ای فیض بیا که عزم می خانه کنیم
پیمان شکنیم و می بپیمانه کنیم
دل در ره عشوههای ساقی فکنیم
جان در سر غمزهای جانانه کنیم
ای فیض بیا که عزم می خانه کنیم
پیمان شکنیم و می بپیمانه کنیم
دل در ره عشوههای ساقی فکنیم
جان در سر غمزهای جانانه کنیم
ای حسن تو مجموعهٔ هر زیبائی
وز هر دو جهان ز عشق تو شیدائی
نگذاشته داغ تو دلی را بیدرد
سودای تو کرده عالمی سودائی
ای نسخهٔ اصل خوبی و یکتائی
سرچشمه آبروی هر زیبائی
روشن بود از جمال تو هر دو جهان
پنهانی تو ز غایت پیدائی
نی اهل دلی که بشنوم زو رازی
نی هم نفسی که باشدم دمسازی
کی باشد و کی که با پر و بال فنا
در عالم لامکان کنم پروازی
ملا بتو بحث و گفتگو ارزانی
صوفی بتو وجدهای و هو ارزانی
زاهد بتو انگبین و حور ارزانی
معشوق بما و ما باو ارزانی
یا رب جان را غذای دانش دادی
دل را دادی ز فیض دانش شادی
توفیق عمل بعلم هم نیز بده
آن هم تو معید نعم و هم بادی
تو یار مرا ندیدهای معذوری
زان روی گلی نچیدهای معذوری
از گلشن عشق یار بوئی نوزید
در زهدستان چریدهٔ معذوری
دیدیم جمال لا اله الا الله
دیدیم جلال لا اله الا الله
از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم
جستیم وصال لا اله الا الله
ی فیض بسی موعظه گفتی گفتی
بس گوهر بینظیر سفتی سفتی
یک خفته ز گفته تو بیدار نشد
احسنت کزین فسانه گفتی خفتی
مهرت سرشته حق در آب و گل من
جا کرده چه جان بتن در آب و گل من
از مهر علی و مهر اولاد علی است
محصول دو عالم من و حاصل من