هر چند که یار سر گرانست به تو
غمگین نشوی که مهربانست به تو
دلدار مثال صورت آینه است
تا تو نگرانی نگرانست به تو
هر چند که یار سر گرانست به تو
غمگین نشوی که مهربانست به تو
دلدار مثال صورت آینه است
تا تو نگرانی نگرانست به تو
ای در دل من اصل تمنا همه تو
وی در سر من مایهٔ سودا همه تو
هر چند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
ای در دل و جان صورت و معنی همه تو
مقصود همه زدین و دنیی همه تو
هم با همه همدمی و هم بی همه تو
ای با همه تو بی همه تو نی همه تو
ای کعبه پرست چیست کین من و تو
صاحب نظرند خرده بین من و تو
گر بر سنجند کفر و دین من و تو
دانند نهایت یقین من و تو
ای خالق ذوالجلال و ای رحمان تو
سامان ده کار بی سر و سامان تو
خصمان مرا مطیع من میگردان
بی رحمان را ز چشم من گردان تو
ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو
وی گریهٔ طفل بیگناه از غم تو
افغان خروس صبح گاه از غم تو
آه از غم تو هزار آه از غم تو
فریاد ز دست فلک آینه گون
کز جور و جفای او جگر دارم خون
روزی به هزار غم به شب میآرم
تا خود فلک از پردهچه آرد بیرون
ای نالهٔ پیر قرطه پوش از غم تو
وی نعرهٔ رند میفروش از غم تو
افغان مغان نیرهنوش از غم تو
خون دل عاشقان بجوش از غم تو
ای پیر و جوان دهر شاد از غم تو
فارغ دل هیچ کس مباد از غم تو
مسکین من بیچاره درین عالم خاک
سرگردانم چو گرد باد از غم تو
ای رونق کیش بتپرستان از تو
وی غارت دین صد مسلمان از تو
کفر از من و عشق از من و زنار از من
دل از تو و دین از تو و ایمان از تو