به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۳۱۰

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

آخر ای جان جهان با من جفا تا کی کنی

دست عهد از دامن صحبت رها تا کی کنی

چون به جز جور و جفاکاری نداری روز و شب

پس مرا بیغارهٔ مهر و وفا تا کی کنی

باختم در نرد عشقت این جهان و آن جهان

چون همه درباختم با من دغا تا کی کنی

چون کلاه خواجگی یکباره بنهادم ز سر

جان من پیراهن صبرم قبا تا کی کنی

از وفای انوری چون روی گردانیده‌ای

شرم دار از روی او آخر جفا تا کی کنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

از من ای جان روی پنهان می‌کنی

تا جهان بر من چو زندان می‌کنی

آشکارا گشت رازم تا ز من

خندهٔ دزدیده پنهان می‌کنی

خون دلهای عزیزان ریختن

گرچه دشوارست آسان می‌کنی

زهره کی دارد به کردن هیچکس

آنچه تو از مکر و دستان می‌کنی

هرچه ممکن گردد از جور و جفا

با دل مسکین من آن می‌کنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

 

سر آن داری کامروز مرا شاد کنی

دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی

خانهٔ صبر دلم کز غم تو گشت خراب

زان لب لعل شکربار خود آباد کنی

خاک پای توام و زاتش سودای مرا

برزنی آب و همه انده بر باد کنی

آخرت شرم نیاید که همه عمر مرا

وعدهٔ داد دهی و همه بیداد کنی

شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت

چو شود گر به سلامی دل من شاد کنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

غزل شمارهٔ ۳۰۹

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

بی‌گناه از من تبرا می‌کنی

آنچه از خواریست با ما می‌کنی

سهل می‌گیرم خطاکاری تو

ورچه می‌دانم که عمدا می‌کنی

من خود از سودای تو سرگشته‌ام

هر زمان با من چه صفرا می‌کنی

کشتی عمرم شکستست ای عجب

چشمم از خونابه دریا می‌کنی

جان نخواهم برد امروز از غمت

وعدهٔ وصلم به فردا می‌کنی

ناز دیگر می‌کنی هر ساعتی

شاد باش احسنت زیبا می‌کنی

روی خوب تو ترا پشتی قویست

این دلیریها از آنجا می‌کنی

انوری چون در سر کار تو شد

بر سر خلقش چه رسوا می‌کنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

دلم بردی و برگشتی زهی دلدار بی‌معنی

چه بود آخر ترا مقصود از این آزار بی‌معنی

نگار ازین جفا کردن بدان تا من بیازارم

روا داری که خوانندت جهانی یار بی‌معنی

وگر جایی دگر تیزست روزی چند بازارت

مشو غره نگارینا بدان بازار بی‌معنی

همی گفتی که تا عمرم ترا هرگز بنگذارم

کنون حیران بماندستم از این گفتار بی‌معنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

نام وصل اندر زبانی افکنی

تا دلم را در گمانی افکنی

راست چون جان بر میان بندد دلم

خویشتن را بر کرانی افکنی

از جهان آن دوست داری کاتشی

هر زمان اندر جهانی افکنی

چشمت اندر تیر بارانش افکند

زلف چون در حلق جانی افکنی

چون قرین شادیی خواهم شدن

بر سپهر غم قرانی افکنی

گر کنم در عمر دندانی سپید

در نواله‌ام استخوانی افکنی

پادشاهی در نکویی چت زیان

گر نظر بر پاسبانی افکنی

طالعی داری که خورشیدی شود

سایه گر بر آسمانی افکنی

هجر را گویی که کار انوری

بوک با نام و نشانی افکنی

با سروکاری چنینش درخورست

اینکه در پای چنانی افکنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

 

ای غایت عیش این جهانی

ای اصل نشاط و شادمانی

گر روح بود لطیف روحی

ور جان باشد عزیز جانی

گفتی که چگونه‌ای تو بی‌ما

دور از تو بتا چنان که دانی

از درد تو سخت ناتوانم

رنجی برگیر اگر توانی

کردیم به پرسشی قناعت

زین بیش همی مکن گرانی

گر دست‌رسی بدی به بوسی

کاری بودی هزارگانی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

غزل شمارهٔ ۳۰۵

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گرد ماه از مشک خرمن می‌زنی

واتش اندر خرمن من می‌زنی

پردهٔ شب را بدین دوری چرا

بر فراز روز روشن می‌زنی

من ز سودای تو بر سر می‌زنم

تو نشسته فارغ و تن می‌زنی

ای ببردستی بطراری ز من

من ندانستم که این فن می‌زنی

آستین بشکرده‌ای بر کشتنم

طبل خود در زیر دامن می‌زنی

تیر مژگان را بگو آهسته‌تر

کو نه اندر روی دشمن می‌زنی

بوسه‌ای من بر کف پایت دهم

مدتی آن بر سر من می‌زنی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

 

آگه نه‌ای ز حالم ای جان و زندگانی

دردا که در فراقت می‌بگذرد جوانی

عمری همی گذارم روزی همی شمارم

روزی چنان که آید عمری چنانک دانی

هرگز ز من ندیدی یک روز بی‌وفایی

هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی

در کار من نظر کن بر حال من ببخشای

تا چند بی‌وفایی تا کی ز بدگمانی

ای یار ناموافق رنجیست بی‌نهایت

وی بخت نامساعد کاریست آسمانی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

بنامیزد به چشم من چنانی

که نیکوتر ز ماه آسمانی

اگر چون دیده ودل بودیم دی

بیا کامروز چون جان جهانی

به یک دل وصلت ارزانم برآمد

چه می‌گویم به صد جان رایگانی

اگر با من نیی بی‌تو نیم من

عجب هم در میان هم بر کرانی

خیالت رنجه گردد گه گه آخر

تو نیز این ماه‌گر خواهی توانی

ترا بر من به دل باشد که یارم

مرا از تو گذر نبود که جانی

من از تو روی برگشتن ندانم

تو گر برگردی از من آن تو دانی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:47 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4601479
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث