به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

عشق کو تا شحنهٔ حسرت به زندانم کشد

انتقال عهد فارغ بالی از جانم کشد

بر در میخانه من خواهم که آید غمزه مست

گه میانم گیرد و گاهی گریبانم کشد

پر نگاهی کو که چون بر دل گشاید تیر ناز

از پی هم سد نگه تازد که پیکانم کشد

سرمه‌ای خواهم که جز یک رو نبینم ، عشق کو

تا به میل آتشین در چشم گریانم کشد

گلشن شوقی هوس دارم که رضوان از بهشت

بر در باغ آید و سوی گلستانم کشد

وعده گاهی کو که چون نومید برخیزم ز وصل

دست امید وفای وعده دامانم کشد

در کدامین چشم جویم آن نگاه بردگی

کاشکارا گویدم برخیز و پنهانم کشد

آن غزالی را که وحشی خواهد ار واقع شود

دهر بس نیت که از طبع غزلخوانم کشد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:06 PM

 

درون دل به غیر از یار و فکر یار کی گنجد

خیال روی او اینجا در او اغیار کی گنجد

ز حرف و صوت بیرونست راز عشق من با او

رموز عشق وجدانیست در گفتار کی گنجد

من و آزردگی از عشق او حاشا معاذلله

دلی کز مهر پر باشد در او آزار کی گنجد

به رطل بخت یک خمخانه می ساقی که بر لب نه

به ظرف تنگ من این بادهٔ بسیار کی گنجد

چه جای مرهم راحت دل بیمار وحشی را

بجز حسرت در آن دل کز تو شد افکار کی گنجد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:06 PM

خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان کی رسد

پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد

سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو

این سر که من می‌بینمش لیکن به سامان کی رسد

گر چه توانی چاره‌ام سهل است گو دردم بکش

نتوان نهادن بدعتی عاشق به درمان کی رسد

جانی که پرسیدی از و کرده وداع کالبد

بر لب ستاده منتظر تا از تو فرمان کی رسد

داور دلم در تربیت شاخی برش نادیده کس

تا چون گلی زو بشکفد یا میوهٔ آن کی رسد

نازم مشام شوق را ورنه صبا گر بگذرد

در مصر بر پیراهنی بویش به کنعان کی رسد

موری بجد بندد میان بزم سلیمان جا کند

تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:06 PM

ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد

زهریست این که اندک و بسیار می‌کشد

عمرت دراز باد که ما را فراق تو

خوش می‌برد به زاری و خوش زار می‌کشد

مجروح را جراحت و بیمار را مرض

عشاق را مفارقت یار می‌کشد

آنجا که حسن دست به تیغ کرشمه برد

اول جفا کشان وفادار می‌کشد

وحشی چنین کشنده بلایی که هجر اوست

ما را هزار بار نه یک بار می‌کشد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:06 PM

در راسته ناز فروشان که بتانند

ماییم ونگاهی که به هیچش نستانند

ای عشق شدی خوار بکش ناز دو روزی

کاین حسن فروشان همه قدر توندانند

خوبان که گهی خوانمشان عمر و گهی جان

بازی مخور از من که نه عمرند و نه جانند

جانند بدین وجه کشان نیست وفایی

عمرند از این رو که به سرعت گذرانند

جز رنگی و بویی نه و سد مایهٔ آزار

در پردهٔ گل خار بنی چند نهانند

بی‌جوشن فولاد صبوری نروی پیش

کاین لشکر بیداد عجب سخت کمانند

وحشی سخن نقص بتان بیهده گوییست

خوبند الهی که بسی سال بمانند

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:06 PM

چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد

رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد

حذر از صحبت او باش اگر خود یک نفس باشد

که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد

نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت

که بی آبی و بی رنگی خلل در قیمت اندازد

چو باشد باده در خم تلخی و حالی دگر دارد

تصرف کردن بادیش از کیفیت اندازد

خلاف عقل باشد می نخورده جامه آلود

برد خود را کسی در شاهراه تهمت اندازد

تو و مارا وداع حسن و عشق اولاست کاین صحبت

نه تنها حسن را ، سد عشق را از حالت اندازد

مجال گفت و گو تنگ است ، گو وحشی زبان در کش

همان به کاین نصیحتها به وقت فرصت اندازد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:06 PM

کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید

اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید

به بزم عیش بی دردان به جانم ، کو غم آبادی

که سوزد یک طرف مجنون و یک سو کوهکن گرید

چه می‌پرسی حدیث درد پروردی که احوالش

کسی هرگز نفهمد بسکه هنگام سخن گرید

نشینم من هم از اندوه و، دور از کوی او گریم

غریب و دردمندی هر کجا دور از وطن گرید

برو ای پند گو بگذار وحشی را که این مسکین

دمی بنشیند و بر روزگار خویشتن گرید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:00 PM

سد حشر جان ز پی یکه سواری رسید

خنجر پرخون به دست شیر شکاری رسید

بیهده ابرش نتاخت اینطرف آن ترک مست

تیغ به دست اینچنین از پی کاری رسید

رخش دوانی ز پیش، اشک فشانی ز پی

تند سواری گذشت ، غاشیه داری رسید

داغ جنون تازه گشت این دل پژمرده را

سخت خزانی گذشت، خوب بهاری رسید

وحشی ازین موج خیز رست ولی بعد مرگ

غوطه بسی زد به خون تا به کناری رسید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:00 PM

 

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

کلاه کج نهد از ناز و بر سرگذر آید

رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد

دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید

ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد

هنوز قافله در مصر و قاصد و خبر آید

کمینه خاصیت عشق جذبه‌ایست که کس را

ز هر دری که پرانند بیش ، بیشتر آید

سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی

نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید

مگو که وحشیم آید ز پی اگر بروم من

چه مانعست نیاید چرا به چشم و سر آید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:00 PM

 

شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید

یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید

آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز

بسیار زود بود به این عشق چون کشید

فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد

برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید

خود را نهفته بود بر این آستانه عشق

بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید

آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب

وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید

زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم

زین بادهای درد که از ما فزون کشید

وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را

گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 10:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4332970
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث