به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

روزی که در فراق جمال تو بوده‌ام

گریان در اشتیاق وصال تو بوده‌ام

هر سو که رفته‌ام به هوای تو رفته‌ام

هر جا که بوده‌ام به خیال تو بوده‌ام

هر گه شکرلبی به کسی کرد گفتگو

در حسرت جواب و سوال تو بوده‌ام

جایی که داغ بر ورق لاله دیده‌ام

آن جا به یاد عارض و خال تو بوده‌ام

چون کرده‌ام نظارهٔ قد بلند سرو

در آرزوی تازه نهال تو بوده‌ام

القصه رخ نما که هلالی صفت بسی

مشتاق آفتاب جمال تو بوده‌ام

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم

تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم

مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادی‌ست

تو راحت دگران شو، که من برای عذابم

به دیگران منشین و به جان من مزن آتش

مرا مسوز، که من خود بر آتش تو کبابم

اگر برای هلاک من‌ست ناز و عتابت

بیا و قتل کن ایدون، که مسحق عتابم

سوال بوسه نمودم ولی تو لب نگشودی

سخن به عرض رسید و در انتظار جوابم

به گرد روی تو پروانه‌ام، که شمع مرادی

اگر تو روی بتابی، من از تو روی نتابم

به قدر خاک از من کسی حساب نگیرد

به کوی دوست، هلالی، ببین که در چه حسابم؟

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده‌ام!

چنان که هجر تو می‌خواست، آن‌چنان شده‌ام

به گفتگوی تو افسانه گشته‌ام همه جا

به جستجوی تو آوارهٔ جهان شده‌ام

خدای را دگر ای یار سوی من مگذر

که من به کوی کسی خاک آستان شده‌ام

دلم ز شادی عالم گرفته است ولی

غمی که از تو رسیده است شادمان شده ام

از آن شده است، هلالی، دلم شکاف شکاف

که ناوک غم و اندوه را نشان شده‌ام

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

نیست حد آن که گویم بندهٔ روی توام

دیگری گرینده باشد، من سگ کوی توام

بر امید آن که یک دشنام روزی بشنوم

سال‌ها شد، جان من، کز جان دعاگوی توام

گر چه ای، بدخوی من، خوی تو عاشق گشتن‌ست

ترک خوی خود مکن، من کشتهٔ خوی توام

گر دل من سدره و طوبی نجوید دور نیست

زان که من در آرزوی سرو دل‌جوی توام

چند گویی پای در دامن کش و این سو میا

پا کشیدن چون توان چون دل کشد سوی توام

رنجه کردی صاعد و خون هلالی ریختی

تا قیامت شرمسار دست و بازوی توام

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:05 AM

 

زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش

امید هست که بینم به کام خویشتنش

چه نازکی‌ست، تعالی‌الله! آن قد را؟

که از گل و سمن آزرده می‌شود بدنش

هزار تازه گل از بوستان دمید ولی

یکی ز روی لطافت نمی‌رسد به تنش

سزد که جامهٔ جان را قبا کند از شوق

هزار یوسف مصری به بوی پیرهنش

تبارک‌الله ازین سبزه‌ای که تازه دمید!

به دامن سمن و بر کنار یاسمنش

برادران به سگ کوی یار اگر برسید

تحیتی برسانید از زبان منش

هلالی از لب جانان عجب حدیثی گفت!

که تازه شد همه جان‌ها ز لذت سخنش

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:00 AM

نه رفیقی که بود در پی غم‌خواری دل

نه طبیبی که کند چارهٔ بیماری دل

دل بیمار مرا هر که گرفتار تو خواست

یارب آزاد نگردد ز گرفتاری دل!

طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا

گوش کن گفت مرا، گوش مکن زاری دل

چند خواهی دگران را به شراب و به کباب؟

حال خون خوردن من بین و جگرخواری دل

جان به کوی تو شد و ناله‌کنان باز آمد

که در آن کوی نگنجید ز بسیاری دل

دل به راه غمت افتاد خدا را مددی

که درین راه ثواب‌ست مددگاری دل

در وفای تو چنانم که اگر خاک شوم

آید از تربت من بوی وفاداری دل

بر دل زار هلالی نکند غیر جفا

آه! تا جند توان کرد جفاگاری دل؟

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:00 AM

 

آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل

آن به که می‌کشم دو سه روزی به روی گل

گل دیده‌ام، آرزوی کسی در دلم فتاد

کز دیدنش نکند کسی آرزوی گل

این دم که بوی دلکش گل می‌دهد نسیم

بس دلکش‌ست گشت گلستان به بوی گل

خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ

من سوی او نظر فگنم، او به سوی گل

دید آن دوزخ هلالی و آسوده دل نشست

از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:00 AM

 

ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال

جلوهٔ حسن و جمالت همه در حد کمال

با چنین حسن تو را ماه فلک چون گویم؟

آفتابی، به تو یارب نرسد هیچ زوال!

کاتبان قلم صنع که مشکین رقمند

صفحهٔ روی تو آراسته‌اند از خط و خال

با تو خواهم که صبا حال مرا عرضه دهد

لیکن آن‌جا که تویی باد صبا را چه مجال؟

بی تو هر شب منم و گوشهٔ تنهایی خویش

پای در دامن غم، سر به گریبان ملال

وه! چه فرخنده شبی باشد و خرم روزی!

که فراق تو مبدل شده باشد به وصال

روی در روی تو آرم همه وقت از همه سو

چشم در چشم تو باشم، همه جا، در همه حال

با تو از هر طرفی صد سخن آرم به میان

هر جوابی که دهی باز درآیم به سوال

گفتگو چند؟ هلالی، دگر افسانه مخوان

تو کجا؟ وصل کجا؟ این چه خیال‌ست محال؟

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:00 AM

 

ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل

با مردم بی‌غم نتوان گفت غم دل

جا کن به دل و دیده که غیر از تو نشاید

سلطان سراپردهٔ چشم و حرم دل

ای صبر کجایی؟ که ز حد می‌گذرد باز

بر دل ستم آن مه و بر من ستم دل

پای دل افگار شد از خار ره عشق

ای کاش! درین ره نرسیدی قدم دل

در عشق تو رسوای جهان‌ست هلالی

گاه از غم بسیار و گاه از صبر کم دل

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:00 AM

نیست غم گر شد گریبان من از غم چاک چاک

سینه‌ام چاک‌ست از چاک گریبان خود چه باک؟

می‌کشی بر غیر تیغ و می‌کشی از غیرتم

از هلاک دیگران بگذر که خواهم شد هلاک

نیست جان را با تن پاک تو اصلاً نسبتی

این تن پاک تو صد ره پاک‌تر از جان پاک

خاک آدم را از آن گل کرد استاد ازل

تا چنین نازک نهالی بر دمد ز آن آب و خاک

ای که از ما فارقی گویا نمی‌دانی که ما

دردمندانیم و آه ما به غایت دردناک

می‌پرستان را ز می هر دم حیاتی دیگرست

آب حیوان ریخت گویا باغبان در جوی تاک

گر هلالی چند روزی در لباس زهد بود

باز در کوی خرابات‌ست مست و جامه چاک

ادامه مطلب
دوشنبه 22 شهریور 1395  - 12:00 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 36

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4294687
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث