به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای کار غم تو غمگساری

اندوه غم تو شادخواری

از کبر نگاه کرد رویت

در چشمهٔ خور به چشم خواری

از تابش روی و تاب زلفت

شب روشن گشت و روز تاری

فقر غم تو ز باغ دلها

برکند نهال کامگاری

ای شربت بوسهٔ تو شافی

وی ضربت غمزهٔ تو کاری

داری سر آنکه بیش از اینم

در بند فراق خود بداری

گویی بی‌من دل تو چونست

چونست به صد هزار زاری

روزی که غم نوم نمایی

آنرا به غنیمتی شماری

با یاران این کنند احسنت

چشم بد دور نیک یاری

امروز بر اسب جور با من

هر گوشه همی کنی سواری

ترسم فردا گه مظالم

تاب ثقةالملوک ناری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۹۱

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

با من اندر گرفته‌ای کاری

کان به عمری کند ستمکاری

راستی زشت می‌کنی با من

روی نیکو چنین کند آری

بعد از این هم بکش روا دارم

هیچ ممکن شود که یکباری

روزگارم گلی شکفت از تو

که به عمری چنان نهد خاری

گویمت بوسه‌ای مرا گویی

گفته‌اند این حدیث بسیاری

لیکن ار عشوه بایدت بدهم

نبود یاد کرد خرواری

بوسه در کار تو کنم چه شود

گر برآری به خنده‌ای کاری

چون رخانم سیاه خواهی کرد

سر دندان سپید کن باری

جان به دلال وصل تو دادم

گفتم این را بود خریداری

گفتم ار رایگانکم ندهی

بخرندت به تیز بازاری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۷

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

گرفتم کز غم من غم نداری

عفاک‌الله دروغی هم نداری

به بند عشوه پایم بسته می‌دار

کز این سرمایه باری کم نداری

به دشنامی که دشمن را بگویند

دلم در دوستی خرم نداری

برو کاندر ستمکاری چو عالم

نظیری در همه عالم نداری

مرا گویی چو زین دستی که هستی

چرا پای دلت محکم نداری

جواب راست چون دانی که تلخ است

لب شیرین چرا بر هم نداری

دلم در دست تست آخر مرا نیز

در این یک ماجرا محرم نداری

بدیدم گرچه درد انوری را

تویی مرهم تو هم مرهم نداری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

یک دم به مراعات دلم گرم نداری

یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری

من دوست ندارم که ترا دوست ندارم

تو شرم نداری که ز من شرم نداری

این مرکب بیداد تو توسن چو دل تست

وانرا چو بر خویش چرا نرم نداری

در دفتر تندی و درشتی که همانا

یک سوره برآید که تو آن برم نداری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۹

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ندارم جز غم تو غمگساری

نه جز تیمار تو تیمارداری

مرا از تو غم تو یادگارست

از این بهتر چه باشد یادگاری

بدان تا روزگارم خوش کنی تو

بر آن امید بودم روزگاری

همه امید در وصل تو بستم

به‌سر شد عمر و هم نگشاد کاری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۶

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

تو گر دوست داری مرا ور نداری

منم همچنان بر سر دوستداری

به هر دست خواهی برون آی با من

ز تو دست‌برد و ز من بردباری

چه دارم ز عشق تو عمری گذشته

نیاری بدین خاصیت روزگاری

چو گویم که خوارم ز عشق تو گویی

هم از مادر عشق زادست خواری

من از کار تو دست باری بشستم

زهی پایداری زهی دست کاری

تو داری سر آن که در کار خویشم

ز پای اندر آری و سر درنیاری

دل آنجا نهادم که عهدی بکردی

به پای وفا بر کدام استواری

همان به که با خوی تو دل نبندم

که الحق چنین خوب خویی نداری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۵

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ما را تو به هر صفت که داری

دل گم نکند ز دوستداری

هردم به وفا یکی هزارم

گرچه به جفا یکی هزاری

هیچت غم هیچ‌کس ندارد

فرخ تو که هیچ غم نداری

عمر از تو زیان و عشوه سودست

معشوقه نیی که روزگاری

پیراهن صبر عاشقان را

شاید که ز غم قبا نداری

گویم که ز دوری تو هستم

دور از تو به صد هزار زاری

گویی که مرا چه کار با آن

احسنت و زهی سپیدکاری

در پای غم تو خرد گشتم

هم سرکشی و بزرگواری

در سر داری مگر که هرگز

دستی به سرم فرو نیاری

خود از تو ندارد انوری چشم

کاین قصه به گوش درگذاری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۲

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

دلم بردی نگارا وارمیدی

جزاک‌الله خیرا رنج دیدی

به جان چاکرت ار قصد کردی

بحمدالله بدان نهمت رسیدی

خطا گفتم من از عشقت به حکمت

معاذالله که از من این شنیدی

نیابد بیش از این دانم غرامت

که خط در دفتر جانم کشیدی

کنون باری به وصلت درپذیرم

چون با این جمله عیبم درخریدی

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۳

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

بدخوی‌تری مگر خبر داری

کامروز طراوتی دگر داری

یا می‌دانی که با دل و چشمم

پیوند و جمال بیشتر داری

روزی که به دست ناز برخیزی

دانم ز نیاز من خبر داری

در پردهٔ دل چو هم تویی آخر

از راز دلم چه پرده برداری

گویی که از این پست وفادارم

گویم به وفا و عهد اگر داری

بر پای جهی که قصه کوته کن

امشب سرما و دردسر داری

ای آیت حسن جمله در شانت

زین سورت عشوه صد ز بر داری

دشنام دهی که انوری یارب

چون طبع لطیف و شعر تر داری

چتوان گفتن نه اولین داغست

کز طعنه مرا تو در جگر داری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

غزل شمارهٔ ۲۸۴

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

روی چون ماه آسمان داری

قد چون سرو بوستان داری

دل تو داری غلط همی گویم

نه به جان و سرت که جان داری

در میان دلی و خواهی بود

خویش را چند بر کران داری

راز من در غمت چو پیدا شد

روی تا کی ز من نهان داری

گر نهانی و بی‌وفا چه عجب

جانی و عادت جهان داری

از غمت روی بر زمین دارم

وز جفا سر بر آسمان داری

چند ازین گرچه برگ این دارم

چند از آن گرچه جای آن داری

چون گرانی همی بخواهی برد

سر چه بر انوری گران داری

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 3:30 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4601564
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث