به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۱۶۹

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

تختهٔ عشق برنوشتم باز

برنویس ای نگار تختهٔ ناز

تا بر استاد عاشقی خوانیم

روزکی چند باب ناز و نیاز

ورقی باز کن ز عهد قدیم

باز کن خاک عشوه از سر آز

هین که روز و شب زمانه همی

ورق عمرمان کنند فراز

چند گویی زمانه در پیش است

بر وفای زمانه هیچ مناز

قصه کوتاه کن که کوته کرد

روز امید انتظار دراز

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۷۰

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

قیامت می‌کنی ای کافر امروز

ندانم تا چه داری در سر امروز

به طعنه زهر پاشیدی همی دی

به خنده می‌فشانی شکر امروز

دو هاروت تو کردی بود جان بر

دو یاقوت تو شد جان‌پرور امروز

لبت تا دست گیرد عاشقان را

برون آمد به دستی دیگر امروز

تویی سلطان بت‌رویان که در حسن

ندارد چون تو سلطان سنجر امروز

به حق آنکه داد ای بت جمالت

به حال بنده یک‌دم بنگر امروز

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

جمالت عشق می‌افزاید امروز

رخت غارت‌کنان می‌آید امروز

مه و خورشید در خوبی و کشی

غلام روی خوبت شاید امروز

سر زلفت سر آن دارد اکنون

که راز عاشقان بگشاید امروز

بسا جان منتظر بر لب رسیده

که تا عشقت چه می‌فرماید امروز

بنامیزد نگارا از نکویی

چنانی کت چنان می‌باید امروز

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۷

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

دلا در عاشقی جانی زیان‌گیر

وگرنه جای بازی نیست جان‌گیر

جهان عاشقی پایان ندارد

اگر جانت همی باید جهان‌گیر

مرا گویی چنین هم نیست آخر

چنان کت دل همی خواهد چنان‌گیر

من اینک در میان کارم ای دل

سر و کاری همی بینی کران‌گیر

در آن می‌زنی کز غم شوی خون

برو هم عافیت را آستان‌گیر

به بوی وصل خود رنگش نبینی

به حرمت جان هجران در میان‌گیر

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای جهان را به حضرت تو نیاز

در جاه تو تا قیامت باز

درگهت قبله‌ای که در که و مه

خدمت او فریضه شد چو نماز

گره ابروی سیاست تو

آشتی داده کبک را با باز

نظر رحمت و رعایت تو

ایمنی داده آز را ز نیاز

در زوایای سایهٔ عدلت

فتنه در خواب کرده پای دراز

گر جهان را بود ز حزم تو سد

مرگ حیران ز دهر گردد باز

ور فلک را بود ز رای تو مهر

در شب تا ابد کنند فراز

آن حقیقت کمال تست که نیست

آسمان را درو محال مجاز

وان سعادت وجود تست که نیست

حدثان را برو امید جواز

ای ز جاهت شب ستم در سنگ

خرمت باد روز سنگ‌انداز

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای شده از رخ تو تاب قمر

وی شده از لب تو آب شکر

از رخ و زلف خویش در عالم

فتنه‌ای در فکندی ای دلبر

چهره پنهان مکن که در خوبی

چون تو صاحب جمال نیست دگر

عاشقان ترا بدین اومید

تا ببینندت ای پری پیکر

در هوای تو مانده‌اند به درد

چهره پر خون و سینه پر اخگر

نیست چون انوری یکی عاشق

با لب خشک و با دو دیدهٔ تر

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۶

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای پسر بردهٔ قلندر گیر

پرده از روی کارها برگیر

کفر و اسلام کار کس نکند

آشیان زین دو شاخ برتر گیر

این دو معشوقهٔ دو قوم شدست

تو برو مذهب سه دیگر گیر

پای دربند آن و این چه کنی

خودسری باش و کار از سر گیر

رهبران تو رهزنان تواند

کم این مشتی احمق خر گیر

پیش کین رهبران رهت بزنند

راه بتخانهای آزر گیر

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۳

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای غم تو جسم را جانی دگر

جان نیابد چون تو جانانی دگر

ای به زلف کافر تو عقل را

هر زمانی تازه ایمانی دگر

وی ز تیره غمزهٔ تو روح را

هر دم اندر دیده پیکانی دگر

نیست بر اثبات یزدان نزد عقل

از تو بهتر هیچ برهانی دگر

گر ببیند روی خوبت اهرمن

بی‌گمان گوید که یزدانی دگر

ای فرو برده به وصلت از طمع

هر دلی بیهوده دندانی دگر

وی برآورده ز عشقت در هوس

هر کسی سر از گریبانی دگر

نیست بیمار غم عشق ترا

بهتر از درد تو درمانی دگر

دل به فرمانت به ترک جان بگفت

ای به از جان هست فرمانی دگر

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

دلدار به طبع گشت رام آخر

وین کار به صبر شد تمام آخر

آن کرهٔ سر کشیدهٔ توسن

بی‌رایض گشت خوش لگام آخر

وان مرغ رمیده وز قفس جسته

باز آمد چون دلم به دام آخر

هرکس که به صبر پای بفشارد

روزی برسد چو من به کام آخر

منشوری نیست دور محنت را

چون یابد دولت دوام آخر

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

سلام علیک ای جفا پیشه یار

کجایی و چون داری احوال کار

اگر بخت با من مخالف شدست

تو با وی موافق مشو زینهار

چه گویم مرا با غم تو خوشست

که جز غم ندارم ز تو یادگار

خطایی که کردم به من برمگیر

جفایی که کردم ز من درگذار

جواب سلام رهی باز ده

سلام علیک ای جفاپیشه یار

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:45 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602193
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث