ماه رمضان و روزه جانا طی شد
ایام دف و چنگ و رباب و نی شد
آید رمضان باز و همی خواهد رفت
وین عمر ندانیم کی آمد کی شد
ماه رمضان و روزه جانا طی شد
ایام دف و چنگ و رباب و نی شد
آید رمضان باز و همی خواهد رفت
وین عمر ندانیم کی آمد کی شد
خشخاش و عسل بهم برآمیختهاند
جزوی ز گلاب اندرو ریختهاند
پس در ورق زرد گلشن بیختهاند
وانگاه به شاخ سروش آویختهاند
گر زیر فلک فکر من آزاد نبود
در حنجرهام اینهمه فریاد نبود
مسعود گر اندیشهٔ آزاد نداشت
از قلعهٔ نای خلق را یاد نبود
امشب ز فراق دوست خوابم نبرد
هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد
از بس که دو دیده آب حسرت بارد
بیدار نشستهام که آبم نبرد
چشمت به سیهبختی من ایماکرد
زلف تو به قتلم آستین بالا کرد
بنوشت خطت به خون من لایحهای
خال سیهت لایحه را امضا کرد
ای خواجه وثوق گاه غرق تو رسد
هنگام خمود رعد و برق تو رسد
جامی که شکستهای به پای تو خلد
تیغی که فکندهای به فرق تو رسد
زین مردم دلسیاه، رخ دارم زرد
بیدردی خلق دردم افزود بهدرد
جز خوردنخوندگرچهمیشاید کرد
خونباید خورد و باز خونباید خورد
چون آینه نورخیز گشتی، احنست
چون اره به خلق تیز گشتی احسنت
در کفش ادیبان جهان کردی پای
غوره نشده مویز گشتی، احسنت
تا حجهٔ دین محمد از خاک برفت
از خاک خروش ما بر افلاک برفت
تایخ وفاتش این چنین است که: وی
پاک آمد وپاک زیست هم پاک برفت
اقسام سخن چهار باشد همه جا
فخر است و مدیح است و نسیب است و هجا
از فخر و نسیب و مدح من بردی سود
وقت است که از هجا نشانمت بجا