به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

مردمی فرموده جا در چشم گریان کرده‌ای

شوره زار شور بختان را گلستان کرده‌ای

تو کجا وین دل که در هر گوشه‌ای جغد غمی‌ست

گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای

کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست

ورنه تو ای کعبه بر ما کار آسان کرده‌ای

منت کحل الجواهر می‌کشد چشمم زیاد

گر نمک آرد از آن راهی که جولان کرده‌ای

بوی جان می‌آید از تو خیر مقدم ای صبا

غالبا طوقی به گرد کوی جانان کرده ای

ای صبا پیراهن یوسف مگر همراه تست

از کدامین باغ این گل در گریبان کرده‌ای

مرحبا ای ترک صید انداز وحشی در کمند

جذب شوقم خوش کمند گردن جان کرده‌ای

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

سبوی باده‌ای گویا به هر پیمانه‌ای خوردی

ندارد یک خم این مستی مگر خمخانه‌ای خوردی

نه دأب آشنایانست با هم رطل پیمودن

تو این می گوییا در صحبت بیگانه‌ای خوردی

نهادی سر به بد مستی و با دستار آشفته

به بازار آمدی خوش بادهٔ رندانه‌ای خوردی

به حکمت باده خور جانان بدان ماند که این باده

به بی باکی چو خود خوردی نه با فرزانه‌ای خوردی

شراب خون دل گرمی ندارد ورنه ای وحشی

تو می‌دانی چه می‌ها دوش از پیمانه‌ای خوردی

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده‌ای

تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده‌ای

چون بسوی کس توانم دید باز از انفعال

اینچنین کز روی مردم شرمسارم کرده‌ای

ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز

چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده‌ای

تو همان یاری که با من داشتی صد التفات

کاین زمان با صد غم و اندوه یارم کرده‌ای

ای که می‌پرسی بدینسان کیستی زار و نزار

وحشیم من کاینچنین زار و نزارم کرده‌ای

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

شوقیست غالب بر دلم ازنو، به دل جا کرده‌ای

جانم گرفته در میان عشق هجوم آورده ای

ای صید کش صیاد من تاب کمندت بازده

تا چند دست و پا زند صید گلو افشرده‌ای

ای عقل برچین این دکان از چار سوی عافیت

کامد به بد مستی برون رطل پیایی خورده‌ای

چون معدن الماس شد از عمزهٔ تو سینه‌ام

رحمی که پهلو می‌نهد آنجا دل آزرده‌ای

ای غیر ،دل داری تو هم اما دلت را نور کو

در هر مزار افتاده است اینسان چراغ مرده‌ای

گو مرغ آیی ره بتاب از ما سمندر مشربان

یعنی به آتش در شدن ناید ز هر افسرده‌ای

وحشی چه معنیها که تو کردی به این صورت عیان

تا ره به این معنی برد کو پی به معنی برده‌ای

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

خواهد دگر به دامگهی بال بسته ای

مرغ قفس شکسته‌ای از دام جسته ای

صیاد کیست تا نگذارد ز هستیش

غیر از سر بریده و بال شکسته‌ای

صیدی ستاده باز که بندد گلوی جان

در گردنش هنوز کمند گسسته‌ای

کو جرگه‌ای که باز نماند نشان از او

جز جان زخم خوردهٔ خونابه بسته ای

قیدیست قید عشق که ذوقش کسی که یافت

هرگز طلب نکرد دل باز رسته‌ای

عشرت در آن سر است که آید برون از او

هر بامداد چهره به خونابه شسته‌ای

وحشی خموش باش که آتش زبان نشد

الا دلی چو شعله بر آتش نشسته‌ای

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

قلب سپه ماست به یک حمله شکسته

با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته

پیکان ز جگر جسته و زخمی شده جان هم

وین طرفه که تیرت ز کمانخانه نجسته

امید من از طایر وصل تو بریده‌ست

نتوان پر او بست به این تار گسسته

از دور من و دست و دعایی اگرم تو

بر خوان ثنائی در دریوزه نبسته

نگذاشت کسادی که غباری بنشانیم

زین جنس محبت که بر او گرد نشسته

هرگز نرهد آنکه تواش بند نهادی

میرد به قفس مرغ پر و بال شکسته

وحشی نتوان خرمن امید نهادن

زین تخم تمنا که تو کشتی و نرسته

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

 

آخر ای بیگانه خو ناآشنایی اینهمه

تا به این غایت مروت بیوفایی اینهمه

جسم و جانم را زهم پیوند بگسستی بس است

با ضعیفی همچو من زور آزمایی اینهمه

استخوانم سوده شد از روی خویشم شرم باد

بر زمین از آرزو رخساره سایی اینهمه

هر که بود از وصل شد دلگیر و هجر ما همان

نیست ما را طاقت و تاب جدایی اینهمه

وحشی این دریوزهٔ دیدار دولت تا به کی

عرض خود بردی چه وضعست این گدایی اینهمه

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه

به من کم می‌کنی لطفی که داری این زمان یا نه

گمان دارند خلقی کز تو خواریها کشم آخر

عزیز من یقین خواهد شد آخر این گمان یا نه

سخن باشد بسی کز غیر باید داشت پوشیده

نمی‌دانم که شد حرف منت خاطرنشان یا نه

بود هر آستانی را سگی ای من سگ کویت

تو می‌خواهی که من باشم سگ این آستان یا نه

نهانی چند حرفی با تو از احوال خود دارم

در این اندیشه‌ام کز غیر می‌ماند نهان یا نه

اگر زینسان تماشای جمال او کنی وحشی

تماشا کن که خواهی گشت رسوای جهان یا نه

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه

آفرین بادا که تیرت بر نشان آمد همه

شد نشان تیر بیداد تو جسم لاغرم

سد خدنگ انداختی، بر استخوان آمد همه

جان و دل کردم نشان پیش خدنگ غمزه‌ات

جست تیرت از دل زار و به جان آمد همه

جان من گویا نشان تیر بیداد تو بود

زانکه بر جان من بی‌خانمان آمد همه

بر تن خم گشته وحشی زخمها خوردم از او

تیر پرکش کرده زان ابرو کمان آمد همه

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

بر آن سرم که نیاسایم از مشقت راه

روم به شهر دگر چون هلال اول ماه

به سبزی سر خوان کسی نیارم دست

کنم قناعت و راضی شوم به برگ گیاه

کشیده باد مرا میل آهنین در چشم

اگر کنم به زر آفتاب چشم سیاه

دل چو آینه ام تیره شد در این پستی

بس است چند نشینم چو آب در تک چاه

به قعر چاه فنا اهل جاه از آن رفتند

که پیش یار ستمگر نمی‌کنند نگاه

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4333824
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث