به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ای گل چه گلی مانا از گلشن هوئی تو

چشمت مرساد از کس هی هی چه نکوئی تو

یا رب چه جمالست این یا رب چه کمالست این

از توبه نپرسد کس هم خود نه بگوئی تو

چشمم نگران سویت دل میتپد از خویت

ای روی چه روئی تو ای خوی چه خوئی تو

من میشنوم بوئی از حلقه گیسوئی

کز دست ببر دستم ای بوی چه بوئی تو

یا رب ز چه می بود آنک ایزد بسبویت کرد

مست عجبم کردی آیا چه سبوئی تو

گشتم ز میت چون مست خود کوزهٔ من بشکست

وانگاه نظر کردم دیدم همه اوئی تو

ای فیض مکن اسرار نزد کر و کور اظهار

چون گوشی و هوشی نیست بیهوده چگوئی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:59 PM

من نزد توام حاضر هر جای چه جوئی تو

واندر همه جا هستم بیهوده چه پوئی تو

بیهوده نمی پویم ای دوست قرارم نیست

یکجا بچه سان باشم چون در همه سوئی تو

هر جا که شدم دیدم نقشی ز جمال تو

چون نیک نظر کردم گفتم مگر اوئی تو

گفتا همه اویم من ایرا همه رویم من

آری تو نداری پشت آری همه روئی تو

نور تو جهان بگرفت عالم همه روشن شد

ای آب حیات جان یا رب ز چه جوئی تو

چه آب و چه جو چه جان بگذار تو اسما را

اسما همه روپوش است خود پرده اوئی تو

هر سو کشدت میرو هر جا بردت میدو

اندر خم چوگانش ای فیض چه گوئی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:59 PM

جان من سخت دلربائی تو

دل من نیک جانفزائی تو

نیک دل میبری ولیکن سخت

سست پیمان و بی‌وفائی تو

من ز هجرت چنانکه میدانی

تو چنینی چنین چرائی تو

طاقت هجر و تاب وصلم نیست

چون کنم چون عجب بلائی تو

چند بیگانگی کنی با من

گوئیم کهنه آشنائی تو

آشنائی قدیم را چو نهٔ

جان من پس بگو کرائی تو

چون بر فیض خود نمی‌آئی

دل من پس بر که آئی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:59 PM

بر من نیستی کجائی تو

ای که یکجا دمی نیائی تو

آتش هجر تو کبابم کرد

سوختم این چنین چرائی تو

ای سراپا چنانکه می‌باید

وی که هستی چنانکه بائی تو

نیک محبوب دلربائی لیک

بی‌وفائی عجب بلائی تو

گل نچینند عاشقان ز درخت

ای ز خود بی‌خبر کرائی تو

گرچه من نیستم سزای تو لیک

بی‌وفائی عجب بلائی تو

فیض دیوانه میکند فریاد

بر من نیستی کجائی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:59 PM

تا بکی در مقام نازی تو

چه شود گر بما بسازی تو

حسن رویت ز عشق دارد ساز

از چه با عاشقان نسازی تو

دست پرورد عشقبازی ما

نشود گر بما نبازی تو

ز آینه عشق ما نمود رخت

سزد الحق بما بنازی تو

در تو یکذره از حقیقت نیست

پای تا سر همه مجازی تو

مینوازش بلطف خود گاهی

گر چه از فیض بی‌نیازی تو

مردم از غم سحر نخواهی شد

شب هجران چه بس درازی تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:59 PM

ای بت خوش لقا بیا چشم نزار من به بین

کلبهٔ من دمی درا ناله زار من به بین

خون چکدم ز دیدها بر رخ زرد جا بجا

سوی من آ بعزم سیر نقش و نگار من به بین

شد همگی ز غصه خون از ره دیده شد برون

غرقه بخون دل شدم جیب و کنار من به بین

عشق ز دیده برد خواب از دل و جان گرفت تاب

در جگرم نماند آب رونق کار من به بین

داغ غم تو می‌برم بر سر تربتم بیا

شعله داغ غم نگر شمع مرا ز من به بین

فیض چو شکوه میکند با دل او چه کردهٔ

آینه کن ز کار خود صورت کار من به بین

هیچ وفا نمی‌کند غیر جفا نمی‌کند

روی بما نمی‌کند لطف نگار من به بین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

 

ای سر هر سروری در پای تو

خوبی هر خوبی از بالای تو

شد خراب چشم مستت ملک جان

ای جهانی مست از صهبای تو

بر سر یکدیگر افتاده است دل

خستهٔ مژگان بی پروای تو

هر دو عالم را بیک جو کی خرد

عاشق شوریدهٔ شیدای تو

جای هیهای تو کی دارد سرم

ای دو عالم یک می از هیهای تو

از خودم دارد تهی وز خویش پر

پای تا سر عشق سر تا پای تو

همتی تا سر درین سودا نهم

ای سرم سودایی و سودای تو

هر چه فرمائی بجان فرمان برم

ای من از جان بنده و مولای تو

فیض را خاموش کن زین گفتگو

ظرف را کو وسعت دریای تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

خاهم که خاک راه شوم زیر پای تو

تا ذره ذره‌ام همه گیرد هوای تو

آیم چو گرد بر سر راه تو اوفتم

شاید که بوسهٔ بربایم ز پای تو

جان در رهت فدا کنم و منتت کشم

ای صد هزار جان گرامی فدای تو

جان صد هزار کاش بود هر دمی مرا

تا جمله را نثار کنم از برای تو

خوش آندمی که سوی من آئی ز روی لطف

تا جان ز من طلب کنی و من لقای تو

یابم حیات تازه بهر جان فشاندنی

گر صد هزار بار بمیرم برای تو

در تو کسی بحسن و ملاحت کجا رسد

تو پادشاه حسنی و خوبان گدای تو

تو همچو آقتابی و من همچو سایه‌ام

آیم بهر کجا که روی در قفای تو

هستم برای تو و تو هستی برای خود

هستی تو خود برای خود و من برای تو

هرچند لطف بیش کنی تشنه‌تر شوم

سیراب کی شوم ز شراب لقای تو

از درگه تو دور نگردد به تیغ سر

هر کو چشید چاشنئی از عطای تو

در آسمان ملائکه گویند آمین

آندم که فیض روی کند در دعای تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

هستیم یکقطره از دریای تو

مستیم یک نشأه از صهبای تو

گر قبولم میکنی درّ یتیم

رانیم از خود کف دریای تو

حسن تو نور دل بینای من

عشق من زیب رخ زیبای تو

چشم تو مفتون سر تا پای خود

چشم من حیران سر تا پای تو

آبروی شمع و مه را ریخت دوش

آفتاب روی بزم آرای تو

میفزاید شور بر شور دلم

چون تبسم میکند لب‌های تو

آه من از تاب آن زلف سیاه

شور من از لعل شکر خای تو

ناله‌ام از بخت مادر زاد خود

عشق من از حسن مادرزای تو

هر که سودا کرد با تو سود برد

فیض را سر رفت از سودای تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

خورشید ذره‌ایست ز نور جمال تو

افلاک قطره‌ایست ز بحر نوال تو

لذات هر دو کون ز جودت نشانهٔ

ایجاد شمه‌ایست ز حسن نعال تو

آفاق پرتویست ز اشراق کبریا

غیب و شهادت آیت نور و ظلال تو

آدم نمونه‌ایست ز مجموع خلق و امر

خاتم نگین خاتم جاه و جلال تو

جنت اشارتیست ز قرب و کرامتت

دوزخ کنایتیست ز بعد و نکال تو

هر جا غمی و محنت و دردیست سربسر

یکسطوتست از سطوات جلال تو

حلمست نکتهٔ ز شکوه خدائیت

علمست نقطهٔ ز کتاب کمال تو

هرجاست بینش و شنوائی و دانشی

یکشمهٔ ز آگهی بیمثال تو

حسن بتان و غمزهٔ خوبان دلفریب

یک لمعاست از لمعات جمال تو

چندین هزار عالم و آدم که هست نیست

جزموجهٔ ز بحر عدیم المثال تو

جائی نگنجی از عظمت جز سرای دل

شاد آن دل وسیع که باشد محال تو

عاشق بنقد غرقهٔ بحر شهود وصل

عارف در انتظار ندای تعال تو

مستغرق شهودم و جویای آن شهود

محروم گردم ارز حجاب خیال تو

در من زن آتشی که بسوزد مرا ز من

شاید که فیض فیض برد از وصال تو

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4326335
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث