به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم

دل جنیبت کش و جان غاشیه‌دارش سازم

خواهم این سینه پر از جوهر جانهای نفیس

که به دامان وفا کرده نثارش سازم

نفس گرم نگر فیض اثر بین که اگر

بگمارم به خزان رشک بهارش سازم

کیست بدخواه تو ای همت پاکان با تو

که به یک آه سحر بهر تو کارش سازم

باغبان چمن حسن توام گو دگران

گل نچینند که من با خس و خارش سازم

وحشی این دل که عزیزست به هر جا که رود

چندش آرم به سر کویی و خوارش سازم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم

هنوز وقت نیامد که بگذری ز گناهم

کرشمه‌ای که نکاهد ز حسن اگر بنوازی

به لطف گاه به گاه و نگاه ماه به ماهم

میان ما و تو سد گونه خشم شد همه بیجا

چنین مکن که مرا عیب می‌کنند و ترا هم

کدام ملک به توفان دهم کدام بسوزم

که فرق تا به قدم سیل اشک و شعلهٔ آهم

فتاده‌ام به رهت چشم و گوش گشته سراپا

بیا که گوش به آواز پا و چشم به راهم

مکن که عیب کنندت ز چون منی چو گریزی

که نیکنامی جاوید از برای تو خواهم

چو وحشی از چمن وصل رستم اول وآخر

سموم بادیهٔ هجر ، زرد کرد گیاهم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

 

به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم

سگ وفای خود و بندهٔ محبت خویشم

سزای خدمت شایسته است لطف چه منت

ز خدمتم خجل و حقگزار خدمت خویشم

عنایت تو به پاداش صبردارم و طاقت

به شکر صبر خود و ذکر خیرطاقت خویشم

پلنگ خوی غزالی که می‌رمد ز فرشته

چگونه ساختمش رام صید قدرت خویشم

به کام شیر درون رفتن و به کام رسیدن

کراست زهره و یارا غلام جرأت خویشم

چه خوش گزیده‌امت از بساط حسن فروشان

نه عاشق تو که من عاشق بصیرت خویشم

مرا رسد که چو وحشی چنین دلیر درآیم

که خوانده لطف تو در سایهٔ حمایت خویشم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم

ناموس را یک سو نهم بنیاد رسوایی کنم

چندی بکوشم در وفا کز من نپوشد راز خود

هم محرم مجلس شوم هم باده پیمایی کنم

گر خواهیم در بند غم پای وفا در سلسله

کردم میان خاک و خون زنجیر فرسایی کنم

تو خفته و من هر شبی در خلوت جان آرمت

دل را نگهبانی دهم خود را تماشایی کنم

گفتم که خود رایی مکن گفت اینچنین باشد ولی

وحشی کجا شیدا شود گر ترک خود رایی کنم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

این بس که تماشایی بستان تو باشم

مرغ سر دیوار گلستان تو باشم

کافیست همین بهره‌ام از مائدهٔ وصل

کز دور مگس ران سر خوان تو باشم

این منصب من بس که چو رخش تو شود زین

جاروب کش عرصهٔ جولان تو باشم

خواهم که شود دست سراپای وجودم

در شغل عنان گیری یکران تو باشم

در بزمگه یوسف اگر ره دهدم بخت

درآرزوی گوشهٔ زندان تو باشم

در تشنگیم طالع بد جان به لب آرد

گر خود به سر چشمهٔ حیوان تو باشم

من وحشیم و نغمه سرای چمن حسن

معذورم اگر مرغ غزلخوان تو باشم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

من این کوشش که در تسخیر آن خودکام می‌کردم

اگر وحشی غزالی بود او را رام می‌کردم

درین مدت اگر اوقات من صرف ملک می‌شد

باو در بزمگاه عیش می در جام می‌کردم

رهم را منتهایی نیست زان رو دورم از مقصد

اگر می‌داشت پایانی منش یک گام می‌کردم

به کنج این قفس افتاده عاجز من همان مرغم

که تعلیم خلاص بستگان دام می‌کردم

به اندک صبر دیگر رفته بود این ناز بی‌موقع

غلط کردم چرا این صلح بی هنگام می‌کردم

پیامی کرد کز شرمندگی مردم که گفت اورا

شکایت گونه‌ای کز بخت نافرجام می‌کردم

چه ننگ آمیز نامی بوده پیش یار این وحشی

بسی به بود ازین خود را اگر سگ نام می‌کردم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم

دل پشیمان است لیکن ما پشیمان نیستیم

گر چه از دل می‌رود عشق به جان آمیخته

با وجود این وداع صعب گریان نیستیم

گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسوده‌ایم

درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم

آنچه مارا خوار می‌کرد آن محبت بود و رفت

گو به چشم آن مبین مارا که ما آن نیستیم

ما سپر انداختیم اینک حریف عشق نیست

طبل برگشتن بزن ما مرد میدان نیستیم

یوسف دیگر به دست آریم وحشی قحط نیست

ما مگر درمصر یعنی شهر کاشان نیستیم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم

کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است

انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم

سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن

گر میوهٔ یک باغ نچیدیم ، نچیدیم

سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل

هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخنها

آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

 

عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مرده‌ایم

گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسرده‌ایم

گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند

کز تو پر آزردگی داریم و بس آزرده‌ایم

لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت

که مگر دندان حسرت بر جگر افشرده‌ایم

در نمی‌گیرد باو نیرنگ سازیهای ما

گر چه ز افسون آب از آتش برون آورده‌ایم

وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن

کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خورده‌ایم

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام

نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام

هنوز خفته چو بخت منند خلق که من

برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام

من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز

که ایستاده به دریوزه نگاه توام

مرا تو اول شب رانده‌ای به خواری ومن

سحر خود آمده‌ام باز و عذر خواه توام

تو بی‌گناه کشی کن که ایستاده به عذر

به روز عرض جزا حایل گناه توام

اگر به کشتن وحشی گواه می‌طلبی

مرا طلب به گواهی که من گواه توام

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:46 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4328705
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث