به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

به روز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را

که یاران در چنین روزی به کار آیند یاران را

عجب خاری خلید از نو‌گلی در سینهٔ ریشم!

که برد از خاطر من خار خار گل‌عذاران را

ز ناز امروز با اغیار خندان می‌رود آن گل

دریغا! تازه خواهد کرد داغ دل‌فگاران را

به صد امید عزم کوی او دارند مشتاقان

خداوندا، به امیدی رسان امیدواران را

تو، ای فارغ، که عزم باغ داری سوی ما بگذر

که در خون جگر چون لاله بینی داغ‌داران را

اگر من بابلم، اما تو آن گل‌برگ خندانی

که از باغ تو بویی بس بود چون من هزاران را

هلالی کیست، کان مه توسن برانگیزد به قتل او

به خون این‌چنین صیدی چه حاجت شهسواران را؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

نهادی بر دلم فراق و سوختی جان را

به داغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را؟

منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین

که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را

شدم در جستجوی کعبهٔ وصلت، ندانستم

که همچون من بود سرگشته بسیار این بیابان را

اگر چشم خضر بر لعل جان‌بخش تو افتادی

به عمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را

خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان

معاذالله از آن ساعت که بینم روی هجران را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟

دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را

بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن

چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟

نمی‌خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد

که بی ظلمت صفای دیگرست اب حیوان را

به زلفت بسته شد دل‌های مشتاقان، بحمدالله

عجب جمعیتی روزی شد این جمع پریشان را!

کسی چون جان برد زین کافران سنگ‌دل، یارب؟

که در یک لحظه میریزند خون صد مسلمان را

طبیبا، تا به کی بر زخم پیکانش نهی مرهم؟

برو، مگذار دیگر مرهم و بگذار پیکان را

هلالی، دل منه بر شیوهٔ آن شوخ عاشق‌کش

سخن بشنو و گرنه بر سر دل می‌کنی جان را

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:25 PM

مه من، به جلوه‌گاهی که تو را شنودم آن‌جا

جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آن‌جا؟

گه سجده خاک راهت به سرشک می‌کنم گل

غرض آن‌که دیر ماند اثر سجودم آن‌جا

من و خاک آستانت، که همیشه سرخ‌رویم

به همین قدر که روزی رخ زرد سودم آن‌جا

به طواف کویت آیم، همه شب، به یاد روزی

که نیازمندی خود به تو می‌نمودم آن‌جا

پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم

که دگر کسی نمانده که نیازمودم آن‌جا

به سر رهش، هلالی، ز هلاک من که را غم؟

چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آن‌جا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا

عشق تو ره نمود به کوی جنون مرا

هم سینه شد پر آتش و هم دیده شد پر آب

در آب و آتش است درون و برون مرا

شوخی که بود مردن من کام او کجاست؟

تا بر مراد خویش ببیند کنون مرا

خاک درت زقتل من اغشته شد به خون

آخر فگند عشق تو در خاک و خون مرا

چشمت، که صبر و همش هلالی به غمزه برد

خواهد فسانه ساختن از یک فسون مرا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

 

گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا

بندهٔ سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟

بس که کردم گریه پیش مردم و سودی نداشت

بعد از این بر گریهٔ خود خنده می‌آید مرا

بستهٔ زلف پری‌رویان شدن از عقل نیست

لیک من دیوانه‌ام، زنجیر می‌باید مرا

وعدهٔ وصل تو داد اندکی تسکین دل

تا رخ خوبت نبینم دل نیاساید مرا

وه! که خواهد شد، هلالی خانهٔ عمرم خراب

جان غم‌فرسوده من چند از غم بفرساید مرا؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

ای شهسوار حسن سرافراز کن مرا

ای من سگت، به سوی خود آواز کن مرا

تا با تو راز گویم و فارق شوم دمی

بهر خدا، که هم‌دم و همراز کن مرا

لطف تو معجزیست، که بر مرده جان دهد

لطفی کن و زنده ز اعجاز کن مرا

چون کاکل تو چند توان گشت بر سرت؟

تیغی بگیر و از سر خود باز کن مرا

ساقی، هلاکم از هوس پای‌بوس تو

در پای خویش مست سر انداز کن مرا

نازی بکن، که بی‌خبر افتم به خاک و خون

یهنی که: نیم‌کشتهٔ آن ناز کن مرا

جانا، به غمزه سوی هلالی نظر فکن

وز جان هلاک غمزهٔ غماز کن مرا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

بی تو، چندان که محنتست مرا

با تو چندان محبتست مرا

مردم و سوی من نمی‌نگری

بنگر کین چه حسرتست مرا

رخ نهفتی، ولی به دیدهٔ دل

در جمال تو حیرتست مرا

نسبه من چه می‌کنی بر رقیب؟

با رقیبان چه نسبتست مرا؟

خوار شد بر درت هلالی و گفت:

این نه خواریست، عزتست مرا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

شوق درون به سوی درون می‌کشد مرا

من خود نمی روم دگری می‌کشد مرا

با آن مدد که جذبهٔ عشق قوی کند

دیگر به جای پرخطری می‌کشد مرا

تهمت‌کش صلاحم و زین لعبتان مدام

خاطر به لعب عشوه‌گری می‌کشد مرا

صد میل آتشین به گناه نگاه گرم

در دیده تیزی نظر می‌کشد مرا

خاکم مگر به جانب خود می‌گشد؟ که دل

بیخود به خاک رهگذری می‌کشد مرا

من آن قدر که هست توان، پای می‌کشم

امداد دوست هم قدری می‌کشد مرا

از بار غم، چو یکشبه ماهی، به زیر کوه

شکل هلالی کمری می‌کشد مرا

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

 

یار، چون در جام می‌بیند، رخ گل‌فام را

عکس رویش چشمهٔ خورشید سازد جام را

جام می بر دست من نه، نام نیک از من مجوی

نیک نامی خود چه کار آید من بد نام را؟

ساقیا، جام و قدح را صبح و شام از کف منه

کین چنین خورشید و ماهی نیست صبح و شام را

فتنه‌انگیز است دوران، جان می در گردش آر

تا نبینم فتنه‌های گردش ایام را

از خدا خواهد هلالی در به دم جام نشاط

کو حریفی، تا به ساقی گوید این پیغام را؟

ادامه مطلب
جمعه 19 شهریور 1395  - 8:20 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 36

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4549406
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث