به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها

وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها

گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها

از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها

دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب‌تر

خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها

تو با فد افراخته، ره سوی باغ انداخته

سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها

مصر ملاحت جای تو ، در چارسو غوغای تو

تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها

سر در رهت بنهاده‌ام، دل در هوایت داده‌ام

من تازه کار افتاده‌ام، کار منست این کارها

هر دم به جستجوی تو صد بار آیم سوی تو

هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها

من، همچو چنگ ار عربده، در سینه صد ناخن زده

صد نالهٔ زار آمده، از هر رگم چون تارها

می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن

تا من به کام خویشتن بینم در آن رخسارها

ای محرم زار نهان، در پند من بگشا زبان

کز نام و ناموس جهان، دارد هلالی عارها

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

ز آب چشم من گل شد به راه عشق منزل‌ها

ندانم تا چه گل‌ها بشکفد آخر از این گل‌ها؟

شکیتی عهد و بر دل‌های مسکین سوختی داغی

زهی داغی که تا روز قیامت ماند بر دل‌ها!

من از خوبان بسی غم‌های مشکل دیده‌ام لیکن

غم هجران بود مشکل‌ترین جمله مشکل‌ها

سزد گر بر سر تابوت ما گریند در کویش

چرا کز منزل مقصود بر بستیم محمل‌ها

ز توفان سرشک خود به گردابی گرفتارم

که عمر نوح اگر یابم نبینم روی ساحل‌ها

چو آن مه یار اغیار است گرد او مگرد ای دل

چرا پروانه باید شد برای شمع محفل‌ها؟

هلالی چون حریف بزم رندان شد بخوان مطرب:

«الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها»

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

نمی‌توان به جفا قطع دوست‌داری ما

که از جفای تو بیشست با تو یاری ما

بسی چو ابر بهاران گریستیم و هنوز

گلی نرست ز باغ امید‌واری ما

به چشم چون تو عزیزی شدیم خوار ولی

ز عزت دگران بهترست خواری ما

غبار کوی تو ما را ز چهره دور مباد

که با تو می‌کند اظهار خاکساری ما

ز حال زار هلالی شبی یاد کنم

فلک به ناله در آید ز آه و زاری ما

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

من وبیداری و شبها و شب تا روز یا رب‌ها

نبیند هیچ کس در خواب، یارب! این‌چنین شب‌ها

خدا را ! جان من ، بر خاک مشتاقان گذاری کن

که در خاک از تمنای تو شد فرسوده قالب ها

سیه روزان هجران را چه حاصل بی تو از خوبان؟

که روز تیره را خورشید می‌باید نه کوکب‌ها

معلم، غالبا، امروز درس عشق می‌گوید

که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها

شود گر اهل مذهب را خبر از مشرب رندان

بگردانند مذهب‌ها ، بیاموزند مشرب ها

هلالی ، با قد چون حلقه باشد خاک میدانت

کسی نشناسد او را از نشان نعل مرکب ها

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

به نام ایزد، میان مردمان آن تندخو با ما

چه خوش باشد که ما در گوشه‌ای باشیم و او با ما

ز بدخویی به ما جنگ و به اغیار آشتی دارد

چه دارد؟ یا رب! این بیگانه‌خوی جنگجو با ما؟

کنون خود از نکورویی چه با ما می‌کند هر دم؟

چه گویم تا چه خواهد کرد زان خوی نکو با ما؟

به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل

ز کویت می‌رویم اینک، هزاران آرزو با ما

اگر پهلوی ما از طعنهٔ اغیار ننشینی

چنین جایی نشین، باری، که باشی رو به رو با ما

رقیبا، گفتگوی عشق را هم‌درد می‌باید

خدا را! چون تو بی‌دردی مکن این گفتگو با ما

هلالی، در ره عشقست از هر سو غم دیگر

عجب راهی که غم رو کرده است از چار سو با ما!

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

چند نادیده کنی؟ آه! چه دیدی از ما؟

نشنوی زاری ما، وه! چه شنیدی از ما؟

آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو

با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟

حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی

دامنی را، که به صد ناز کشیدی از ما

کام جان راست به بازار غمت صد تلخی

که به یک عشوهٔ شیرین نخریدی از ما

بود مقصود تو آزردن ما، شکر خدا

که به مقصود دل خویش رسیدی از ما

اینک این جان ستم‌دیده که می‌خواست دلت

اینک آن دل که به جان می‌طلبیدی از ما

ما به مهرت، چو هلالی، دل و جان را بستیم

تو به شمشیر جفا مهر بریدی از ما

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

دیدیم ز یاران وفادار بسی را

لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را

قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه

چندان اثری نیست هوی و هوسی را

فریاد که فریاد کشیدیم و ندیدیم

در بادیهٔ عشق تو فریادرسی را

تا از لب شیرین، مگسان کام گرفتند

گیرند به از خیل ملایک مگسی را

گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست

در دیدهٔ خود ره نتوان داد خسی را

پیش سگش این آه و فقان چیست هلالی؟

از خود مکن آزرده چنین هم‌نفسی را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را

بر آورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را

معاذالله! اگر می‌کاست یک جو خرمن حسنش

به باد نیستی می‌داد هر برگ گیاهی را

چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، به غمازی

قدم آهسته نه، دیگر مرنجان خاک راهی را

به شکر آن که شاه مسند حسنی، به صد عزت

مران از خاک راه خود به خواری دادخواهی را

چو بیمارند چشمان تو خون کم می‌توان کردن

چرا هر لحظه می‌ریزند خون بی‌گناهی را؟

سپهی سرو ریاض حسن چون سر سبز و خرم شد

چه نقصان گر خزان پژمرده می‌سازد گیاهی را؟

هلالی را فدای آن شه خوبان کن، ای گردون

چرا بی‌تاب می‌داری مه انجم سپاهی را؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

گه نمک ریزد به خم، گه بشکند پیمانه را

محتسب تا چند در شور اورد می‌خانه را؟

هر کجا شب‌ها ز سوز خویش گفتم شمه‌ای

شمع را بگداختم، آتش زدم پروانه را

قصه پنهان ما افسانه شد، این هم خوشست

پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را

این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود؟

کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را

از هلالی دیگر ای ناصح، خردمندی مجوی

بیش از این تکلیف هشیاری مکن دیوانه را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

ای شوخ، مکش عاشق خونین‌جگری را

شوخی مکن، انگار که کشتی دگری را

خواهی که ز هر سو نظری سوی تو باشد

زنهار! مرنجان دل صاحب‌نظری را

زین پیر فلک هیچ کسی یاد ندارد

ای تازه جوان، همچو تو زیبا پسری را

روزی که در وصل به رویم بگشایی

از عالم بالا بگشایند دری را

سر خاک شده از سجدهٔ آن کافر بدکیش

تا چند پرستم ز خدا بی‌خبری را؟

از گوشهٔ میخانه برون آی، هلالی

شاید که ببینم بت جلوه‌گری را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 36

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4548537
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث