد

در نه فلک آتش زنم از آه دمادم

ای جای دلنشین تو مهمان سرای چشم

یک دم چراغ دل شو و بنشین به جای چشم

ادامه مطلب
چهارشنبه 18 مرداد 1396  - 5:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1056

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4535583
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث