به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

حاجبت رگ ز دست دانستم

از چه معنی از آنکه محرورست

رگ زند هرکه او بود محرور

عذر عذرت مخواه معذورست

خیری خانه گر خراب شدست

غم مخور تابحانه معمورست

من ز خیری به تابخانه شوم

که نه من لنگم و نه ره دورست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:22 PM

گشته‌ام بی‌نظیر تا که ترا

به عنایت به سوی من نظرست

که مرا در وفای خدمت تو

نه به شب خواب و نه به‌روز خورست

خاک سم ستور تو بر من

بهتر از توتیای چشم سرست

زانکه دانم که پیش همت تو

آفرینش به جمله بی‌خطرست

شعرم اندر جهان سمر زان شد

که شعار تو در جهان سمرست

زاتش عشق سیم نیست مرا

خاطرم لاجرم چو آب زرست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد

خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست

خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی

سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست

ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی

منبری گفتی که ترکیبش ز زر و گوهرست

صورتی روحانی از بالای منبر می‌نمود

گفتیی او آفتابست و سپهرش منبرست

با دل خود گفتم آیا کیست این شخص شریف

هاتفی در گوش جانم گفت کان پیغمبرست

در دو زانو آمدم سر پیش و بر هم دستها

راستی باید هنوزم آن تصور در سرست

چون برآمد یک زمان آهسته آمد در سخن

بر جهان گفتی که از نطقش نثار شکرست

بعد تحمید خدا این گفت کای صاحب‌قران

شکر کن کاندر همه جایی خدایت یاورست

بار دیگر گفت کای صاحب‌قران راضی مباش

تا ترا گویند کاندر ملک چون اسکندرست

بازانها کرد کای صاحب‌قران بر خور ز ملک

زآنکه ملکت همچو جان شخص جهان را در خورست

گر سکندر زنده گردد از تواضع هر زمان

با تو این گوید که جاهت را سکندر چاکرست

حق تعالی با سکندر هرگز این احسان نکرد

خسروا تو دیگری کار تو کار دیگرست

لشکرت را آیت نصر من الله رایت است

رایتت را از ملوک و از ملایک لشکرست

بیخ جور از باس تو چون بیخ مرجان آمدست

شاخ دین بی‌عدل تو چون شاخ آهو بی‌برست

صیت تو هفتاد کشور زانسوی عالم گرفت

تو بدان منگر که عالم هفت یا شش کشورست

هرکه او در نعمتت کفران کند خونش بریز

زانکه فتوی داده‌ام کو نیز در من کافرست

بر سر شمشیر تو جز حق نمی‌راند قضا

حکم شمشیر تو حکم ذوالفقار حیدرست

دینم از غرقاب بدعت سر ز رایت برکشید

خسروا رای تو خورشید است و دین نیلوفرست

بر من و تو ختم شد پیغمبری و خسروی

این سخن نزدیک هرکو عقل دارد باورست

چون سخن اینجا رسید الحق مرا در دل گذشت

کین کدامین پادشاه عادل دین‌پرورست

زیور این خطبه هر باری که ای صاحب‌قران

بر که می‌بندد که او شایستهٔ این زیورست

گفت بر سلطان دین سنجر که از روی حساب

عقد ای صاحب‌قران چون عقد سلطان سنجرست

شاد باش ای پادشا کز حفظ یزدان تا ابد

بر سر تو سایهٔ چترست و نور افسرست

تا موالید جهان را سیزده رکن است اصل

زانکه نه علوی پدر وان چار سفلی مادرست

بادی اندر خسروی در شش جهت فرمان‌روا

تا بر اوج آسمان لشکرگه هفت اخترست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

به خدایی که در دوازده میل

هفت پیکش همیشه در سفرست

تختهٔ کارگاه صنعت اوست

کو سواد مه و بیاض خورست

چمن بوستان نعت ترا

خاطرم آن درخت بارورست

که ز مدح و دعا و شکر و ثنا

رایمش شاخ و بیهخ و برگ و بر است

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

از آن سپس که به تعریض یک دوبارم رفت

که مردمی کن و بخشیده بی‌جگر بفرست

صفی موفق سبعی چو بارها می‌گفت

که گرت هیزم هر روزه نیست خر بفرست

شبی به آخر مستی به طیبتش گفتم

که آنچه گفتی ار خشک نیست تر بفرست

غلام را بفرستاد بامداد پگاه

نه زان قبل که ستوری پگاه تر بفرست

بگویم از چه جهت گفت خواجه می‌گوید

که آن حدیث به دست آمدست زر بفرست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

به خدایی که در پرستش خویش

آسمان را رکوع فرمودست

دست حکمش به کیلهٔ خورشید

خرمن روزگار پیمودست

که ز چشمم به عشق خدمت تو

جان به عرض سرشک پالودست

این سخن را عزیز دار که دوش

چرخ با من در این سخن بودست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

ایا خسروی کز پی جاه خویش

فلک را به جاهت نیاز آمدست

ازین یک غلام تو یعنی جهان

که با خفته بختم به راز آمدست

که داند که بی‌صبر کوتاه عمر

به رویم چه رنج دراز آمدست

نگوئیش کاندر جفای فلان

ز ما کی ترا این جواز آمدست

به کشتی نوحم رسان هین که غم

چو طوفان به گردم فراز آمدست

ترا سهل باشد مرا ممتنع

نه پای تو در سنگ آز آمدست

بده زانکه کارم درین کوچ تنگ

تو گویی مگر ترکتاز آمدست

از آن پس که اسبی و فرشیم نیست

به زینی و یک خیمه باز آمدست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

دوش در خواب من پیمبر را

دیدمش کو ز امت آزردست

گفتمش ای بزرگ چت بودست

طبع پاک تو از چه پژمردست

گفت زین مقر یک همی جوشم

رونق وحی ایزدی بردست

آنچه این زن به مزد می‌خواند

جبرئیل آن به من نیاوردست

ادامه مطلب
دوشنبه 11 مرداد 1395  - 12:16 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 146

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4599998
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث