نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
گر بزان شهر با من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند؟
روز جستن تازیانی چون نوند
بیش باشد تا تو باشی سودمند
روز جستن تازیانی چون نوند
روز دن چون شست ساله سودمند
گنبدی نهمار بر برده، بلند
نه ستونش از برون، نه زیر بند
مرد دینی رفت و آوردش کنند
چون همی مهمان در من خواست کند
چون که نالنده بدو گستاخ شد
تن درستی آمد و در واخ شد
کرد روبه یوزواری یک ز غند
خویشتن را زان میان بیرون فگند
آنگهی گنجور مشک آمار کرد
تا مرو را زان بدان بیدار کرد
چونکه مالیده بدو گستاخ شد
کار مالیده بدو در واخ شد