به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ز باغ عمر عجب سروقامتی برخاست

بگو که در همه عالم قیامتی برخاست

سمند عشق به هر منزلی که جولان کرد

غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست

مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست

به آه حسرت و اشک ندامتی برخاست

دلم به راه ملامت افتاد و این عجب‌ست

عجب‌تر آن که ز کوی سلامتی برخاست

به راه عشق هلالی فتاده بود ز پا

سمند مقدم صاحب‌کرامتی برخاست

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

هر آتشین گلی که بر اطراف خاک ماست

از آتش دل و جگر چاک چاک ماست

دامن‌کشان ز خاک شهیدان گذشته‌ای

گردی که دامن تئو گرفته‌ست خاک ماست

ساقی برو که بادهٔ گل‌رنگ بی لبش

گر آب زندگی‌ست زهر هلاک ماست

پاک‌ست همچو دامن گل چشم ما ولی

دامان یار پاک‌تر از چشم پاک ماست

درمان دل مجوی هلالی که درد عشق

خاص از برای جان و دل دردناک ماست

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

عکس آن لب‌های میگون در شراب افتاده است

حیرتی دارم که چون آتش در آب افتاده است؟

ظاهرست از حلقه‌ای زلف و ماه عارضت

در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است

چون طبیب عاشقانی گه گه این دل خسته را

پرسشی می‌کن که بیمار و خراب افتاده است

چون هلالی را به خاک آستانش دید گفت

این گدا را بین که بس عالیجناب افتاده است

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

ای باد صبح منزل جانان من کجاست؟

من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟

شب‌های هجر همچو منی کس غریب نیست

کس را تحمل شب هجران من کجاست؟

سر خاک شد بر آن سر میدان و او نگفت

گویی که بود در خم چوگان من کجاست؟

خوبان سمند ناز به میدان فگنده‌اند

چابک‌سوار عرصهٔ میدان من کجاست؟

تا کی رقیب دست و گریبان شود به من؟

شوخی که می‌گرفت گریبان من کجاست؟

خوش آن که چون به سینه ز پیکان نشان نیافت

تیر دگر کشید که پیکان من کجاست؟

از نه فلک گذشت، هلالی؟ فغان من

بنگر که من کجایم و افغان من کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

ای که از یار نشان می‌طلبی، یار کجاست؟

همه یارند ولی یار وفادار کجاست؟

تا نپرسند، به خوبان غم دل نتوان گفت

ور بپرسند بگو: قوت گفتار کجاست؟

رفت آن تازه گل و ماند به دل خار غمش

گل کجا جلوه‌گر و سرزنش خار کجاست؟

صبر در خانهٔ ویرانه‌ دل هیچ نماند

خواب در دیدهٔ غم‌دیدهٔ بیدار کجاست؟

پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی

یا رب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست

درخرابات مغان دوش مجویید ز ما

همه مستیم، درین می‌کده هشیار کجاست؟

بهتر آن‌ست، هلالی، که نهان ماند راز

سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

ای که می‌پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟

منزل او در دل‌ست، اما ندانم دل کجاست

جان پاک‌ست آن پری‌رخسار، از سر تا قدم

ور نه شکلی این‌چنین در نقش آب و گل کجاست؟

ناصحا عقل از مقیمان سر کویش مخواه

ما همه دیوانه‌ایم، اینجا کسی عاقل کجاست؟

آرزوی ساقی و پیر مغان دارم بسی

آن جوان خوب‌رو و آن مرشد کامل کجاست؟

در شب وصل از فروغ ماه گردون فارغم

این چنین ماهی که من دارم در آن محفل کجاست؟

روزگاری شد که از فکر جهان در محنتم

یا رب! آن روزی که بودم از جهان فارغ کجاست؟

نیست لعل او برون از چشم گوهربار من

آری، آری، گوهر مقصود بر ساحل کجاست؟

چون هلالی حاصل ما درد عشق آمد، بلی

عشق‌بازان را هوای زهد بی‌حاصل کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

روز نوروزست سرو گل‌عذار من کجاست؟

در چمن یاران همه جمع‌ند یار من کجاست؟

مونسم جز آه و یا رب نیست شب‌ها تا به روز

آه و یا رب! مونس شب‌های تار من کجاست؟

گشته مردم، هر یکی امروز صید چابکی

چابک صیدافکن مردم‌شکار من کجاست؟

نیست یک ساعت قرار این جان بی‌آرام را

یا رب آن آرام جان بی‌قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی دل به امید وصال

مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

روزگاری شد که دور افتاده‌ام آخر بپرس

کان سیه‌روز پریشان‌روزگار من کجاست؟

بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره

رفت بر باد و نگفتی خاک‌سار من کجاست؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:36 PM

در آفتاب رخش باده تاب انداخت

چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟

هنوز جلوهٔ آن گنج حسن پنهان بود

که عشق فتنه در این عالم خراب انداخت

قضا نگر: که چو پیمانه ساخت از گل من

مرا به یاد لبش باز در شراب انداخت

فسانهٔ دگران گوش کرد در شب وصل

ولی به نوبت من خویش را به خواب انداخت

بیا و یک نفس آرام جان شو از ره لطف

که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت

ز بهر آن که دل از دام زلف او نرهد

به هر خمی گره افکند و پیچ و تاب انداخت

ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر

بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

ما عاشقیم و بی سر و سامان و می‌پرست

قانع به هر چه باشد و فارغ ز هر چه هست

ای رند جرعه‌نوش، تو و محنت خمار

ما و نشاط مستی عشق از می الست

دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد

در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست

هر کس که دل به دست بتی داد همچو من

سنگی گرفت و شیشهٔ ناموس را شکست

دل‌ها که می‌بری همه پامال می‌کنی

کاری نمی‌کنی که دلی آوری به دست

چون ابر دید اشک من از شرم آب شد

چون برق دید آه من از انفعال جست

آخر چو ره نیافت هلالی به بزم وصل

محروم از جمال تو در گوشه‌ای نشست

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

چیست پیراهن آن دلبر شیرین‌حرکات؟

همچو سرچشمهٔ خضرست و بدن آب حیات

این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟

گوییا موج‌زنان می‌گذرد آب حیات

گر به یاد لب او زهر دهندم که بنوش

تلخی زهر ز هر در دهدم ذوق نبات

این چه ماهی‌ست که در کلبهٔ تاریک من‌ست؟

آب حیوان نتوان یافت چنین در ظلمات

بس که از ناله دلم دوش قیامت می‌کرد

عرصهٔ کوی تو را ساخت زمین عرصات

چند گویی ز سر ناله که جان ده به وفا؟

جان من، کار دگر نیست مرا غیر وفات

رحم بر عاشق درویش ندارند بتان

وه! که در مذهب این سنگ‌دلان نیست زکات

ماند بیچاره هلالی به کمند تو اسیر

این محال‌ست که بود او را امکان نجات

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 36

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4328026
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث