به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند

جاوید سایهٔ او بر فرق ما بماند

رفت آنکه لشکری را در حمله‌ای شکستی

لشکر شکن اگر رفت کشور گشا بماند

ماه سپهر مسند ، شد از صف کواکب

مهر ستارهٔ خیل ، گردون لوا بماند

عباس بیک اعظم کز بار احتشامش

تا انقراض عالم گردون دو تا بماند

خان ضعیف پرور کز بهر حفظ جانش

بر چرخ عالمی را دست دعا بماند

خورشید خادم او ، گردون ملازم او

تا حشر این بزرگی، وین کبریا بماند

گردون ذخیره سازد گرد سم سمندش

کز بهر چشم گردون این توتیا بماند

گر دست تیغ فتنه گردون بلند سازد

خشک از نهیب عدلش اندر هوا بماند

گر جان گذاشت خالی نخل رسیدهٔ او

او هر دو تازه نخلش او را بجا بماند

این را به باغ دولت و آنرا به گلشن بخت

یارب که تا قیامت نشو و نما بماند

تو جاودان بمانی گر او نماند باقی

اقبال تو جهان را تا انتها بماند

وحشی همیشه ماند این زبدهٔ زمانه

تا هیچکس نماند تنها خدا بماند

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:56 PM

المنةلله که شب هجر سر آمد

خورشید وصال از افق بخت برآمد

سد شکر که زنجیری زندان جدایی

از حبس فراق تو سلامت بدرآمد

شد نوبت دیدار و زدم کوس بشارت

یعنی که دعای سحری کارگر آمد

جان بود ز هجر تو مهیای هزیمت

این بود که ناگاه ز وصلت خبرآمد

بیخود شده بود از شعف وصل تو وحشی

زو درگذر ار او به درت دیرتر آمد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:56 PM

شکل مستانه و انکار شرابش نگرید

تا ندانند که مست است ، شتابش نگرید

آنکه گوید نزدم جام و زد آتش به دلم

چهره افروختن و میل کبابش نگرید

سد گل تازه شکفته‌ست ز گلزار رخش

گل گل افتاده برو از می نابش نگرید

تا نپرسیم از آن مست که کی می‌زده‌ای

چین بر ابرو زدن و ناز و عتابش نگرید

آنکه می‌گفت به وحشی که منم زاهد شهر

گو بیایید به میخانه ، خرابش نگرید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:56 PM

این دل که دوستی به تو خون خواره می‌کند

خصمی به خود نه ، با من بیچاره می‌کند

بد خوییت به آخر دیدن گذاشته است

حالا نظر به خوبی رخساره می‌کند

این صید بی ملاحظه غافل از کمند

گردن دراز کرده چه نظاره می‌کند

این شیشهٔ ظریف که صد جا شکسته بیش

این اختلاط چیست که با خاره می‌کند

فردا نمایمش که سوی جیب جان رود

وحشی که جیب عاریتی پاره می‌کند

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:56 PM

شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود

اینقدر نیز نباید که کسی خوب شود

در زمینی که به این کوکبه شاهی گذرد

سر بسیار گدایان که لگد کوب شود

نشود هیچ کم از کوکبهٔ شاهی حسن

یوسف ار ملتفت سجدهٔ یعقوب شود

خاک بادا به سر آن مژهٔ گرد آلود

کش در آن کو نپسندند که جاروب شود

طلبش گر بکشند نیز مبارک طلبی‌ست

طالبی را که کسی مثل تو مطلوب شود

من خود این مطلب عالی ز خدا می‌طلبم

زین چه خوشتر که محب کشتهٔ محبوب شود

برو ای وحشی و بگذار صف آرایی صبر

شوق لشکر شکنی نیست که مغلوب شود

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:55 PM

مرغ ما دوش سرایندهٔ بستانی بود

داشت گلبانگی و معشوف گلستانی بود

دیده کز نعمت دیدار نبودش سپری

مگسی بود که مهمان سرخوانی بود

دست امید که یک بار نقابی نکشید

بود دور از سر و نزدیک به دامانی بود

آنکه از تشنگیش بود گذر بر ظلمات

تف نشان جگرش چشمهٔ حیوانی بود

ریشه تفسیدهٔ گیاهی ز لب کوثر رست

که ز ابرش هوس قطرهٔ بارانی بود

خویش را ساخته آماده سد شعله خسی

گرم همصحبتی آتش سوزانی بود

بود وحشی که ز رخسار تو شد قافیه سنج

یا نواساز گلی مرغ خوش الحانی بود

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:48 PM

 

گر دیده به دریوزهٔ دیدار نیاید

دل در نظر یار چنین خوار نیاید

ور دعوی جانبازی عشقی نکند دل

بر جان کسی اینهمه آزار نیاید

فرماندهی کشور جان کار بزرگیست

نو دولت حسنی، ز تو این کار نیاید

ندهد دل ما گوشهٔ هجر تو به سد وصل

عادت به قفس کرده به گلزار نیاید

با بوی بسازم که گل باغچه وصل

بیش از بغل و دامن اغیار نیاید

ناپخته ثمر اینهمه غوغای خریدار

نو باوهٔ این باغ به بازار نیاید

بس ذوق که حاصل کند از زمزمهٔ عشق

از وحشی اگر یار مرا عار نیاید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:48 PM

نزدیک ما سگان درت جا نمی‌کنند

مردم چه احتراز که از ما نمی‌کنند

رسم کجاست این ، تو بگو در کدام ملک

دل می‌برند و چشم به بالا نمی‌کنند

رحمی نمی‌کنی، مگر این محرمان تو

اظهار حال ما به تو اصلا نمی‌کنند

لیلی تمام گوش و ندیمان بزم خاص

ذکر اسیر بادیه قطعا نمی‌کنند

این قرب و بعد چیست نه ما جمله عاشقیم

آنها چه کرده‌اند که اینها نمی‌کنند

عشق آن دقیقه نیست که از کس توان نهفت

مردم مگر نگاه به سیما نمی‌کنند

پند عبث بلاست بلی زیرکانه عشق

بیهوده جا به گوشهٔ صحرا نمی‌کنند

این طرفه بین که تشنه لبان را به قطره‌ای

سد احتیاج هست و تمنا نمی‌کنند

وحشی چه کرده‌ای تو که خاصان بزم او

هرگز عنایتی به تو پیدا نمی‌کنند

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:48 PM

 

خرم دل آن کس که ز بستان تو آید

گل در بغل از گشت گلستان تو آید

ما با لب تفسیده ره بادیه رفتیم

خوش آنکه ز سرچشمهٔ حیوان تو آید

خوش می‌گذری غنچه گشای چمن کیست

این باد که از جنبش دامان تو آید

بر مائدهٔ خلد خورانم همه خونم

رشک مگسی کان ز سر خوان تو آید

گو ماتم خود دار و به نظاره قدم نه

آنکس که به راه سر میدان تو آید

سر لشکر هر فتنه که آید پی جانی

تازان ز ره عرصهٔ جولان تو آید

وحشی مرض عشق کشد چاره گران را

بیچاره طبیبی که به درمان تو آید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:48 PM

لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید

شکرستان ترا قفل ز در بگشاید

غمزه را بخش اجازت که به خنجر بکند

دیده‌ای کو به تو گستاخ نظر بگشاید

ره نظارگیان بسته به مژگان فرما

که به یک چشم زدن راه گذر بگشاید

در گلویم ز تو این گریه که شد عقدهٔ درد

گرهی نیست که از جای دگر بگشاید

شب مارا به در صبح نه آن قفل زدند

که به مفتاح دعاهای سحر بگشاید

همه را کشت، بگویید که با خاطر جمع

این زمان باز کند تیغ و کمر بگشاید

راه تقریب حکایت ندهی وحشی را

که مبادا گله را پیش تو سر بگشاید

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:48 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4332955
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث