به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای به تو مخصوص اعجاز سخن

چون به وترای وتر در معنی قنوت

سمت درگاهت سعود چرخ را

گشته در دوران کل خیرالسموت

روزگاری در کمال ناقصان

روزگار اطلس کند ز برگ توت

ما چو قرص ارزن و حوت غدیر

تو چو قرص آفتا و برج حوت

صعوهٔ ما مرد سیمرغ تو نیست

تو قوی بازو به فضلی ما به قوت

پیش نظم چون نسیج الوحد تو

چیست نظم ما نسیج النعکبوت

گرچه در تالیف این ابیات نیست

بی‌سمین غثی و قسبی بی‌کروت

رای عالی در جواب این مبند

لایق اینجا السکوتست السکوت

ای به حق بخت تو حی لاینام

بادی اندر حفظ حی لایموت

ادامه مطلب
جمعه 15 مرداد 1395  - 12:21 PM

صاحبا رای رفیعت که به معیار خرد

هست پیوسته چو میزان فلک حادثه‌سنج

پیش شطرنجی تدبیر چو بر نطع امور

از پی نظم جهان کرد بساط شطرنج

چرخ را اسب و رخی طرح کند در تدبیر

فتنه را بر در شه مات نشاند بی‌رنج

باز چون دست به شطرنج تفرج یازی

ای ز دست تو طمع رقص‌کنان بر سر گنج

شاه شطرنج که در وقت ضرورت ستده است

بارها خانهٔ فرزین و پیاده به سپنج

چون ببیند که ترا دست بود بر سر او

هم در آن معرکه با پیل کند نوبت پنج

ادامه مطلب
جمعه 15 مرداد 1395  - 12:21 PM

هزار مدح شکر طعم وصف تو گفتم

کزو نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح

برادرم که دو تن تاک را نهد نیرو

همی گسسته نگردد غبوق او ز صبوح

درست شد که دو تن تاک به ز صد ممدوح

یقین شدم که دو ممدوح به ز صد ممدوح

ادامه مطلب
جمعه 15 مرداد 1395  - 12:21 PM

خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند

یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبوت

گر توانم سجده‌گاه شکر سازم ساحتت

چون مسیح مریم از صفر حمل تا پای حوت

پس چه گویی صرف یارم کرد بر درگاه تو

هریکی این روزها را از پی یک‌روزه قوت

بخت را دانی که یارد کرد حی لاینام

اعتکاف سدهٔ درگاه حی لایموت

طالب مقصود را یک سمت باید مستوی

مرد را سرگشته دارد اختلافات سموت

من چو کرم پیله‌ام قانع به یک نوع از غذا

توامان با صبر چون وتر حنیفی با قنوت

فضلهٔ طبعم نسیج‌الوحد از این معنی شدست

فضلهٔ کرمک نسیج‌الالف شد با برگ توت

انوری لاف سخن تا کی زنی خاموش باش

بو که چون مردان مسلم گرددت ملک سکوت

ادامه مطلب
جمعه 15 مرداد 1395  - 12:21 PM

خسروا گوهر ثنای ترا

جز به الماس عقل نتوان سفت

دی چو خورشید در حجاب غروب

روی از شرم رای تو بنهفت

بیتی از گفته باز می‌گفتم

رای عالی بر امتحان آشفت

گردی ار عقل داشت صحن دماغ

جان به جاروب هیبت تو برفت

نطقم اندر حجاب شرم بماند

خرم اندر خلاف عجز بخفت

حیرتم بر بدیهه خار نهاد

تا به باغ بدیهه گل نشکفت

عذر مستی مگیر و بی‌خردی

آشکارست این سخن نه نهفت

خود تو انصاف من بده چو منی

چون تویی را ثنا تواند گفت؟

عقل الحق از آن شریفترست

که شود با دماغ مستان جفت

ادامه مطلب
جمعه 15 مرداد 1395  - 12:21 PM

صفی‌الدین موفق را چو بینی

بگویش کانوری خدمت همی گفت

همی گفت ای به وقت کودکی راد

همی گفت ای به گاه خواجگی زفت

اگر از من بپرسد کو چه می‌کرد

بگو در وصف تو دری همی سفت

به وصف حجرهٔ پیروزه در بود

که آمد گنبد پیروزه را جفت

به شب گفت اندرو بودم ز نورش

سواد شب ز چشمم ذره ننهفت

غلو می‌کرد کز حسنش زمین را

بهاری تا به روز حشر نشکفت

سحاب از آب چشمش صحن می‌شست

صبا از تاب زلفش فرش می‌رفت

درین بود انوری کامد غلامش

که هیزم نیست چون آتش برآشفت

مرا گفت از چهار انگشت مردم

که بر چارم فلک طنزش زند سفت

به استدعای خرواری دو هیزم

زمستانی چو خر در گل همی خفت

ادامه مطلب
جمعه 15 مرداد 1395  - 12:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4600021
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث