به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پنداری

زمین از تنگ میدانی لب بام است پنداری

ز تیغش تا جدا شد زخم در خمیازه می افتد

دم شمشیر سیرابش لب جام است پنداری

درین وادی به آهو چشمی افتاده است کار من

که در عین رمیدن ساکن و رام است پنداری

ز بی دردی به زیر سایه گل عندلیب من

دل آزاده ای دارد که در دام است پنداری

فزود از منع، حرص بی بصر را دربدر گردی

به چشمش چوب دربان مد انعام است پنداری

زبان هر چند بی اندیشه در گفتار نگشایم

سخن بر لب مرا طفل و لب بام است پنداری

به چشم هر که صائب شد سرش گرم از می عرفان

فلک چون شیشه پر می، زمین جام است پنداری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری

هوس در دل مرا در خاک قارون است پنداری

ز اقبال جنون بر سینه هر داغی کز او دارم

به چشمم خیمه لیلی و هامون است پنداری

غزال شوخ چشم من ز مردم وحشتی دارد

که در آغوشم از آغوش بیرون است پنداری

پریشان می تراود گفتگوی عشق از کلکم

نهال خامه من بید مجنون است پنداری

نمی بینم ز خون غلطیدگان یک کف زمین خالی

بساط خاک میدان شبیخون است پنداری

نمایان ساخت از خمیازه زخم عشقبازان را

دم شمشیر او لبهای میگون است پنداری

ز بس از مردم بی حاصل عالم کجی دیدم

به چشمم بید مجنون سرو موزون است پنداری

خط ساغر به دور باده یاقوت گون صائب

به گرد لعل جانان خط شبگون است پنداری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

فروغ زندگانی برق شمشیرست پنداری

نفس عمر سبکرو را پر تیرست پنداری

چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی

که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری

طراوت نیست چون گهواره در سیمای این طفلان

سپهر خشک یک پستان بی شیرست پنداری

به مشت خاک خود کامروز و فردا می برد بادش

چنان دلبستگی داری که اکسیرست پنداری

مرا از زندگانی سیر کرد از لقمه اول

طعام این خسیسان آب شمشیرست پنداری

سرآمد عمر و گامی طی نشد از وادی مطلب

به پایم این ره خوابیده زنجیرست پنداری

کمربسته است چون گل از پریشانی به خون من

حواس خمسه من پنجه شیرست پنداری

ز شان عشق، عاشق در نظرها شوکتی دارد

که نقش پای مجنون پنجه شیرست پنداری

چنان در رشته طول امل پیچیده ای صائب

که صحرای طلب را زلف شبگیرست پنداری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری

زبان در کام او بادام در قندست پنداری

به پیچ و تاب طی می گردد ایام حیات من

رگ جانم به آن موی میان بندست پنداری

چو شاخ گل به هر جا از سراپایش نظر افتد

چو آن لبهای شیرین در شکرخندست پنداری

کند چون حلقه های دام وحشت از نظربازان

نگاه او غزال جسته از بندست پنداری

به عیب خود نیفتد دیده هرگز عیبجویان را

به چشم بی بصیرت عیب فرزندست پنداری

پر کاهی ز احسان سبک مغزان بی حاصل

به چشم غیرت من کوه الوندست پنداری

به استقبال لیلی برنمی خیزد ز جای خود

ز چشم آهوان مجنون نظربندست پنداری

ندارد بی پر پروانه آب و تاب در محفل

نهال شمع، سبز از برگ پیوندست پنداری

به چشم هر که پوشیده است چشم از عالم امکان

فلک بر طاق نسیان شیشه ای چندست پنداری

نمی آید به چشم موشکافان صائب از تنگی

دهان تنگ او رزق هنرمندست پنداری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری

سر هر موی بر تن نیش خونخوارست پنداری

ندارد اختیاری در گرستن چشم پرخونم

به دست رعشه داران جام سرشارست پنداری

ز شوخی در میان حلقه خط نقطه خالش

چو مرکز گرچه پابرجاست سیارست پنداری

گر از سنگین دلان گردد زمین دامان پر سنگی

به کبک مست من دامان کهسارست پنداری

ز حیرانی یکی گردیده هجران و وصال من

گریبان در کف من دامن یارست پنداری

ز دردش لذتی دارم که از درمان بود خوشتر

ز عشق او نمی دارم که غمخوارست پنداری

به فکر چاره ما هیچ صاحبدل نمی افتد

دل ما دردمندان چشم بیمارست پنداری

شهادتگاه ما در چشم آن سرو سبک جولان

به باد صبحدم دامان گلزارست پنداری

چنان لرزد دل کافر نهادم بر حیات خود

که قطع رشته جان، قطع زنارست پنداری!

به زیر تیغ او مردان سرآشفته خود را

چنان وا می کنند از سر، که دستارست پنداری

به هر کس می کنم اظهار درد خویش، می سوزم

دل من زخمی و عالم نمکزارست پنداری

در و دیوار در وجد آمد و از جا نمی جنبد

ز زهد خشک، زاهد زیر دیوارست پنداری

ز حال گوشه گیران چشم او در عین مستی ها

چنان آگاهیی دارد که هشیارست پنداری

ز شیادان عالم بس که دیدم رهزنی صائب

به چشمم رشته تسبیح زنارست پنداری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

مکن تقصیر در افسوس تا جان در بدن داری

که بهر لب گزیدن سی محرک در دهن داری

جهان از تنگ خلقی بر تو زندانی است پروحشت

وگرنه یوسفستان است اگر خلق حسن داری

به غربت گر شوی قانع، گل بی خار می گردد

همان خاری که در پیراهن از شوق وطن داری

مهیا باش زخم گاز را در پرده شبها

زبان آتشین چون شمع تا در انجمن داری

بپوشان از دو عالم دیده و مستانه راهی شو

اگر امید افتادن در آن چاه ذقن داری

مهیا باش صائب زخم چندین خار بی گل را

گل بی خاری از دوران اگر در پیرهن داری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

 

مکن با تلخکامان رو ترش تا شکری داری

که همچون مور خط در چاشنی غارتگری داری

چو دور شادمانی راست نعل سیر در آتش

غنیمت دان اگر در دست چون گل ساغری داری

چه از بیم خزان ای تنگدل بر خویش می پیچی؟

غمی بر باد ده چون غنچه تا مشت زری داری

وصال شسته رویان تازه می سازد دل و جان را

بهشت نسیه ات نقدست اگر سیمین بری داری

نگردد شربت لطف تو چون زهر غضب بر من؟

که با من حرف می گویی و دل با دیگری داری

شود پژمرده نیلوفر ز خورشید تو جادوگر

رخ چون آفتاب و چشم چون نیلوفری داری

کرم کن از کباب خام ما دامن کشان مگذر

اگر چون لاله در پیراهن خود اخگری داری

توانی دست کردن در کمر نازک میانان را

اگر چون تیغ در میدان جرائت جوهری داری

نسوزد گر دلت بر عاشق ای آیینه معذوری

که از روی عرقناکش بهشت و کوثری داری

ز زنگ آیینه تاریک خود امروز روشن کن

که پیش دست چون گردون تل خاکستری داری

کباب تر، زبان شعله را کوتاه می سازد

چه می اندیشی از دوزخ اگر چشم تری داری؟

نباشد پرده بیگانگی جز بال و پر صائب

مکن در سوختن تقصیر اگر بال و پری داری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

زمین از دامن تر عالم آب است پنداری

ز غفلت آسمان ها پرده خواب است پنداری

ز شوخی گر چه آسایش نفهمیده است مژگانش

نظر با شوخی چشمش رگ خواب است پنداری

مرا کز دوری او با در و دیوار در جنگم

قدح زخم نمایان، باده خوناب است پنداری

به خون تشنه است چندانی که از خط خاک می لیسد

به ظاهر گر چه لعل یار سیراب است پنداری

ز لغزیدن میسر نیست پردازد به خودداری

رخش آیینه و نظاره سیماب است پنداری

ز سوز عشق می بالم به خود چون شعله هر ساعت

نهالم را ز آتش ریشه در آب است پنداری

ز بس کز منت خشک کریمان زخمها خوردم

به کامم موج آب خضر قلاب است پنداری

دل آزاده می گردد سیاه از پرتو منت

به چشم روزن من گل ز مهتاب است پنداری

نپیچند از کجی سر، تیغ اگر بر فرقشان بارد

کجی در کیش مردم طاق محراب است پنداری

چنان شد زندگانی تلخ بر من زین ترشرویان

که مرگ تلخ در چشمم شکرخواب است پنداری

ز سوز سینه، گر افتد به دریا راه من صائب

به چشم تشنه ام صحرای بی آب است پنداری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

گر اندک نیکیی از دستت آید در نظر داری

بت خود می کنی سنگی اگر از راه برداری

دو روزی نیست افزون عمر ایام برومندی

مشو غافل ز حال تلخکامان تا ثمر داری

ز ریزش کشتی اسباب خود را کن گران لنگر

درین دریا اگر اندیشه از موج خطر داری

به ظاهر گرچه بالین کرده ای چون خم ز خشت، اما

هزاران فتنه خوابیده پنهان زیر سر داری

ز عیب پیش پا افتاده خود نیستی واقف

که چون طاوس از غفلت نظر بر بال و پر داری

ز طوق بندگی راه نفس شد تنگ بر قمری

تو چون سرو از رعونت دست خود را بر کمر داری

به بیداری سرآور روزگار زندگانی را

به زیر خاک اگر خواب فراغت در نظر داری

دل مردم به ظاهر می بری از نوشخند، اما

چو گل از خار چندین نیشتر زیر سپر داری

ز آب زندگی ظلمت بود رزقت چو اسکندر

ز خودبینی تو تا آیینه در پیش نظر داری

نه ای یک مشت گل افزون و از اندیشه روزی

دل پررخنه ای چون سبحه از صد رهگذر داری

به جان بی نفس جان می توان بردن ازین وادی

نه ای از پاکبازان ناله ای تا در جگر داری

ز سیر سرسری چون موج خار و خس به دست آید

ز سر پاکن چو غواصان اگر میل گهرداری

مدار از دامن دل دست اگر از کعبه جویانی

که در دنبال چندین رهزن و یک راهبر داری

مبر با خود به زیر خاک این مار سیه صائب

همین جا نامه خود را بشو تا چشم تر داری

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 3:02 AM

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام

از هوای خود خطر دارد حباب زندگی

در درازی عمر ما از خضر کوتاهی نداشت

رشته ما شد گره از پیچ و تاب زندگی

هر که دیوار یتیمی را چو خضرآباد کرد

گرد راه از خویش می شوید به آب زندگی

تا نگردیده است از قد دو تا پا در رکاب

بهره ای بردار صائب از شراب زندگی

در ته ابرست دایم آفتاب زندگی

بی سیاهی نیست هرگز داغ آب زندگی

می شود از تلخی تعبیر، زهر ناگوار

در نظرها گر چه شیرین است خواب زندگی

تا نفس در سینه ها مشق سراسر می کند

کاغذ با دست اوراق کتاب زندگی

نیست چندانی که سازد گرم چشم روزنی

جلوه پا در رکاب آفتاب زندگی

بر سکندر شد گوارا تشنگی، تا خضر را

غوطه در زهر ندامت داد آب زندگی

تلخیی دارد که ساغر را به فریاد آورد

می نماید گر چه لب شیرین شراب زندگی

تشنه می سازد به تیغ آبدار نیستی

خاکیان را منت خشک سراب زندگی

ادامه مطلب
شنبه 5 تیر 1395  - 2:49 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 772

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4639640
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث