به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

همانا با منت یاری همین بود

فغان و گریه و زاری همین بود

مرا گفتی که: یاری مهربانم

زهی! نامهربان، یاری همین بود؟

به دام من در افتادی و حالی

برون جستی و پنداری همین بود

زدی لاف از وفاداری همیشه

چه میگویی؟وفاداری همین بود؟

به مهرم یاد میکردی ازین پیش

کنون یادم نمی‌اری، همین بود؟

تنم بیمار بود از غم همیشه

دوا کردی و بیماری همین بود؟

به دلداری تو با من عهد کردی

کنون آن عهد و دلداری همین بود؟

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:12 PM

زهی! گرد جهان سر گشته از من

چنین بی موجبی بر گشته از من

کجا رفت آن که شب خوابت نمی‌برد؟

ز اشک دیده سیلابت همی برد؟

مرا گفتی که: از عشق تو مستم

به دستان کردن آوردی به دستم

چو دل بردی ز مهرم سیر گشتی

جفا کردی، که بر من چیر گشتی

وفا آموختی پیوسته ما را

حرامست، ار تو خود دانی وفا را

چرا تخم وفا می‌کاشتی تو؟

چو عزم بی‌وفایی داشتی تو

به حیلت‌ها به دامم در کشیدی

چو پایم بسته دیدی سر کشیدی

ببر کین و مبر پیوند یاری

که می‌ترسم که: خود طاقت نیاری

فراقی کامشبم دل می‌خراشد

من اول روز دانستم که باشد

دل اندر یار هر جایی که بندد؟

و گر بندد به ریش خویش خندد

بداند، هر کرا داننده نامست

که باد آورده را بادی تمامست

بیندیش، ار ز من خواهی بریدن

که در هجرم بلا خواهی کشیدن

چراباید شکست خویش جستن؟

بلای خود به دست خویش جستن؟

دلم سیر آمد از مهر آزمایی

چو می‌بینم که یار بی‌وفایی

خود آنروزت که با من عشق نو بود

دلت صد جای دیگر در گرو بود

مرا نیز از میان می‌آزمودی

خجل گشتی چو مرد من نبودی

نکردی بعد ازین یکروز یادم

چو دانستی که من نیز اوستادم

ز مهرت مهره زان برچیده بودم

که این بازیچه را من دیده بودم

چرا بگذاشتی زینگونه ما را؟

کجا رفت آن فغان و سوز؟ یارا

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:11 PM

به گل گفتند: بلبل بس حقیرست

ترا با او چرا این دارو گیرست؟

بگفتا: بلبلی کز من زند لاف

بر من به ز ده سیمرغ در قاف

دل صافی ترا از لشکری به

درون بی‌نفاق از کشوری به

نظر، کز راستی آید، بلندست

برون از راستی خود ناپسندست

به چالاکی نظر جوی از بلندان

ولی پرهیز کن از چشم بندان

به پاکی دیده‌ای کو باز باشد

به صید دل کمند انداز باشد

ازو چون سر کشی، از پا نیفتی

میفگن بر زمینش، تا نیفتی

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:11 PM

چو با من رای پیوندی نداری

دلم سیر آمد از پیوند و یاری

نه خوی آن که از من عذر خواهی

نه بوی آن که بر من رحمت آری

سرم شد خیره، تا کی ناامیدی؟

دلم شد تیره، تا کی بردباری؟

رخت چندان جفا کردست بر من

که گر بعضی بگویم شرم داری

گهی در پای عشقم می‌دوانی

گهی در دست هجرم می‌گذاری

نخواهم داشت دست از دامن تو

اگر خود بر سرم شمشیر باری

من از عشق تو با غمهای دلسوز

من از هجر تو در شبهای تاری

ادامه مطلب
سه شنبه 17 اسفند 1395  - 1:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 133

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4327088
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث