نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه به سور
نیکو مثلی زده ست شاها دستور
بز را چه به انجمن کشند و چه به سور
آشکو خد برزمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوارتر
با هنر او همه هنرها یافه
با سخن او همه سخنها ترفند
از حسن رای تست که گیتی سرای تست
گیتی سرای تست ز کیماک تا خزر
تا نبود چون همای فرخ کرگس
همچو نباشد به شبه باز خشین پند
بهره تو آفرین می شد زسعد مشتری
رقم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود
چون درو عصیان و خذلان تو ای شه راه یافت
کاخها شد جای کوف و باغها شد جای خاد
در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازد
چو ایوان مداین مر ترا ایوان و خم سازد
صحرای سنگ روی و که سنگلاخ را
از سم آهوان و گو زنان شیار کرد
دل بردو مرانیز به مردم نشمرد
گفتار چه سودست چو ورغ آب ببرد