به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گر به آزادی زبان بودی

کار آزادگان روان بودی

وگر این سفلگی سخن گفتی

مردم سفله بی‌نشان بودی

چه شدی فضل اگر بدی ارزان

چه شدی جهل اگر ران بودی

چه شدی گر حقایق پنهان

بر خلق جهان عیان بودی

تا که نادان ز جهل و تیره‌ دلیش

شرمگین پیش این و آن بودی

چه شدی گر دل خردمندان

ایمن از محنت زمان بودی

گر ز دانش کسی بلند شدی

سر دانا بر آسمان بودی

وگر آزادگی فزودی عمر

مرد آزاده جاودان بودی

کاش اخلاق خلق را هر سال

پرسش و فحص و امتحان بودی

آن که را خوی خوب راهبر است

به کفش سر خط امان بودی

وان که را خوی بد سرشته به طبع

بر جبینش یکی نشان بودی

کاش نفس پلید بهتان‌بند

چون سگان از ییش دوان بودی

یا ستمکاره بر مثال گراز

رُسته دونابش از دهان بودی

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

دوش گفتم به دست غیب وکیل

کای مثل در بلند فی‌بادی

در کمیسیون خارجه بنویس

نام این بنده را به‌استادی

داد پاسخ‌: سفید خواهم داد

که چنین است شرط آزادی

گفتمش مایهٔ تعجب نیست

تو همیشه سفید می‌دادی

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

گر هیچ دلم راز به یاران بگشودی

مردم زتهیدستی من واقف بودی

استغنا جستم من و مستغنی گشتند

ورنه غم من بر غم یاران بفزودی

شرم آبروی بنده نگهداشتی و کس

از من سخنی جز به مدارا نشنودی

ور روی بیفکندی اندر طلب مال

بس مال‌فراوان که به من روی نمودی

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

 

ویحک ای مرغ آسمان‌ پیمای

از بر بام آسمانت جای

تو همایی که گفته‌اند از پیش

که هما آیتی بود ز خدای

میغ‌ پیکر یکی هیونی تو

سر میغ سیه سپرده بپای

سایه‌افکن به ما که سایهٔ تو

بس مبارک بود چو فرّ همای

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

افسرا قطعهٔ تو را خواندم

که ز میخ رهی دژم گشتی

از کی‌ای خواجه با اُ‌بات‌الضیم

هم‌ترازو و هم‌قدم گشتی

تو نبودی که چون دگر یاران

با رضا یار و هم‌قسم گشتی

میخ چو ایستاد و در بر زور

خم نشد، گرد هجو و ذم کشتی

تو خود از میخ کمتری زیرا

زیر پتک حریف خم گشتی

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

گویند مرکز وطن ما بود خراب

از بس فساد و خدعه در آنجا گرفته جای

انکار ازین فساد نداریم و روشن است

تاربکی و خرابی این ملعنت ‌سرای

لیکن خدا گواست که در مهد عافیت

پاک و نجیب و راد بپروردمان خدای

در پرتو فضیلت و آزادگی شرق

نیکو نهاد بودیم از شاه تا گدای

بنیادها فکندیم از هند تا به روم

دستورها نهادیم از مصر تا ختای

اغیار حیله‌ساز و دغل‌باز ناگهان

در ما فرو شدند و دگر گشت روی و رای

آن روز باخت این وطن پابرهنه‌، سر

کاینجا نهاد اجنبی سر برهنه‌، پای

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

 

مرا درست به یاد اندرست عهد صبی

به روزگار لطیف تفرج و بازی

فتاد پارهٔ مومی ز دامن دایه

من آن ربودم و جستم چو آهو از تازی

چو سنگ بودم درآغاز و نرم گشت آخر

گهی ز فرط فشردن گهی ز دمسازی

از او بساختم امثال مار و موش و وزغ

به‌حجره چیدمشان چون بساط خرازی

پدر درآمد و دید آن صنایع از فرزند

بگفت زه‌! که درین پیشه فرد ممتازی

نصیحتی است مگر بشنوی وگیری یاد

کازین سپس بجزاز نیکویی نیاغازی

چو دست‌از تو و موم‌از تو و خیال‌از تست

به جای پیکر انسان چرا وزغ سازی‌؟

ایاکسی که زمام امور درکف تواست

به حال خلق سزد بیش از این بپردازی

بسان شیشهٔ عکسند مردم ایران

که هر نگارکه خواهی بر آن بیندازی

چو موم تابع دست تواند کایشان را

به ذوق خویش بسازی و باز بگذاری

تو مار و موش بسازی‌زخلق‌وگیری خشم

که‌موش و مار شد این خلق اینت ناسازی

تو پاکباش و ازبن موم شکل پاکان ساز

که با تو از سر پاکی کنند انبازی

ندانی از چه به گرد بساط عالی تواست

فریب و دزدی و جبن و فساد و غمازی

چرا نشسته گروهی مخنث و بیدین

به جای مردم دیندار صفدر و غازی

چرا بزرگ‌ترین چاکران توگیرند

طریق کید و نفاق و فسوس و طنازی

چرا ستند امیران و خواجگان درت

ازین حریص گدایان پست یک غازی

مثل بودکه چو شد مرد خانه دنبک‌زن

زکودکان نه عجب گرکنند پابازی

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

 

عدل کن عدل که گفتند حکیمان جهان

مملکت بی‌مدد عدل نماند بر جای

پادشاهان جهان را سه فضیلت یار است

یا یکی زین سه بودشان به عمل راهنمای

اول آن پادشهی پاکدلی دادگری

دین‌پژوهی که به‌هرکار بترسد ز خدای

یاکریمی که بیندیشد از آوازهٔ زشت

بر اسان شرف و فضل شود ملک‌آرای

یا خردمندی صاحب‌نظری کاندر وقت

بنگرد عاقبت کار به تدبیر و به رای

وآن‌تبه کارکه‌شد زین سه فضیلت محروم

نره دیویست هوسناک و ددی مردم‌خای

نز خدا خوفی و نه بیم زوال شرفی

نه چراغ خردی بر سر ره کرده بپای

مختصرعقل غریزیش هم ازنشأهٔ عجب

رفته وجهل مرکب شده ازسرتا پای

بیوفا، خام‌طمع‌، مال‌ربا، تنگ‌نظر

ترشرو، زشت‌ادا، تلخ‌سخن‌، هرزه‌درای

در حیاتش همه نفربن رسد ازپیر و جوان

وز پس مرگش لعنت بود از شاه و گدای

نه کسش گوید در چنبر ازین باد مبند

نه کسش کوبد در هاون از این آب مسای

همچو سنگی‌است گران گشته‌فرود از برکوه

می‌دود نعره‌زنان تا که بیفتد از پای

هرچه پیش آیدش آزرده و نابودکند

نه توان داشتش از ره‌، نه توان گفت بپای

کشوری را که به نکبت فتد از طالع شوم

زین یکی غول برو افتد و بفشارد نای

همچو آن‌خفته که کابوس بر او چیره شود

ماندش بسته زبان از شغب و وایا وای

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:54 PM

در عهد شهنشاه جوانبخت رضا شاه

کاز وی شده این کشور دیرینه گلستان

نخل فتن از پای درافتاد چو برخاست

این شاه جوانبخت به پیرایش بستان

چون امن شد ایران به‌ره علم کمر بست

دانشگه و دانشکده بگشود و دبستان

وانگاه بفرمود که دستور معارف

ریزد ز پی موزه چنین نادره بنیان

از پهلوی و حکمت او هیچ عجب نیست

کین کشور فرخنده شود روضهٔ رضوان

احسنت زهی موزه کز ایوان بلندش

گشتست پر از ریگ حسد موزهٔ کیوان

این موزه نماینده اعصار و قرونست

ممتاز از این رو شد از امثال و ز اقران

گنجینهٔ ذوق است و هنرنامهٔ تاریخ

آیینهٔ علمست و نمایندهٔ عرفان

خواهند ازین موزه به دریوزه تحف‌ها

شاهان پی آرایش کاشانه و ایوان

القصه چو بنیاد شد این موزهٔ عالی

کاز فرّ شه آباد بماناد به دوران

بنوشت «‌بهار» از پی تاریخ بنایش

«‌این موزهٔ عالی شود آرایش ایران‌»

ادامه مطلب
جمعه 18 تیر 1395  - 4:46 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 81

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4551754
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث