به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای جهانی ز تو به آزادی

بر من از تو چراست بیدادی

دل من دادی و نبود مرا

از دل بیوفای تو شادی

دل دهان دل به دوستی دادند

تومرا دل به دشمنی دادی

قصدکردی به دل ربودن من

برهلاک دلم بر استادی

تا دلم نستدی نیاسودی

چون توان کرد از تو آزادی

دل ببردی و جان شد از پس دل

ای تن اندر چه محنت افتادی

بردل دوستان فرامشتی

بر دل دشمنان همه یادی

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

ای دوستی نموده و پیوسته دشمنی

درشرط مانبود که با من تو این کنی

دل پیش من نهادی و بفریفتی مرا

آگه نبوده ام که همی دانه افکنی

پنداشتم همی که دل ازدوستی دهی

بر تو گمان که برد که تودشمن منی

دل دادن تواز پی آن بود تا مرا

اندر فریبی و دلم از جای برکنی

کشتی مرا به دوستی و کس نکشته بود

زین زارتر کسی را هرگز به دشمنی

بستی به مهر بادل من چند بار عهد

از تو نمی سزد که کنون عهد بشکنی

با تو رهیت را چو به دل ایمنی نبود

زین پس به جان چگونه بودبرتو ایمنی

خرمن ز مرغ گرسنه خالی کجا بود

ما مرغکان گرسنه ایم و تو خرمنی

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

چو روی تو نبود لاله بهاری نه

چو قد تو نبود سرو جویباری نه

ز دلبران نبودچون تو دلشکن یاری

زعاشقان نبود چون منی به زاری نه

ترا زمن همه جز بندگی نمودن نیست

مرا ز تو همه جزدرد و رنج وخواری نه

به بیست شهر چو من عاشق غریوان نیست

به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه

مراد تو همه جز جنگ و ترکتازی نیست

مراد من همه جز صلح و سازگاری نه

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

نوبهارآمدو بشکفت بیکبار جهان

بر سر افکندزمین هر چه گهر داشت نهان

تاز خواب خوش بگشاد گل سوری شم

لاله سرخ ببندد همی از خنده دهان

پرنیانها و پرندست کشیده همه باغ

عاشقان گاه بر این سایه دوان گاه بر آن

اندر آن هفته که بگذشت جهان پیر نمود

وندر این هفته جوانست کران تابه کران

من شنیدم که به ایام جوان پیر شود

نشنیدم که به یک هفته شود پیر جوان

من نگویم که می سرخ حلالست و مباح

گر بودورنه من این لفظ نیارم به زبان

گویم ار هرگز خواهی خوری امروز بخور

که دگر باره بدین روز رسیدن نتوان

خیز تا بر گل نو کوزگکی باده خوریم

پیش تا از گل ما کوزه کند دست زمان

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

باغبان! زیر سرو بن منشین

نه کجا سرو نیست نیست زمین

نه همه سایه زیر سرو بود

زیر شاخ سمن شو و بنشین

باغ تو پر درخت سایه ورست

از پی خویشتن یکی بگزین

گرد آن سرو نارسیده مگرد

رنگ آن سرو نارسیده مبین

سرو را، دست باز دار به من

رحم کن بردل من مسکین

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

خدای داند بهتر که چیست در دل من

ز بس جفای توای بیوفای عهدشکن

چو مهربانان در پیش من نهادی دل

نبرد و برد دلم جز به مهربانی ظن

همی ندانست این دل که دل سپردن تو

همیشه کار تو بوده ست زرق و حیله و فن

دل تو آمده بوده ست تا دلم ببرد

ببردو رفت به کام و مراد باز وطن

من از فریب تو آگه نه وتو سنگین دل

همی فریفته بودی مرا به چرب سخن

هم آن کسی که به خوشی به من سپردی دل

چو دل نباشد جان را چه کرد خواهم من

کنون که حال چنین شد چه باز خواهی دل

چه اوفتاد که دل بازخواستی از من

دلم ببردی وجان هم ببر که مرگ بهست

ز زندگانی اندر شماتت دشمن

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

ای رفته من از رفتن تو باغم ودردم

مردم زتو وزین قبل از شادی فردم

تا وصل ترا هجر تو ای ماه فرو خورد

دردی نشناسم که به صد باره نخوردم

از چهره تو بتکده بوده ست مرا چشم

امروز درین بتکده از آب به دردم

گویند کز آتش تبش و گرمی باشد

پس چون که من از آتش غم بادم سردم

یا دوست بگشتی تو از آن حال که بودی

من روزی ازین درد به صدبار بگردم

گه بامژه ترم گه بالب خشکم

گه با دل پرخونم گه با رخ زردم

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

ندهم دل به دست تو ندهم

گربه تو دل دهم ز تو نرهم

کوی تو جایگاه فتنه شده ست

بر سر کوی تو قدم ننهم

دوستان از فراق تو شکهند

من همی از وصال تو شکهم

گرمن لابه ساز چرب سخن

چه بسی لابه ها به دل ندهم

سخت بسیار حیله باید کرد

تا زدست تو سنگدل بجهم

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

تا کی بوداین شوخی و تاکی بود این جنگ

زین شوخی و زین جنگ نگردد دل من تنگ

صلحست مرابا تو و بامن نکنی صلح

جنگست ترا با من و با تو نکنم جنگ

سنگست دلت مهر بر او تابان گه گه

کز تافتن مهر گهر زاید در سنگ

فرسنگ به فرسنگ دوانم ز پی تو

وزمن تو گریزانی فرسنگ به فرسنگ

گرمن ز تو ای دوست همی ننگ ندارم

تو نیز مدار از من و از صحبت من ننگ

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

 

آزار داری ای یار زیرا که یک زمستان

بگذشت و کس نیامدروزی زمانه زین در

روزی بدین درازی ما از تو جسته دوری

کز تو خطایی آمد، وان از تو بودمنکر

ما با هزار دستان خو داشتیم آنجا

بیداد کرد و بیشی زاغ سیه بدین در

تو تنگدل نگشتی بازاغ بد نکردی

بنشستی و ببری خوش با چنان ستمگر

چون در میان باغت دامی بگستریدند

بازاغ درفتادی ناگه به دامت اندر

از تو خطایی آمداز ماخطایی آمد

شایدکه هر دو گشتیم اندرخطا برابر

از باغ زاغ گم شد ،آمدهزار دستان

اکنون گرفت باید کار گذشته از سر

امروز ما و شادی امروز ما و رامش

درزیر هر درختی عیشی کنیم دیگر

بادوستان یکدل با مطربان چابک

باریدکان زیبا با ساقیان دلبر

دلجوی ساقیانی شیرین سخن که مارا

از کف دهنده باده و ز لب دهنده شکر

ادامه مطلب
دوشنبه 6 شهریور 1396  - 4:07 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 132

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4371125
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث