به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ای که دل بردی ز دلدار من آزارش مکن

آنچه او در کار من کردست در کارش مکن

هندوی چشم تو شد می‌بین خریدارانه‌اش

اعتمادی لیک بر ترکان خونخوارش مکن

گر چه تو سلطان حسنی دارد او هم کشوری

شوکت حسنش مبر بی‌قدر و مقدارش مکن

انتقام از من کشد مپسند بر من این‌ستم

رخصت نظاره‌اش ده منع دیدارش مکن

جای دیگر دارد او شهباز اوج جان ماست

هم قفس با خیل مرغان گرفتارش مکن

این چه گستاخی‌ست وحشی تا چه باشد حکم ناز

التماس لطف با او کردن از یارش مکن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو

پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو

زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت

کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو

از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود

گر غمزه را فرمان دهد جنبیدن مژگان تو

تو خوش بیا جولان کنان گو جان ما بر باد رو

ای خاک جان عالمی در عرصه جولان تو

سهلست قتل عالمی بنشین تو و نظاره کن

کز عهد می‌آید برون یک دیدن پنهان تو

بردل اگر خنجر خورد بر دیده گر نشتر خلد

آگه نگردم بسکه شد چشم و دلم حیران تو

وحشی چه پرهیزی برو خود را بزن بر تیغ او

آخر تو را چون می‌کشد این درد بی درمان تو

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

ز کویت رخت بربستم نگاهی زاد راهم کن

به تقصیر عنایت یک تبسم عذر خواهم کن

ره آوارگی در پیش و از پی دیدهٔ حسرت

وداعی نام نه این را و چشمی بر نگاهم کن

ز کوی او که کار پاسبان کعبه می‌کردم

خدایا بی ضرورت گر روم سنگ سیاهم کن

بخوان ای عشق افسونی و آن افسون بدم بر من

مرا بال و پری ده مرغ آن پرواز گاهم کن

به کنعانم مبر ای بخت من یوسف نمی‌خواهم

ببرآنجا که کوی اوست در زندان و چاهم کن

ز سد فرسنگ از پشت حریفان جسته پیکانم

مرو نزدیک او وحشی حذر از تیر آهم کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

می‌یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این

آمادهٔ سد گریه‌ام از اشتیاق کیست این

سد جوق حسرت بر گذشت اکنون هزاران گرد شد

گر نیست هجران کسی پس طمطراق کیست این

رطل گران و اندر او دریای زهری موج زن

یارب نصیب کس مکن بهر مذاق کیست این

اسباب سد زندان سرا چندست بر بالای هم

جایی است‌خوش آراسته آیا وثاق کیست این

ای شحنه بی‌جرم کش این سر که در خون می‌کشی

گفتی که می‌آویزمش از پیش طاق کیست این

وصلی نمودی ای فلک پوشیده سد هجران در او

تو خود موافق گشته ای کار نفاق کیست این

هجر اینچنین نزدیک و تو در صحبت فارغ دلی

وحشی دلیرت یافتم از اتفاق کیست این

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

گهی از بزم بر می‌خیز و طرف بام جا می‌کن

زکات بزم عشرت عشوه‌ای در کار ما می‌کن

قصوری نیست در بیگانگی اما نه هر وقتی

نگه را با نگه در وقت فرصت آشنا می‌کن

نگه خوبست مستغنی زد اما آن نه در هر جا

بود جایی که باید گفت چشمی بر قفا می‌کن

چو داری غمزه را بگذار تا عالم زند بر هم

نگه گو باش شرم آلود و اظهار حیا می‌کن

تو زخم ناز بر جان میزن و می‌آزما بازو

دهان پر تبسم گو علاج خونبها می‌کن

سر و جانست در راهت نه آخر سنگ خاکست این

به استغنات میرم گه نگاهی زیر پا می‌کن

تغافل رطل پر کرده‌ست وحشی ظرف می‌باید

نگاهی جانب این کاسهٔ مرد آزما می‌کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن

حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن

ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو

نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن

دل مینای می‌باید که باشد صاف با رندان

دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سرگرانی کن

به آواز دف و نی خاکبوس دیر می‌گوید

بیا خاک در میخانه باش و کامرانی کن

ز رنگ آمیزی دوران مشو غافل ز من بشنو

می رنگین به جام انداز و عارض ارغوانی کن

نصیحت گوش کن وحشی که از غم پیر گردیدی

صراحی گیر و ساغر خواه و خطی از جوانی کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:12 PM

در بزم وصل اگر چه همین در میان منم

چون نیک بنگری ز همه بر کران منم

رنگی ز گل ندارم و بویی ز یاسمن

آری کلیددار در بوستان منم

خار وخس زیاده بر آتش نهاد نیست

گر بوستان حسن ترا باغبان منم

معلوم مهربانی اهل هوس که چیست

بشنو سخن که عاشقم و مهربان منم

ای گل اگر به گفتهٔ وحشی عمل کنی

سد ساله نو بهار خزان را ضمان منم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

فراغت بایدت جا در سر کوی قناعت کن

سر کوی قناعت گیر تا باشی فراغت کن

به چندین گنج رنج و محنت عالم نمی‌ارزد

چرا باید کشیدن رنج عالم ترک راحت کن

اگر خواهی که هر دشوار آسان بگذرد بر تو

خدنگ جور گردون را لقب سهم سعادت کن

ازین بی همتان خواریست حاصل اهل حاجت را

اگر خواهی که خود را خوارسازی عرض حاجت کن

اگر کوتاه خواهی از گریبان دست غم وحشی

چو من با کسوت عریان تنی خوگیر و عادت کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

 

ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن

آغاز عشق است ای پسر اینها مکن اینها مکن

ول یاری بدان رسمی‌ست خوبان را کهن

ای از همه بی رحم تر رسم نوی پیدا مکن

گاهی نگاهی می‌کنی آن هم به چندین خشم و ناز

گو کارها یکباره شو این چشم هم بالا مکن

مشهور شهری گشته‌ای وحشی چه رسوایی‌ست این

چندین به کوی او مرو خود را دگر رسوا مکن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

 

ای اجل از قید زندان غمم آزاد کن

سعی دارد محنت هجران تو هم امداد کن

عیش خسرو چیست با شیرین به طرف جوی شیر

رحم گو بر جان محنت دیدهٔ فرهاد کن

ناقهٔ لیلی به سرعت رفت و از آشفتگی

راه گم کردست مجنون ای جرس فریاد کن

ای که یک دم فارغ از یاد رقیبان نیستی

هیچ عیبی نیست ما را نیز گاهی یاد کن

غافلی وحشی ز ترک چشم تیر انداز او

تیر جست ای صید غافل چشم بر صیاد کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4336483
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث