به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

غزل شمارهٔ ۵۱

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

باز کی گیرم اندر آغوشت

کی بیارم به دست چون دوشت

هرگز آیا به خواب خواهم دید

یک شبی دیگر اندر آغوشت

تا بدیدم به زیر حلقهٔ زلف

حلقهٔ گوش بر بناگوشت

گشت یکبارگی دل ریشم

حلقهٔ گوش حلقه در گوشت

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۵۲

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

رایت حسن تو از مه برگذشت

با من این جور تو از حد درگذشت

آتش هجر توام خوش خوش بسوخت

آب اندوه توام از سر گذشت

نگذرد بر هیچ کس از عاشقان

آنچ دوش از عشق بر چاکر گذشت

گریهٔ من شور در عالم فکند

نالهٔ من از فلک برتر گذشت

دوش باز آمد خیالت پیش من

حال من چون دید از من درگذشت

دیده‌ام در پای او گوهر فشاند

تا چو می‌بگذشت بر گوهر گذشت

درگذشت اشک من از یاقوت سرخ

گرچه در زردی رخم از زر گذشت

پایهٔ حسنت به هر شهری رسید

لشکر عشقت به هر کشور گذشت

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۵۳

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

یار ما را به هیچ برنگرفت

وانچه گفتیم هیچ درنگرفت

پردهٔ ما دریده گشت و هنوز

پرده از روی کار برنگرفت

درنیامد ز راه دیده به دل

تا دل از راه سینه برنگرفت

خدمت ما به جز هبا نشمرد

صحبت ما به جز هدر نگرفت

جز وفا سیرت دلم نگذاشت

جز جفا عادتی دگر نگرفت

هیچ روزی مرا به سر نامد

که دلم عشق او از سر نگرفت

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۴۹

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

بی‌مهر جمال تو دلی نیست

بی‌مهر هوای تو گلی نیست

بگذشت زمانه وز تو کس را

جز عمر گذشته حاصلی نیست

تا از چه گلی که از تو خالی

در عالم آب و گل دلی نیست

در دائرهٔ جهان محدث

چون حادثهٔ تو مشکلی نیست

در تو که رسد که در ره تو

جز منزل عجز منزلی نیست

در بحر تحیر تو پایاب

کی سود کند که ساحلی نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۵۰

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

یار با من چون سر یاری نداشت

ذره‌ای در دل وفاداری نداشت

عاشقان بسیار دیدم در جهان

هیچ‌کس کس را بدین خواری نداشت

جان به ترک دل بگفت از بیم هجر

طاقت چندین جگرخواری نداشت

تا پدید آمد شراب عشق تو

هیچ عاشق برگ هشیاری نداشت

دل ز بی‌صبری همی زد لاف عشق

گفت دارم صبر پنداری نداشت

بار وصلش در جهان نگشاد کس

کاندرو در هجر سرباری نداشت

درد چشم من فزون شد بهر آنک

توتیای از صبر پنداری نداشت

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۴۷

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

در همه مملکت مرا جانیست

هر زمان پای‌بند جانانیست

در کنارم به جای دمسازی

تا سحرگه ز دیده طوفانیست

در کجا می‌خورد مرا غم عشق

در همه خانه‌ام یکی تا نیست

یک دم از درد عشق ناساید

دادم انصاف رنج‌کش جانیست

گفتم او را که صبر کن که به صبر

هر غمی را که هست پایانیست

این همه هست کاشکی باری

کار او را سری و سامانیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۴۸

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

مکن ای دل که عشق کار تو نیست

بار خود را ببر که بار تو نیست

مردی از عشق و در غم دگری

گرچه این هم به اختیار تو نیست

دیده راز تو فاش کرد ازآنک

دیده در عشق رازدار تو نیست

نوبهار آمد و جهان بشکفت

زان ترا چه چو نوبهار تو نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۴۶

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

عشق تو بی‌روی تو درد دلیست

مشکل عشق تو مشکل مشکلیست

بی‌تو در هر خانه دستی بر سریست

وز تو در هر کوی پایی در گلیست

بر در بتخانهٔ حسنت کنون

دست صبرم زیر سنگ باطلیست

شادی وصلت به هر دل کی رسد

تا ترا شکرانه بر هر غم دلیست

حاصلم در عشق تو بی‌حاصلیست

هیچ نتوان گفت نیکو حاصلیست

از تحیر هر زمانی در رهت

روی امیدم به دیگر منزلیست

کشتیی بر خشک می‌ران انوری

کاخر این دریای غم را ساحلیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۴۳

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

از تو بریدن صنما روی نیست

زانکه چو رویت به جهان روی نیست

تا تو ز کوی تو برون رفته‌ای

کوی تو گویی که همان کوی نیست

گرچه غمت کرد چو مویی مرا

فارغم از عشق تو یک موی نیست

روی ترا ماه نگویم از آنک

ماه چو آن عارض دلجوی نیست

زلف ترا مشک نخوانم از آنک

مشک بدان رنگ و بدان بوی نیست

چون لب تو بادهٔ خوش رنگ نه

چون رخ تو لالهٔ خود روی نیست

زلف تو چوگان و دلم گوی اوست

کیست که چوگان ترا گوی نیست

طعنهٔ بدگوی نباشد زیانش

هرکه ورا دلبر بدخوی نیست

انوری از خوی بد تست خوار

از سخن دشمن بدگوی نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

غزل شمارهٔ ۴۴

 

انوری

انوری » دیوان اشعار » غزلیات

 

روی برگشتنم از روی تو نیست

که جهانم به یکی موی تو نیست

زان ز روی تو نگردانم روی

که به جز روی تو چون روی تو نیست

هیچ شب نیست که اندر طلبت

بسترم خاک سر کوی تو نیست

هیچ دم نیست که بر جان و دلم

داغی از طعنهٔ بدگوی تو نیست

نیست با این همه آزرم ازو

زانکه بی تعبیهٔ بوی تو نیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:10 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602836
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث