به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

چه گویمت که چه با جانم اشتیاق نکرد

چه کارها که به فرمودهٔ فراق نکرد

زمانه وصل ترا سد سبب مهیا ساخت

ولی چه سود که اقبالم اتفاق نکرد

هزار نقش وفاقم نمود ظاهر بخت

ولیک باطن خود ساده از نفاق نکرد

کلید دار عنایت وسیله‌ها انگیخت

ولیک بخت بدم با تو هم وثاق نکرد

چه ذوق از اینهمه تنگ شکر، که بخت گشود

چو دفع تلخی هجر تو از مذاق نکرد

شد از فراق به یک ذره صبر راضی و نیست

کسی که طاقت او را غم تو طاق نکرد

مذاق وحشی و این درد و غم که ساقی وقت

نصیب ساغر ما بادهٔ رواق نکرد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:42 PM

کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد

ننشست با رقیبی و آزار من نکرد

یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست

کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد

گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی

رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد

خندان نشست و شمع شبستان غیر شد

رحمی به گریه‌های شب تار من نکرد

وحشی نماند هیچ سیاست که هجر یار

با جان خسته و دل افکار من نکرد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:42 PM

خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد

نگاه را به نگاه آشنا تواند کرد

خوش آن نگاه که در آشنایی اول

شروع در سخن مدعا تواند کرد

خوش آن غرور که وام دو سد جواب سلام

به یک کرشمهٔ ابرو ادا تواند کرد

خوش آن ادا که هزاران هزار وعده ناز

به نیم جنبش مژگان روا تواند کرد

خوش آن فریب که در عین تیغ راندنها

علاج دعوی سد خونبها تواند کرد

خوش است طرز اداهای خاص با وحشی

خوش آن که پیروی طرز ما تواند کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:42 PM

کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد

هر چه فرمان بدهد حسن چنان باید کرد

تیغ تیز و دل بی‌رحم چرا داده خدا

جوی خون بر در بیداد روان باید کرد

گاه باشد که مروت ندهد رخصت جور

چون بود مصلحت ناز همان باید کرد

سنت ملت خوبیست که با صاحب عشق

دوستی از دل و خصمی به زبان باید کرد

گو زبان درد سر عاشق و معشوق مده

چیست پوشیده از ایشان که چنان باید کرد

وحشی آزار حریفان کند از کم ظرفی

دفع بدمستیش از رطل گران باید کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:42 PM

جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد

لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد

رحمی که به این غمزده‌اش بود نماندست

لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد

آن پادشه حسن ندانم چه خطا دید

کان لطف که نسبت به گدا داشت ندارد

گر یار خبردار شود از غم عاشق

جوری که به این قوم روا داشت ندارد

وحشی اگر از دیده رود خون عجبی نیست

کان گوشهٔ چشمی که به ما داشت ندارد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:42 PM

رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت

تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت

نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد

تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت

به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان می‌برد

چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت

کرشمه‌ای که جنون آورد تعقل آن

بلای دانش سد هوشمند کرد و گذشت

یکی قبول نکرد از هزار تحفهٔ جان

بهانه غمزهٔ مشکل پسند کرد و گذشت

که بود این ، که ز چشم بدش گزند مباد

که جان بر آتش شوقم سپند کرد و گذشت

رسید و باز به اندک ترحمی وحشی

زبان شکوه به کام تو بند کرد و گذشت

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:37 PM

 

به زیر لب حدیث تلخ ، کان بیدادگر دارد

بود زهری که بهر کشتن ما در شکر دارد

بلای هجر و درد اشتیاق پیر کنعانی

کسی داند که چون یوسف عزیزی در سفر دارد

ندارد اشتیاق وصل شیرین، کوهکن، ورنه

به ضرب تیشه سد چون بیستون از پیش بردارد

عتاب آلوده آمد ، باده در سر، دست بر خنجر

کدامین بی‌گله را میکشد دیگر چه سر دارد

کسی دارد خبر از اشک و آه گرم من وحشی

که آتش در دل و داغ ندامت بر جگر دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:37 PM

 

به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد

از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد

نهادست از نکویانش بسی غمهای ناخورده

ازین خونخوار مردم هر که غمخواری طمع دارد

سحر گل خنده می‌زد بر شکایت گوییی بلبل

که این نادان مگر کز ما وفاداری طمع دارد

گناه گل فروشان چیست گو بلبل بنال از خود

که یکجا بودن از یاران بازاری طمع دارد

هوای باده ، ساقی ساده، صاف عشرت آماده

کسی مست است وحشی کز تو هشیاری طمع دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:37 PM

دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد

زبان کز شکوه‌ام پر زهر بود اکنون شکر دارد

دگر راه کدامین کاروان صبر خواهد زد

که چشمش سد نگهبان در کمینگاه نظر دارد

به یک صحبت که با او داشت دل کز من بحل بادا

دگر نامد ز من یادش بلی صحبت اثر دارد

دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری

اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد

ز هر کس بیشتر مهر تو دارم وین دلیلم بس

که هر کس را فزونتر مهر ، حسرت بیشتر دارد

عجب نبود ز وحشی گریه‌های تلخ ناکامی

که زهرآلوده پیکانهای حسرت بر جگر دارد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:37 PM

خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد

بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد

خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز

آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد

شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند

پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد

دوزخ جور برافروز که من تاقویم

نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد

جرعهٔ پیر خرابات بران رند حرام

که به پیش دگری دست تمنا ببرد

وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی

ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد

ادامه مطلب
سه شنبه 16 شهریور 1395  - 9:37 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 58

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4331181
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث