به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

بی‌دلم ای یار همچنان که تو دیدی

دیده گهربار همچنان که تو دیدی

در کف عشق تو جان ممتحن من

هست گرفتار همچنان که تو دیدی

وز گل رخسارت ای نگار سمن‌بر

بهرهٔ من خار همچنان که تو دیدی

کوژ چو چنگ تو همچو نالهٔ زیرست

نالهٔ من زار همچنان که تو دیدی

پرسی و گویی چگونه‌ای تو چه گویم

بی‌دل و بی‌یار همچنان که تو دیدی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:31 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۹

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گر من اندر عشق جز درد یاری دارمی

هر زمانی تازه با وصل تو کاری دارمی

ور نکردی خوار تیمار توام در چشم خلق

وز غم و تیمار تو تیمارداری دارمی

هم ز باغ وصل تو روزی گلی می‌چیدمی

گرنه هردم از فلک بر دیده خاری دارمی

نیستی فریاد من چندین ز جور روزگار

گر چو دیگر مردمان خوش روزگاری دارمی

نالهٔ من هر شبی کم باشدی از آسمان

در غمت گر جز کواکب غمگساری دارمی

چون نمی‌گیرد قراری کار من با وصل تو

کاشکی چون عاقلان باری قرار دارمی

روزم از عشقت چو شب تاریک بگذشتی اگر

جز لقب از نور رویت یادگاری دارمی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:31 PM

غزل شمارهٔ ۳۰۰

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

یک زمان از غم نیاسایم همی

تا که هستم باده پیمایم همی

می‌کنم تدبیر گوناگون ولیک

بستهٔ تقدیر نگشایم همی

چند باشم دروفای دلبران

چون دمی زیشان نیاسایم همی

جان و دل را در هوای مه‌وشان

جز غم و تیمار نفزایم همی

می‌روم هرجا و می‌جویم مراد

عاقبت نومید باز آیم همی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:31 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۷

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

مرا وقتی خوشست امروز و حالی

قدحها پر کنید و حجره خالی

که داند تا چه خواهد بود فردا

بزن رود و بیاور باده حالی

رهی دلسوزتر از روز هجران

میی خوشتر ز شبهای وصالی

ز طبع خود نخواهد گشت گردون

اگر زو شکر گویی یا بنالی

قدح بر دست من نه تا بنوشم

به یاد مجد دین زین‌المعالی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:31 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گر جان و دل به دست غم تو ندادمی

پای نشاط بر سر گردون نهادمی

گر بیم زلف پر خم تو نیستی مرا

این کارهای بستهٔ خود برگشادمی

ور بر سرم نبشته نبودی قضای تو

شهری پر از بتان به تو چون اوفتادمی

واکنون چه اوفتاد دل اندر بلای تو

ای کاش ساعتی به جمال تو شادمی

گر بی‌تو خواست بود مرا عمر کاجکی

هرگز نبودمی و ز مادر نزادمی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:31 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۵

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گرفتم سر به پیمان درنیاری

سر جور و جفا باری چه داری

چو یاران گر به پیغامی نیرزم

به دشنامی چرا یادم نیاری

به غم باری دلم را شاد می‌دار

اگر عادت نداری غمگساری

من از وصلت فقع تا کی گشایم

چو تو نامم به یخ برمی‌نگاری

شمار از وصل تو کی برتوان داشت

تو کس را از شماری کی شماری

ترا گویم که به زین باید این کار

مرا گویی تو باری در چه کاری

تو داری دل که خواهد داد دادم

تویی یار از که خواهم خواست یاری

دل بی‌معنی تو کی گذارد

که این معنی به گوش اندر گذاری

ترا چه در میان غم انوری راست

تو بی‌معنی از این غم برکناری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۶

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

جانا اگر به جانت بیابم گران نباشی

جانم مباد اگر به عزیزی چو جان نباشی

هان تا قیاس کار خود از دیگران نگیری

کار تو دیگرست تو چون دیگران نباشی

عشقت به دل خریدم و حقا که سود کردم

جانم به غم بخر که تو هم بر زیان نباشی

چون من شمار هیچ بد و نیک برنگیرم

از کارهای خویش که تو در میان نباشی

ای در میان کار کشیده به یک رهم را

واجب چنان کند که چنین بر کران نباشی

جز هجر تو به گرد جهان داستان نباشد

با دوستان به وصل چو همداستان نباشی

گویی که جز به جان و جان یار کس نباشم

جانا به هرچه باشی جز رایگان نباشی

بخرید انوریت به جان و جهان به شرطی

کز وی نهان و دور چو جان و جهان نباشی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۳

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری

کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری

چون دوستان یکدل دل پیش تو نهادم

بسته به دوستی دل بنموده دوستداری

گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم

بر طمع دلستانی ماندم به دل‌سپاری

کی باشد این بخیلی با وی به دادن دل

کی باشد از لبانش یکباره سازواری

گوید همی چه نالی یاری چو من نداری

یاریست آنکه ندهد هرگز به بوسه یاری

دشمن همی ز دشمن یک روز داد یابد

من زو همی نیابم بوسی به صبر و زاری

جز صبر و بردباری رویی همی نبینم

چون عاشقم چه چاره جز صبر و بردباری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

الحق نه دروغ محتشم یاری

نازت بکشم که جان آن داری

ناز چو تویی توان کشید ای جان

با این همه چابکی و عیاری

با روی تو در تفکرم کایزد

از رحمتت آفرید پنداری

در عشق تو گردنان گردون را

گردن ننهم همی ز جباری

گر سر به فلک برم روا باشد

چون سر به کسی چو من فرود آری

چون عاشق زار تو شدم باری

از من مستان به خیره بیزاری

مفروش مرا چو کردم ای دلبر

غمهای ترا به جان خریداری

نگذارمت ار به جان رسد کارم

تا بی‌سببی مرا تو نگذاری

گر برگردم نه انوری باشم

از تو بدو صد ملامت و خواری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۲

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

نگفتی کزین پس کنم سازگاری

به نام ایزد الحق نکو قول یاری

بهانه چه جویی کرانه چه گیری

بیا در میان نه به حق هرچه داری

همی گویی انصاف تو بدهم آری

تو معروف باشی به انصاف کاری

همه عذر لنگست کز تو بدیدم

سر ما نداری بهانه چه آری

به انصاف بشنو چنین راست ناید

که دل می‌ربایی و غم می‌گذاری

غم دل چه گویم تو زین کار دوری

به هرزه چه کوبم در خواستگاری

همان به که این دردسر بازدارم

کنم با تو در باقی آن دوستداری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4601515
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث