به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دو روز شد که ز درد فراق بیمارم

از این دو روزه حیاتی که هست بیزارم

چو لاله سینهٔ من چاک شد، بیا و ببین

که از تو بر دل پرخون چه داغ‌ها دارم؟

مرا ز گریه مکن منع، ساعتی بگذار

که زار زار بگریم، که عاشق زارم

رسید جان به لب و نیست غیر از این هوسم

که آیم و به سگان در تو بسپارم

خلاصی من از آن قید زلف ممکن نیست

که در کمند بلای سیه گرفتارم

به جلوه‌گاه بتان می‌روم، سرشک‌فشان

به باغ سنگ‌دلان تخم مهر می‌کارم

هلالی، از غم یارست روز من شب تار

چه شد که صبح شود یک نفس شب تارم؟

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

من نه آنم که دل خویش مشوش دارم

هر کجا ناخوشی‌یی هست به او خوش دارم

گر سگان سر آن کوی کبابی طلبند

پاره سازم دل پرخون و بر آتش دارم

چه بلاها که دل زارم از آن مه نکشید؟

الله، الله! چه دل زار بلاکش دارم!

تا تو را صفحهٔ دل ساده شد از نقش وفا

ورق چهره به خوناب منقش دارم

از من امروز، هلالی، مطلب خاطر جمع

که دل آشفتهٔ آن زلف مشوش دارم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

یار آمد و من طاقت دیدار ندارم

از خود گله‌ای دارم و از یار ندارم

شادم که غم یار ز خود بی‌خبرم کرد

باری، خبر از طعنهٔ اغیار ندارم

گفتم چو بیایی غم خود با تو کنم شرح

اما چه کنم؟ طاقت گفتار ندارم

لطف تو بود اندک و اندوه تو بسیار

من خود گلهٔ اندک و بسیار ندارم

گو: خلق بدانند که من رندم و رسوا

از رندی و بدنامی خود عار ندارم

بی‌قیدم و از کار جهان فارغ مطلق

کس با من و من هم به کسی کار ندارم

حال من دل‌خسته خراب‌ست هلالی

آزرده دلی دارم و غم‌خوار ندارم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

ز پیر میکده عمری در التماس شدم

که خاک درگه دیر فلک اساس شدم

غم مرا به غم دیگران قیاس مکن

که من نشانهٔ غم‌های بی‌قیاس شدم

مرا ز حسن تو صنع خدای ظاهر شد

تو را شناختم، آنگه خداشناس شدم

سپاس عید بود پاس نقل و باده و جام

هزار شکر که مشغول این سپاس شدم!

پلاس فقر، هلالی، لباس فخر من‌ست

من از برای تفاخر درین لباس شدم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

کاشکی! خاک حریم حرمت می‌بودم

می‌خرامیدی و من در قدمت می‌بودم

بی غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!

بیش از این کاش گرفتار غمت می‌بودم

گر به پرسیدن من لطف نمی‌فرمودی

همچنان کشتهٔ تیغ دو دمت می‌بودم

گر به سررشتهٔ مقصود رسیدی دستم

دست در سلسلهٔ خم به خمت می‌بودم

گر مرا حشمت کونین میسر می‌شد

همچنان بندهٔ خیل و حشمت می‌بودم

چون مریضی که دلش مایل صحت باشد

عمرها طالب درد و المت می‌بودم

هر چه خواهی بکن ای دوست که من از دل و جان

آرزومند جفا و ستمت می‌بودم

تا تو یک ره به کرم سوی هلالی گذری

سال‌ها چشم به راه کرمت می‌بودم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

عیدست، برون آی که حیران تو گردم

قربان خودم ساز، که قربان تو گردم

خاکم به رهت، جلوه‌کنان، رخش برانگیز

تا خیزم و گرد سر تو گردم

جمعیت آسوده‌دلان از دل جمع‌ست

جمعیت من آن که، پریشان تو گردم

زین گونه که از شادی وصلت خبرم نیست

مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم

من عاجزم از خدمت مهمان خیالت

این خود چه خیال‌ست که مهمان تو گردم؟

تا یافتم از شادی وصل تو حیاتی

ترسم که هلاک از غم هجران تو گردم

بر خاک درت من که و تشریف غلامی؟

ای کاش توانم سگ دربان تو گردم

گفتی که به جان بندهٔ ما باش هلالی

تا جان بودم بندهٔ فرمان تو گردم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

به صد امید هر دم گرد آن دیوار و در گردم

بسی امیدوارم، آه! اگر نومید برگردم

چه حسن‌ست این؟ که از یک دیدنت دیوانه گردیدم

بیا، تا بار دیگر بینم و دیوانه‌تر گردم

چون آن مه فتنه شد در شهر، من عاقبت روزی

شوم آواره و هر دم به صحرای دگر گردم

خدا را، این چنین زود از سر بالین من مگذر

دمی بنشین، که برخیزم، تو را بر گرد سر گردم

زهر در کامدم، در کوی تو همچون سگم راندی

سگ کوی توام تا چند، یا رب در به در گردم؟

خبر می‌پرسم از جانان ولی ناگه اگر روزی

ازو کس یک خبر گوید من از خود بی‌خبر گردم

هلالی، چون سپه انگیخت عشق آن کمان ابرو

به میدان آیم و تیر ملامت را سپر گردم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

هر شب به سر کوی تو از پای درافتم

وز شوق تو آهی زنم و بی‌خبر افتم

گر بار غم این‌ست که من می‌کشم از تو

بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم

خواهم بزنی تیر و به تیغم بنوازی

تا در دم کشتن به تو نزدیک‌تر افتم

من بعد بر آنم که به بوی سر زلفت

برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم

ای شیخ، به محراب مرا سجده مفرما

بگذار، خدا را، که بر آن خاک درافتم

گمراهی من بین که درین مرحله هر روز

از وادی مقصود به جای دگر افتم

سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی

مپسند که آغشته به خون جگر افتم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

به راهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم

به هر جا پانهی، از شوق پابوست به سر غلتم

به هر پهلو که می‌افتم به پهلوی سگت شب‌ها

نمی‌خواهم کز آن پهلو، به پهلوی دگر غلتم

بدان در وقت بسمل از تو می‌خواهم چنان زخمی

که عمری نیم‌بسمل باشم و بر خاک درغلتم

به امیدی که روزی بر سرم آید سگ کویت

در آن کو هر شبی تا روز در خون جگر غلتم

چنان زار و ضعیفم در هوای سرو بالایی

که همچون خار و خاشاک از دم باد سحر غلتم

نمی‌خواهم که از بزم وصال او روم بیرون

کرم کن، ساقیا، جامی که آن‌جا بی‌خبر غلتم

هلالی چون مرا در کوی آن مه ناتوان بینی

بگیر از دستم و بگذار تا بار دگر غلتم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

اگر چون خاک پامالم کنی، خاک درت گردم

وگر چون گرد بر بادم دهی، گرد سرت گردم

کشی خنجر که می‌سازم به دست خویش قربانت

چه لطف‌ست این؟ که من قربان دست و خنجرت گردم

تو ماه کشور حسنی و شاه کشور خوبان

گدای کشورت باشم، اسیر لشکرت گردم

پس از مردن چو در پرواز آید مرغ جان من

چوم مرغان حرم بر گرد قصر و منظرت گردم

مگس‌وارم، به تلخی، چند رانی؟ سوی خویشم خوان

که بر گرد لب شیرین همچون شکرت گردم

هلالی را به هشیاری چه جای طعن؟ ای ساقی

بگردان ساغر می تا هلاک ساغرت گردم

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 36

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4316545
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث