زش ازو پاسخ دهم اندر نهان
زش به بیداری میان مردمان
زش ازو پاسخ دهم اندر نهان
زش به بیداری میان مردمان
پس شتابان آمد اینک پیرزن
روی یکسو، کاغه کرده خویشتن
کرد باید مر مرا و او را رون
شیر تا تیمار دارد خویشتن
مرد مزدور اندر آغازید کار
پیش او دوستان همی زد بی کیار
نزد آن شاه زمین کردش پیام
دارویی فرمود زامهران به نام
تا به خانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام
چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم
همچو آهن گشت و نداد ایچ خم
ایستاده دیدم آن جا دزد و غول
روی زشت و چشمها همچون دو غول
چون فراز آید بدو آغاز مرگ
دیدنش بیگار گرداند مجرگ
دم سگ بینی ابا بتفوز سگ
خشک گشت، کش نجنبد هیچ رگ