به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ز جام عاشقی مستم دگر بار

بریدم مهر و پیوستم دگر بار

به دام عاقلی افتاده بودم

ز دام عاقلی جستم دگر بار

ز عشقت توبه کردم، چون بدیدم

ترا، آن توبه بشکستم دگر بار

وجودم نیست گشت از عشق، تا تو

نپنداری که من هستم دگر بار

مرا معذور دار، ار بر خروشم

که هم دیوانه، هم مستم دگر بار

ز دم در دامنت دست، ار بگیری

درین بیچارگی دستم دگر بار

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

دگر بوی بهار آورده‌ای، باد

نسیم زلف یار آورده‌ای، باد

به دام اندر کشیدی خسته‌ای را

ز دام عشق بیرون جسته‌ای را

نگارم را خبر ده، گر توانی

که: ای جان را به جای زندگانی

غمت هر لحظه در پروازم آورد

خیالت چون کبوتر بازم آورد

فراقت بس خطا اندیشه‌ای بود

رها کردم، که ناخوش پیشه‌ای بود

تو جانی، از تو دوری چون توان کرد؟

ز جان آخر صبوری چون توان کرد؟

بر آن بودم که سر گردانم از تو

عنان مهر بر گردانم از تو

نهم دل بر وفای یار دیگر

و زان پس پیش گیرم کار دیگر

چو برگشتم در آمد مهرت از پی

که با ما باز یاغی گشته‌ای، هی

دگر با عشق پیمان تازه کردم

مسلمان گشتم، ایمان تازه کردم

تن اندر عشق خواهم داد دیگر

برینم هر چه بادا باد! دیگر

دلم رفت و دگر باز آمد آن دل

به پا رفت و به سر باز آمد آن دل

بر آن عزمم که: تا من زنده باشم

تو سلطان باشی و من بنده باشم

به گفتار از لبت خشنود گردم

به دیدار از تو قانع زود گردم

من این اندیشه در خاطر نرانم

که از وصل تو خوش گردد روانم

تو همچون گوهری و من چو خاشاک

نباشم لایق وصل تو خوش گردد روانم

خطا کردم من، اینها از من آید

چنان دان کین چنین‌ها از من آید

ندارم چشم کز من عذر خواهی

که گر خونم بریزی بی‌گناهی

من از عشق تو بس بی‌ساز گشتم

ضرورت هم به مهرت باز گشتم

دل من گشته بود از عشق خالی

ولی دیگر به اقبال تو، حالی

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

به خر گفتند: کیمخت از چه بستی؟

بگفت: از زخم سیخ و چوب دستی

چو من در خاک خاموشی نشستم

زدندم چوب، تا کیمخت بستم

نشان دانش اندر قیل و قالست

هران کس را که نطقی نیست لالست

به قدر راستی گیرد سخن سنگ

سخن کز راستی بگذشت، شد لنگ

سخن گر بد بود بنیاد جنگست

چو نیک آید نشان هوش و هنگست

سخن نوباوهٔ بستان روحست

سخن مفتاح ابواب فتوحست

سخن کشاف اسرار نهانیست

مکن منع این سخن را، کاسما نیست

سخن کز روی دانش باشد و هوش

کنند او را چو مروارید در گوش

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

همانا با منت یاری همین بود

فغان و گریه و زاری همین بود

مرا گفتی که: یاری مهربانم

زهی! نامهربان، یاری همین بود؟

به دام من در افتادی و حالی

برون جستی و پنداری همین بود

زدی لاف از وفاداری همیشه

چه میگویی؟وفاداری همین بود؟

به مهرم یاد میکردی ازین پیش

کنون یادم نمی‌اری، همین بود؟

تنم بیمار بود از غم همیشه

دوا کردی و بیماری همین بود؟

به دلداری تو با من عهد کردی

کنون آن عهد و دلداری همین بود؟

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 133

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4294490
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث