به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سحر به دامن کهسار، لاله گفت به سنگ

ز رنگ و بوی جوانی، چه بود حاصل ما؟

به درد و داغ در این گوشه سوختیم و نبود

کسی که برزند آبی بر آتش دل ما

نه سرو بر سرم افراشت سایبان روزی

نه عندلیب، شبی نغمه زد به محفل ما

نه چشمی از رخ رنگین ما نصیبی یافت

نه چشمه، آینه بنهاد در مقابل ما

در این بهار که جمع اند شاهدان چمن

قضا فکند به دامان کوه منزل ما

به خیره، چهره برافروختیم و پژمردیم

ندیده رهگذری، جلوه شمایل ما

ز حرف لاله برآشفت سنگ خاره و گفت:

که ای مصاحب خودبین و یار غافل ما

به شکر کوش، گر از ورطه بلا دوریم

که نیست ره غم و اندوه را به ساحل ما

از آن گروه منافق که خصم یکدگرند

گشوده کی شود ای دوست، عقده دل ما

چو خار طعنه مزن، گر نه همنشین گلی

که همنشین من و توست بخت مقبل ما

به گوشه گیری، مجموع باش و دم درکش

کز اجتماع، پراکندگی ست حاصل ما

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:12 PM

 

جان بابا، هر شب این دیوانه دل

با من شوریده سر در گفت و گوست

کز چه دارد، مرد عامی حق رأی

لیک زن با صد هنر محروم از اوست

مرد و زن را در طبیعت فرق نیست

فرق شان در علم و فضل و خلق و خوست

مرد نادان در شمار چارپاست

مغز خالی کم بهاتر از کدوست

بانوی عالم به از بی مایه مرد

«دشمن دانا به از نادان دوست »

خار و خس را، چون در این گلشن بهاست

گل چرا بی قدر با صدرنگ و بوست

از چه حق رأی دادن نیستش

آن که، جان را گر بگیرد حق اوست

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:12 PM

 

عمری از جور چرخ مینا رنگ

رنجه بودم، ز رنج بیماری

یافت آئینه وجودم زنگ

از جفای سپهر زنگاری

تار شد دیدگان روشن بین

زرد شد، چهرگان گلناری

همچو موشی نحیف گشت و نزار

تن فربه چو گاو پرواری

آزمودم همه طبیبان را

در شفاخانه های بهداری

کار آن جمله و طبابتشان

کار بوزینه بود و نجاری

نه حکیمی، خبر ز حکمت داشت

نه پرستاری، از پرستاری

پیش بیطار رفتم آخر کار

چاره ای خواستم ز ناچاری

و آن شفابخش دام و دد، بگرفت

دستم و رستم از گرفتاری

بی تأمل علاج دردم کرد

تن ز غم رست و من ز غمخواری

طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید

که ز دانای فن بیطاری

یا من از خیل چارپایانم

یا طبیبان از هنر عاری

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:12 PM

 

پاس ادب به حد کفایت نگاه دار

خواهی اگر ز بی ادبان یابی ایمنی

با کم ز خویش هر که نشیند به دوستی

با عز و حرمت خود خیزد به دشمنی

در خون نشست غنچه که شد همنشین خار

گردن فراخت سرو ز بر چیده دامنی

افتاده باش لیک نه چندان که همچو خاک

پامال هر نبهره شوی از فروتنی

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 12:11 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1056

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4356451
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث