ما طی بساط ملک هستی کردیم
بی نقض خودی خداپرستی کردیم
بر ما می وصل نیک میپیوندد
تف بر رخ می که زود مستی کردیم
ما طی بساط ملک هستی کردیم
بی نقض خودی خداپرستی کردیم
بر ما می وصل نیک میپیوندد
تف بر رخ می که زود مستی کردیم
جانا من و تو نمونهٔ پرگاریم
سر گر چه دو کردهایم یک تن داریم
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار
در آخر کار سر بهم باز آریم
افسوس که ما عاقبت اندیش نهایم
داریم لباس فقر و درویش نهایم
این کبر و منی جمله از آنست که ما
قانع به نصیب و قسمت خویش نهایم
مادر ره سودای تو منزل کردیم
سوزیست در آتشی که در دل کردیم
در شهر مرامیان چشم میخوانند
نیکو نامی ز عشق حاصل کردیم
هر چند که دل به وصل شادان کردیم
دیدیم که خاطرت پریشان کردیم
خوش باش که ما خوی به هجران کردیم
بر خود دشوار و بر تو آسان کردیم
هر چند زکار خود خبردار نهایم
بیهوده تماشاگر گلزار نهایم
بر حاشیهٔ کتاب چون نقطهٔ شک
بی کارنهایم اگر چه در کار نهایم
بی روی تو رای استقامت نکنم
کس را به هوای تو ملامت نکنم
در جستن وصل تو اقامت نکنم
از عشق تو توبه تا قیامت نکنم
دی تازه گلی ز گلشن آورد نسیم
کز نکهت آن مشام جان یافت شمیم
نی نی غلطم که صفحهای بود از سیم
مشکین رقمش معطر از خلق کریم
ما بین دو عین یار از نون تا میم
بینی الفی کشیده بر صفحهٔ سیم
نی نی غلطم که از کمال اعجاز
انگشت نبیست کرده مه را بدو نیم
با یاد تو با دیدهٔ تر میآیم
وز بادهٔ شوق بیخبر میآیم
ایام فراق چون به سرآمدهاست
من نیز به سوی تو به سر میآیم