به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آمدم سر تا قدم در بند سودا همچنان

طوق در گردن همان زنجیر در پا همچنان

رفته بودم ز آتش امید در دل شعله‌ها

آمدم دل گرم از سوز تمنا همچنان

یار خسرو گشت شیرین و برید از کوهکن

کوهکن ره می‌برد در کوه خارا همچنان

پیش لیلی کیست تاگوید ز استیلای عشق

بازگشت از کعبه مجنون رند و رسوا همچنان

رو به شهر و ملک خویش آورد هر آواره‌ای

وحشی بی خان و مان در کوه و صحرا همچنان

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

پیش تو بسی از همه کس خوارترم من

زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت

دانی که ز اغیار وفادار ترم من

بر بی کسی من نگر و چارهٔ من کن

زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من

بیداد کنی پیشه و چون از تو کنم داد

زارم بکشی کز که ستمکار ترم من

وحشی به طبیب من بیچاره که گوید

کامروز ز دیروز بسی زارترم من

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

شد صرف عمرم در وفا بیداد جانان همچنان

جان باختم در دوستی او دشمن جان همچنان

هر کس که آمد غیر ما در بزم وصلش یافت جا

ما بر سر راه فنا با خاک یکسان همچنان

عمریست کز پیش نظر بگذشت آن بیدادگر

ما بر سر آن رهگذر افتاده حیران همچنان

حالم مپرس ای همنشین بی طرهٔ آن نازنین

آشفته بودم پیش ازین هستم پریشان همچنان

وحشی بسی شب تا سحر بودم پریشان، دیده تر

باقی‌ست آن سوز جگر وان چشم گریان همچنان

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من

که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من

مرا چشم تو افکند از نظر اما نمی‌پرسی

که جاسوس نگاه او چه می‌خواهد ز راه من

برای حرمت خاک درت این چشم می‌دارم

که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من

به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم

که گاهی قطره‌ای ضایع شود هم بر گیاه من

رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و می‌ترسم

که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من

کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه

خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من

خطر بسیار دارد مدعی خود نیز می‌داند

اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم کن

نگاهی چند ناز آلوده در کار نیازم کن

درخت میوه‌ای داری صلای میوه‌ای میزن

ولی اندیشه از گستاخی دست درازم کن

به دیوانش مرا کاری فتاد ای لطف پنهانی

یکی زان شیوه‌های پیش خدمت کار سازم کن

برون آور ز جیبت آن عنایتها که می‌دانی

کلیدی وز در زندا ن غم این قفل بازم کن

به هیچم می‌توان کردن تسلی گر دلت خواهد

نمی‌گویم که خاص از شیوه‌های دلنوازم کن

حجابست اینکه خالی می‌کند پهلوی ما از تو

به یک جانب فکن این شرم، و رفع احترازم کن

ز من برخاست تکلیف از جنون عشق بت وحشی

ببر دیوانگی از طبع و تکلیف نمازم کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

اینچنین گر جانب اغیار خواهی داشتن

بعد ازین خوش عاشق بسیار خواهی داشتن

یک خریدار دگر ماندست و گر اینست وضع

بیش ازین هم گرمی بازار خواهی داشتن

بندهٔ بسیار خواهی داشت در فرمان خویش

گر چنین پروای خدمتکار خواهی داشتن

باغبانا خار در راه تماشاچی منه

دایم این گلها مگر بر بار خواهی داشتن

ضبط خود کن وحشی این گستاخ گویی تابه کی

باز می‌دانم که با او کار خواهی داشتن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من

کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی

چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت

ورنه کس هرگز نمی‌رنجیده از افعال من

گشته‌ام آواره سد منزل ز ملک عافیت

می‌دواند همچنان بخت بد از دنبال من

ساده رو وحشی که می‌خواهد به عرض او رسید

آنچه هرگز شرح نتوان کرد یعنی حال من

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن

پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن

تو شمع مجلس افروزی ، من سرگشته پروانه

مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن

مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر

مرا شاید که جایی دیده باشی چشم بر من کن

چو کار من نخواهد شد به کام دوستان از تو

هلاکم ساز باری فارغم از طعن دشمن کن

ببین وحشی که چون سویت به زهر چشم می‌بیند

ترا زان پیش کز مجلس براند عزم رفتن کن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

 

ای قامت تو جلوه ده شیوه‌های حسن

در هر کرشمهٔ تو نهان سد ادای حسن

خواهی بدار و خواه بکش ، ناپسند نیست

مستحسن است‌هر چه بود اقتضای حسن

سلطان حسن هر چه کند حکم حکم اوست

بگذار کار حسن به تدبیر و رای حسن

این حسن پنج روز به یوسف وفا نکرد

زنهار اعتماد مکن بر وفای حسن

دانی که گل ز باغ چرا زود می‌رود

یعنی که اندکیست زمان بقای حسن

گویی بزن که حال جهان برقرار نیست

حالا که در رکاب مراد است پای حسن

وحشی من و گدایی خوبان که این گروه

سلطان عالمند ز فر همای حسن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن

زبان کوته ما را به خود دراز مکن

مکن مباد که عادت کند طبیعت تو

بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن

پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است

مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن

من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من

درآ خوش از در یاری و احتراز مکن

به حال وحشی خود چشم رحمتی بگشای

در امید به رویش چنین فراز مکن

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 11:03 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4341953
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث