به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

پایم از عشق تو در سنگ آمدست

عقل را با تو قبا تنگ آمدست

نام من هرگز نیاری بر زبان

آری از نامم ترا ننگ آمدست

هرچه دانی از جفا با من بکن

کت زبونی نیک در چنگ آمدست

هرکسی آمد به استقبال من

اندهانت چند فرسنگ آمدست

انوری پایت ز راهی بازکش

کاندران هر مرکبی لنگ آمدست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

هرکس که غم ترا فسانه‌ست

دستخوش آفت زمانه‌ست

هرکس که غم ترا میان بست

از عیش زمانه بر کرانه‌ست

تو یار یگانه‌ای و بایست

یار تو که همچو تو یگانه‌ست

عشق تو حقیقت است ای جان

معلوم دلی و در میانه‌ست

در عشق تو صوفی‌ایم و ما را

دیگر همه عشقها فسانه‌ست

ما را دل پر غمست و گو باش

اندی که دل تو شادمانه‌ست

درد دل ما ز هجر خود پرس

هجران تو از میان خانه‌ست

دارم سخنی هم از تو با تو

مقصود تویی سخن بهانه‌ست

به زین غم کار دوستان خور

وین پند شنو که دوستانه‌ست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

بازماندم در غم و تیمار او تدبیر چیست

بازگشتم عاجز اندر کار او تدبیر چیست

باز خون عقل و جانم ریخت اندر عشق او

دیدهٔ شوخ‌کش خونخوار او تدبیر چیست

باز بار دیگرم در زیر بار غم کشید

آرزوی لعل شکربار او تدبیر چیست

پیش از این عمری به باد عشق او بر داده‌ام

بازگشتم عاشق دیدار او تدبیر چیست

در میان محنت بسیار گشتم ناپدید

از غم و اندیشهٔ بسیار او تدبیر چیست

شیوهٔ عهدش دگر با انوری بخرند باز

خویشتن بفروخت در بازار او تدبیر چیست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

مرا دانی که بی‌تو حال چونست

به هر مژگان هزاران قطره خونست

تنم در بند هجر تو اسیرست

دلم در دست عشق تو زبونست

غم عشق تو در جان هیچ کم نیست

چه جای کم که هر ساعت فزونست

به وجهی خون همی بارم من از دل

که در عشق توام غم رهنمونست

اگر بخشود خواهی هرگز ای جان

بر این دل جای بخشایش کنونست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

عشق تو دل را نکو پیرایه‌ایست

دیده را دیدار تو سرمایه‌ایست

تیر مژگان ترا خون ریختن

در طریق عشق کمتر پایه‌ایست

از وفا فرزند اندوه ترا

دل ز مادر مهربانتر دایه‌ایست

بنده گشت از بهر تو دل دیده را

گرچه دل را دیده بد همسایه‌ایست

زان مرا وصلت به دست هجر داد

کز پی هر آفتابی سایه‌ایست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

جمالت بر سر خوبی کلاهست

بنامیزد نه رویست آن که ماهست

تویی کز زلف و رخ در عالم حسن

ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست

بسا خرمن که آتش در زدی باش

هنوزت آب خوبی زیر کاهست

پی عهدت نیاید جز در آن راه

کز آنجا تا وفا صد ساله راهست

ز عشوت روز عمرم در شب افتاد

وزین غم بر دلم روز سیاهست

پس از چندی صبوری داد باشد

که گویم بوسه‌ای گویی پگاهست

شبی قصد لبت کردم از آن شب

سپاه کین چشمت در سپاهست

به تیر غمزه مژگانت انوری را

بکشتند و برین شهری گواهست

لبت را گو که تدبیر دیت کن

سر زلفت مبر کو بی‌گناهست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

عشق تو قضای آسمانست

وصل تو بقای جاودانست

آسیب غم تو در زمانه

دور از تو بلای ناگهانست

دستم نرسد همی به شادی

تا پای غم تو در میانست

در زاویهای چین زلفت

صد خردهٔ عشق در میانست

این قاعده گر چنین بماند

بنیاد خرابی جهانست

با حسن تو در نوالهٔ چرخ

رخسارهٔ ماه استخوانست

وز عافیتی چنین مروح

در عشق تو عمر بس گرانست

با آنکه نشان نمی‌توان داد

کز وصل تو در جهان نشانست

دل در غم انتظار خون شد

بیچاره هنوز در گمانست

گفتم که به تحفه پیش وعده‌اش

جان می‌نهم ار سخن در آنست

دل گفت که بر در قبولش

هرچه آن نرود به دست جانست

بازار سپید کاری تو

اکنون به روایی آنچنانست

کانجا سر سبز بی‌زر سرخ

چون سیم سیاه ناروانست

زر بایدت انوری وگر نیست

غم خور که همیشه رایگانست

بی‌مایه همی طلب کنی سود

زان گاهی سود و گه زیانست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

هرکه چون من به کفرش ایمانست

از همه خلق او مسلمانست

روی ایمان ندیده‌ای به خدا

گر به ایمان خویشت ایمانست

ای پسر مذهب قلندر گیر

که درو دین و کفر یکسانست

خویشتن بر طریق ایشان بند

که طریقت طریق ایشانست

دست ازین توبه و صلاح بدار

کاندرین راه کافری آنست

راه تسلیم رو که عالم حکم

دام مرغان و مرغ بریانست

ملک تسلیم چون مسلم گشت

بهتر از ملک سلیمانست

مردم صومعه مسلمان نیست

گر همه بوذرست و سلمانست

ساقیا در ده آن میی که ازو

آفت عقل و راحت جانست

حاکی رنگ روی معشوقست

راوی بوی زلف جانانست

مجلس از بوی او سمن‌زارست

خانه با رنگ او گلستانست

از لطافت هوای رنگینست

وز صفا آفتاب تابانست

در قدح همچو عقل و جان در تن

آشکارست اگرچه پنهانست

توبهٔ خویش و آن من بشکن

کین نه توبه است زور و بهتانست

یک زمانم ز خویشتن برهان

کز وجودم ز خود پشیمانست

چند گویی که می نخواهم خورد

که ز دشمن دلم هراسانست

می خور و مست خسب و ایمن باش

مجلس خاص خاص سلطانست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

عشق تو از ملک جهان خوشترست

رنج تو از راحت جان خوشترست

خوشترم آن نیست که دل برده‌ای

دل در جان می‌زند آن خوشترست

من به کرانی شدم از دست هجر

پای ملامت به میان خوشترست

دل به بدی تن زده تا به شود

خوردن زهری به گمان خوشترست

وصل تو روزی نشد و روز شد

سود نه و مایه زیان خوشترست

عمر شد و عشوه به دستم بماند

دخل نه و خرج روان خوشترست

از پی دل جان به تو انداختیم

بر اثر تیر کمان خوشترست

کیسهٔ عمرم ز غمت شد تهی

بی‌رمه مرسوم شبان خوشترست

این همه هست و تو نه با انوری

وین همه در کار جهان خوشترست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

مهرت به دل و به جان دریغست

عشق تو به این و آن دریغست

وصل تو بدان جهان توان یافت

کان ملک بدین جهان دریغست

کس را کمر وفا مفرمای

کان طرف بهر میان دریغست

با کس به مگوی نام تو چیست

کان نام به هر زبان دریغست

قدر چو تویی زمین چه داند

کان قدر به آسمان دریغست

در کوی وفای تو به انصاف

یک دل به هزار جان دریغست

ادامه مطلب
دوشنبه 4 مرداد 1395  - 1:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4602859
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث