دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دربند اوست هر دل غم پروری که هست
در حلقه اطاعت حق پایدار باش
تا بر رخت گشاده شود هر دری که هست
دنیا کند به دل سیهان میل بیشتر
از شش جهت به هند رود هر زری که هست
دارد سری به کاکل او هر سری که هست
دربند اوست هر دل غم پروری که هست
در حلقه اطاعت حق پایدار باش
تا بر رخت گشاده شود هر دری که هست
دنیا کند به دل سیهان میل بیشتر
از شش جهت به هند رود هر زری که هست
(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست
در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)
(از روی گرم عشق به جوش است خون خاک
هر چند لعل را خبر از آفتاب نیست)
(دست تهی گره نگشاید ز کار خویش
در حق خود دعای گدا مستجاب نیست)
از پسته تو شور ملاحت چکیده است
صبح صباحت از گل رویت دمیده است
یارب ز چشم زخم خمارش نگاه دار
باغ از بنفشه سرمه مستی کشیده است
آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است
خود را به زیر بال سمندر کشیده است
خودبین مباش تا به حیات ابد رسی
آیینه سد به راه سکندر کشیده است
خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
در خط سبز، شهپر طوطی رسانده است
جز خط دل سیه که مبیناد روز خوش
بر شمع آفتاب که دامن فشانده است؟
دل بی خیال طایر شهپر بریده است
بی فکر روح پای به دامن کشیده است
معیار آرمیدگی مجلس است شمع
تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است
از سرد مهری آتش شوقم فسرده است
روغن تلف مکن به چراغی که مرده است
با مشتری به چین جبین حرف می زند
حسن تو گوشمال کسادی نخورده است
در جوش خلق کعبه حاجات گم شده است
در توبه شکسته خرابات گم شده است
آن طفل مشربیم که در مشت خاک ما
بس گوهر گرامی اوقات گم شده است
زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ
با بخت شور چند توان خورد آب تلخ
بی می نیم شکفته، همانا بریده اند
همچون پیاله ناف مرا با شراب تلخ
تا عارضت ز آتش می برفروخته است
بر آسمان ستاره خورشید سوخته است
ای آتش و سپند دگر وقت همرهی است
چشم بدی به زخم دلم بخیه دوخته است