به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

لاله‌اش از سیلیت نیلوفری شد آه آه

ای معلم شرم از آن رویت نشد رویت سیاه

ای معلم ، ای خدا ناترس، ای بیدادگر

من گرفتم دارد او همسنگ حسن خود گناه

کرد رویت سد نگاه جان فزا ازبهر عذر

خونبهای سد هزاران چون تو ناکس هر نگاه

باد دستت خشک همچون خامهٔ آن ماهرو

باد رخسارت سیه چون مشق آن تابنده ماه

جان من معذور فرما، من نبودم با خبر

زندگی را ورنه من می‌ساختم بر وی تباه

این زمان هم غم مخور دارم برای کشتنش

همچو وحشی تیر آه جان گداز عمر کاه

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

 

گذشتم از درت بر خاک سد جا چشم تر مانده

ببین کز اشک سرخم سد نشان بر خاک در مانده

بیا بنگر که غمناکیست چشم آرزو بر در

به امید نگاهی بر سراین رهگذر مانده

بجز من هر کرا دیدی ز بیماران غم گشتی

هنوز از کف منه خنجر که بیمار دگر مانده

برآمد عمرها کز دور دیدم نخل بالایش

هنوزم آن قد و رفتار در پیش نظر مانده

به هر کس گفته بی‌تقریب وحشی عرض حال خود

که در بزمت به این تقریب یک دم بیشتر مانده

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

صاف طرب آماده کن ترتیب عشرتخانه ده

بنشین و بنشان غیر را ، پیمانه خور ، پیمانه ده

نقل وفا در بزم نه تا رام گردد مدعی

مرغی که نبود در قفس او را فریب دانه ده

تا گرم گردد هر زمان هنگامه‌ای در کوی تو

طفلان بازی دوست را زنجیر این دیوانه ده

با لاابالی مشربان خوش‌بر سر میدان درآ

دستار را آشفته کن تابی بر آن رندانه ده

گر پیش او گشتی خجل سهل است این خفت بکش

وحشی شکایت تا به کی تخفیف این افسانه ده

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

گرفته رنگ ز خون دلم چو لاله پیاله

ز بسکه بی تو خورم خون دل پیاله پیاله

خوش است بزمگه یار و نالهٔ نی مطرب

ز دست یار کشیدن میان لاله پیاله

صفای خاطر رندان ز چله خانه نیابی

به دیر رو که پر است از می دو ساله پیاله

بود علامت باران اشک خرمی ما

شبی که بادهٔ روشن مه است و هاله پیاله

اگر به چشم تو دعوی نکرد از سر مستی

چه شد که بر سر نرگس شکست ژاله پیاله

منه ز دست چو نرگس پیاله خاصه در این دم

که لاله می‌دهد و می‌خورد غزاله پیاله

چگونه توبه کند وحشی از پیاله کشیدن

که کرده‌اند به او در ازل حواله پیاله

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

هجر خدایا بس است زود وصالی بده

شوق مده اینهمه یا پر و بالی بده

خوبی خود را بگیر از دلم اندازه‌ای

آینه آورده‌ام عرض جمالی بده

ای دل وحشت گریز اینهمه دهشت چرا

فرصت حرفی بجو شرح ملالی بده

از پی یک نیم جان چند تقاضای ناز

می‌دهم اینک به تو لیک مجالی بده

ساده فریب کسی وصل نبخشی مبخش

نیم فسونی بدم وعده وصالی بده

یاد غزلهای تو وحشی و این ذوق عشق

بیهده گردی بس است دل به غزالی بده

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

خوشا در پای او مردن خدایا بخت آنم ده

نشان اینچنین بختی کجا یابم نشانم ده

نثاری خواهم ای جان آفرین شایستهٔ پایش

پر از نقد وفا و مهر یک گنجینه جانم ده

سخن بسیار و فرصت کم خدایا وصل چون دادی

نمی‌بخشی اگر طول زمان طی لسانم ده

سگ خواری کش عشقم به گردن طوق خرسندی

اگر خوان امیدی گستری یک استخوانم ده

من و آزردگی از عشق و عشق چون تویی حاشا

گرت باور نمی‌داری به دست امتحانم ده

من آن خمخانه پردازم که بدمستی نمی‌دانم

الا ای ساقی دوران می از رطل گرانم ده

یکی طومار در دست و در او احوال من وحشی

اگر فرصت شود گاهی به یار نکته دانم ده

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:17 PM

زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من

کی ملتفت شود به جواب سلام من

گفتم بگو از آن لب شیرین حکایتی

سد تلخ گفت دلبر شیرین کلام من

آن شمع گر ز سوز دل من خبر نداشت

بهر چه بر فروخت چو بشنید نام من

کامی نیافتم ز لب او به بوسه ای

هر گز نبود آن لب شیرین به کام من

وحشی غزال من که به من آرمیده بود

وحشی چنان نشد که شود باز رام من

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

با مدعی به صلح بدل گشت جنگ تو

ما را نوید باد ز زخم خدنگ تو

نقش فریب غیر پذیرفت همچو موم

چون نرم گشت آه دل همچو سنگ تو

با ما سبک عنان و به غیری گران رکاب

رشک آور است سخت شتاب و درنگ تو

قانون خود به چنگ مخالف کنم به ساز

چون نیست احتمال رهایی ز چنگ تو

ای تازه گل نه گرم جهان دیده‌ای نه سرد

نوعی نما که کم نشود آب و رنگ تو

بد نام عالمیم ز ما احتراز کن

برماست حفظ جانب ناموس و ننگ تو

وحشی نشین به خلوت خفاش کافتات

ناید به کنج کلبهٔ تاریک و تنگ تو

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به او

آنچه پنهان داشتم زین پیش می‌گویم به او

گشته‌ام خاموش و پندارد که دارم راحتی

چند حرفی از درون ریش می‌گویم به او

غافل است او از من و دردم شود هر روز بیش

اندکی زین درد بیش از پیش می‌گویم به او

غمزه‌ات خونریز دل دربند لعل نوشخند

دل نمی‌داند جفای خویش می‌گویم به او

گر چه وحشی دل ازو بر کند می‌رنجد به جان

گر بد آن دلبر بدکیش می‌گویم به او

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

 

منفعل دل خودم چند کشد جفای تو

عذر جفای تو مگر خواهمش از خدای تو

گشت ز تاب و طاقتم تاب رقیب منفعل

هیچ خجل نمی‌شود طبع ستیزه رای تو

شب همه شب دعا کنم تا که به روز من شوی

دل به ستمگری دهی کو بدهد سزای تو

رخنه چو میفتد به دل بسته نمی‌شود به گل

گو مژه تر مکن به خون خاک در سرای تو

ای رقم فریب عقل از تو بسوخت هستیم

خانه سیاه می‌کند نسخهٔ کیمیای تو

افسر لطف داشته این همه عزتش مبر

تارک عجز ما که شد پست به زیر پای تو

ای که طبیب وحشیی خوب علاج می‌کنی

وعده به حشر می‌دهد درد مرا دوای تو

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4329374
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث