به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

جانب دوست میکشد عشق مرا که همچنین

جذبهٔ اوست سوی او راهنما که همچنین

هر که ز قبله پرسدم روی کنم بروی دوست

سوی جمال او شوم قبله نما که همچنین

از تو بپرسد ار کسی قبله عاشقان کجاست

جانب کوی یار من ره بنما که همچنین

قبلهٔ زاهدان هوا قبلهٔ عاشقان خدا

حق خدا که همچنین حق خدا که همچنین

هر که بگویدم چسان محرم او توان شدن

بگذرم از هوس کنم ترک هوا که همچنین

هر که ز عشق پرسدم باده کشم ز جام دوست

بی سر و پا برون روم مست لقا که همچنین

هر که ز دوست پرسدم محو شوم ز خویشتن

از من و از ما برون روم بی من و ما که همچنین

سالکی ار بپرسدت بنده بحق چسان رسد

بر سر خویشتن بنه فیض تو پا که همچنین

گوید اگر کسی چسان زیست کنند راستان

بگذر از اهل صومعه میکده آ که همچنین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

سوختم از جفات من حق وفا که همچنین

ز آتش دل گداخت تن جان شما که همچنین

هر که بپرسدت چسان روز شود شب کسان

پرده ز چهره برفکن رو بگشا که همچنین

گویم اگر چسان فتد نور بعالم از رخی

خور منما که همچنان رخ بنما که همچنین

دم ز قیامت ارزنم قامت خود بمن نما

فتنه چگونه میشود خیز بیا که همچنین

گویم اگر چسان روز جان ز تن از برم برون

جان بتن آیدم چسان در برم آ که همچنین

حرف شکر اگر رود خنده بزیر لب بیار

ور ز گهر سخن رود لب بگشا که همچنین

راه سروش بسته شد ناطقه را دهان ببند

کس برسد دگر تو فیض باز سرا که همچنین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

از وفا نام شنیدیم همینست همین

زان نشان بس طلبیدیم همین است همین

غیر معشوق حقیقی که وفا شیوهٔ اوست

یک وفادار ندیدیم همین است همین

دیده هرچند گشودیم در اطراف جهان

جز خدا هیچ ندیدیم همین است همین

یا ز آنست که او در دل ما جا دارد

همه جا هرزه دویدیم همین است همین

غیر معشوق ازل نیست دگر معشوقی

حسن خوبان همه دیدیم همین است همین

ثمر هر شجری اوست همانست همان

ما بهر باغ چریدیم همین است همین

اینکه گفتند به جز عشق رهی نیست بحق

ما بدین حرف رسیدیم همین است همین

نیست در میکدهٔ دهر به جز بادهٔ عشق

می هر نشاءه چشیدیم همین است همین

سیر هر طایفه کردیم بغیر از عشاق

مردم راست ندیدیم همین است همین

سر بسر کوچه و بازار جهان گردیدیم

جز غم او نخریدیم همین است همین

همه چیزی بنظر آمد از اسباب جهان

جز قناعت نگزیدیم همین است همین

گوش هر چند بهر سوی نهادیم چو فیض

جز حدیثش نشنیدیم همین است همین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

از سرّ وحدت دم زدم هذا جنون العاشقین

کونین را برهم زدن هذا جنون العاشقین

بر طرهٔ پر خم زدم بر حرف لا و لم زدم

شادی کنان بر غم زدم هذا جنون العاشقین

بر شور و بر غوغا زدم بر لا و بر الا زدم

برجا و بر بیجا زدم هذا جنون العاشقین

از عشق سرمست‌ آمدم وز نیست در هست آمدم

در رفعت او پست آمدم هذا جنون العاشقین

گشتم زعشق دوست‌مست‌شستم‌زغیردوست دست

تا رو نماید هر چه هست هذا جنون العاشقین

آتش زدم افلاک را بر باد دادم خاک را

شستم دل غمناک را هذا جنون العاشقین

سرگشتهٔ کوئی شدم آشفتهٔ موئی شدم

حیران مه روی شدم هذا جنون العاشقین

در عشق گشتم بیقرار زنجیر من شد زلف یار

چشم خرد از من مدار هذا جنون العاشقین

در من نگیرد پند کس سوزم نصیحت را چو خس

پندم جمال یار بس هذا جنون العاشقین

آتش زدم من پند را وین خشک خام چند را

پختم دل خرسند را هذا جنون العاشقین

از خود بریدم پند را بگسستم این پیوند را

بشکستم این الوند را هذا جنون العاشقین

از نام در ننگ آمدم وز صلح در جنگ آمدم

از عاقلی تنگ آمدم هذا جنون العاشقین

نی ننگ میدانم نه عار دست از من بیدل بدار

یکدم مرا با من گذار هذا جنون العاشقین

آتش زدم در جان و تن وز خود فکندم ما و من

بر هم زدم این انجمن هذا جنون العاشقین

ای آنکه در عقلی گرو درفیض و در شعرش مکاو

از شرو شورم دور شو هذا جنون العاشقین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

بنشین سرو روانم بنشین

بنشین راحت جانم بنشین

بنشین مونس دیرینه من

بنشین تازه جوانم بنشین

بنشین مایهٔ آشفتگیم

بنشین امن و امانم بنشین

بنشین کفر من و ایمانم

بنشین نار و جنانم بنشین

بنشین مکسب و سودا گریم

بنشین سود و زیانم بنشین

بنشین حاصل و محصول دلم

بنشین جان و جهانم بنشین

دل ز من بردی و جان میخواهی

ای بقربان تو جانم بنشین

ای تو در جان و دلم جا کرده

وی تو عمر گذرانم بنشین

بنشین تا بخود آید دل فیض

تا که جان بر تو فشانم بنشین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

سوی ما آکه نباشد سفری بهتر از ین

روی ما بین که نباشد نظری بهتر از ین

طاعت ما کن و اخلاص بدست آور و صدق

سوی ما نیست ترا راهبری بهتر از ین

دل بنه بر غم ما نیست چو ما دلداری

سر بنه بر در ما نیست سری بهتر از ین

بگذر از هرچه به جز ماودرا در ره ما

اهل همت نشناسد گذری بهتر از ین

کوش تا صاحب اسرار معارف گردی

شجر عمر ندارد ثمری بهتر از ین

بگذر از صورهٔ هر چیز و بمعنی بنگر

نبود صاحب دلرا نظری بهتر از ین

در توحید ز اصداف معانی بکف آر

نیست در بحر حقایق گهری بهتر از ین

ثمر وصل بچین از شجر عشق که نیست

ثمری بهتر از آن و شجری بهتر از ین

روی معشوق هم از دیده معشوق به بین

بهر دیدار نباشد نظری بهتر از ین

چون بلا روی نهد تیر دعائی بکف آر

نبود تیر قضا را سپری بهتر از ین

با جفا جوی وفا کن که ز جورش برهی

بهر بد خوی نباشد حجری بهتر از ین

سخن فیض بر مستمعان شیرین است

صاحب ذوق ندارد شکری بهتر از ین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:55 PM

مهرت بجان بهار دل داغدار من

از مهر جان خزان نپذیرد بهار من

در آتش هوای تو خاکستری شدم

شاید که باد سوی تو آرد غبار من

می‌افکنم براه تو تا خاک ره شود

باشد قدم نهی بسر خاکسار من

گفتی مگوی قصه و اندوه خود بکس

خون شد ز غصه تو دل راز دار من

من چون نهان کنم که ز غم پرده می‌درد

خون جگر بزیر مژه اشکبار من

در روز حشر چون ز عمل جستجو کنند

گویم بآه رفت و فغان روزگار من

غم از دلم دمار بر آورد و آن نگار

ننشست ساعتی بکرم در کنار من

خاموش باش فیض ازینقصه دم مزن

نه کارتست شکوه ز خوبان نه کار من

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:50 PM

ای فتنها انگیخته آخر چه آشوبست این

ای خون عالم ریخته آخر چه آشوبست این

از زلف شور انگیخته بر ماه عنبر بیخته

دلها در او آویخته آخر چه آشوبست این

از چشم سحر انگیخته مژگان بزهر آمیخته

خون خلایق ریخته آخر چه آشوبست این

از لعل شکر ریخته جان در شکر آمیخته

شور از جهان انگیخته آخر چه آشوبست این

از لطف قهر انگیخته با قهر لطف آمیخته

وین هر دو درهم ریخته آخر چه آشوبست این

از عشق شور انگیخته با جان فیض آمیخته

زو این جواهر ریخته آخر چه آشوبست این

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:50 PM

شور دریای حقایق ز آب چشم ما ببین

درّ و لعل خون دل درقعر این دریا به بین

دیده دریا سینه صحرا کرده‌ام از فیض عشق

سوی من افکن نظر دریا ببین صحرا ببین

شورش دریا نه بینی تا نظر بر گل کنی

روی در صحرای دل کن شورش صحرا به‌بین

ایکه میخواهی بدانی شور مجنون از کجاست

جانب حی رو نمکدان لب لیلا ببین

عشق اگر پیدا شود معشوق سازد رو نهان

عشق را پنهان بود زو حسن را پیدا به‌بین

ای که می‌خواهی بهشت عدن در دنیا به نقد

عاشقی کن خویشتن را جنت‌الماوا به‌بین

گر تو میخواهی که واقف گردی از اسرار غیب

لوح دل را صیقلی کن پس عجایبها به‌بین

گر تو خواهی معنی ایمان به بینی عشق ورز

یا بیا سیمای ایمان بر جبین ما به‌بین

سالها خون خورده‌ام تا دین بدست آورده‌ام

از فروغ نور دینم سر ما اوحی به‌بین

چشم دل بگشا و بنگر سوی آیات خدا

شرکها در پیروی ملت آبا به‌بین

سر معراج نبی خواهی که بینی آشکار

صورت صوه علی در لیله الاسری به‌بین

فیض روح القدس اگر خواهی بیابی در سخن

شعر فیض از بر بخوان خورشید در شبها به‌بین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:50 PM

یکدمک پیش ما بیا بنشین

تا بچندت جفا بود آئین

از غمت عاشقان دل شده را

آه جانسوز و اشگ خونین بین

شاید ار رحم در دلت باشد

کندت درد نالهای حزین

بنشین یک دم آتشی بنشان

بنشان آتشی دمی بنشین

پرسشی گر کنی غریبی را

کم نگردد ترا بدان تمکین

یکدمک یکدمک چه خواهد شد

جان من جان من بپرس و به بین

زار و بیچاره در غمت چه کند

بیدل و بیکسی غمین و حزین

کس شنیده است اینچنین ستمی

یا کسی دیده است یار چنین

دشمن ار بیندم بگرید خون

آه ازین دوستان دل سنگین

بی‌رخت گر بر آورم نفسی

آتش افتد در آسمان و زمین

سردهم گر بکام دل آهی

دود آهم رسد به علیین

جگر از راه دیده پی در پی

می‌کند دست و دامنم رنگین

تا بنزد خودم بخوان بنواز

یا سرم را ببر بخنجر کین

فیض از عشق اگر نداری دست

بردت عشق تا بهشت برین

ادامه مطلب
پنج شنبه 4 شهریور 1395  - 3:50 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4322666
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث