به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دوش از فراغ روی تو با روی سندروس

نالیده ام چو نای وفغان کرده ام چو کوس

گفتی به وعده دوش که کام از لبت دهم

افسوس ازین سخن که لبت می کند فسوس

آنرا که پای بوس میسّر نمی شود

خود دست کی دهد که کند با تو دست بوس

آیینه پیش دار و در ابروی خود نگر

بر عاج بین کشیده کمانی ز آبنوس

می ده که دیر و زود عظام رمیم من

دستاس سالخورده ی گردون کند سبوس

سرخ از چه شد کرانه ی این طشت نقره کوب

خون سیاوش است درو یا سرشک طوس

ابن حسام دل چه نهی در فریب دهر

پرهیز کن ز عشوه ی دامادکش عروس

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:36 PM

ما را ازین چمن صنمی گلعذار بس

زیبا رخی چو لاله ازین نوبهار بس

مویی سیاه چون شب و رویی بسان روز

ما را ز دور گردش لبل و نهار بس

جام جهان نمای که دوران به جم سپرد

جان را ز جام او قدحی خوشگوار بس

یار ار به دست لطف شود دستگیر ما

ما را ز دست یار همین دستیار بس

انجا که عاشقان به تمنای خود رسند

ابن حسام را نظر لطف یار بس

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:36 PM

 

دلا رعنایی سرو از چمن پرس

نسیم طره ی یار از سمن پرس

حدیث آن لب و دندان شیرین

ز مرجان جوی و از درّ عدن پرس

پریشان حالی و دلتنگی من

گهش از زلف و گاهی از دهن پرس

خلاف وعده و پیمان شکستن

از آن کج وعده ی پیمان شکن پرس

درازای شب یلدای هجران

مپرس از من از آن مشکین رسن پرس

دل هم درد من حالم بداند

تو هم درد من از همدرد من پرس

شکر در منطق ابن حسام است

اگر باور نداری از سخن پرس

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:36 PM

خبری جان دل ز جانان پرس

درد بسیار شد ز درمان پرس

ما کجا و وصال یار کجا

هر چه پرسی ز ما ز هجران پرس

پیش آدم حدیث رضوان گوی

غم یوسف ز پیر کنعان پرس

تو چه دانی که نطق مرغان چیست

قصه ی هدهد از سلیمان پرس

عاشقان غیمت بلا دانند

صبر ایوب را ز کرمان پرس

حال بر من فلک بگردانید

حالم از چرخ حال گردان پرس

حال سرگشتگی ابن حسام

زان خم طره ی پریشان پرس

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:36 PM

بیا به میکده بفروش خرقه ی ناموس

ریا و شمعه رها کن به زاهد سالوس

حریف مصطبه و ساغرم به بانگ بلند

به زیر پرده از این پس دگر نگویم کوس

فلک به دست ستم بین که زیر پای بکوفت

سر سریر فریدون و افسر کاووس

طبیب شهر علاج دام نمی داند

کزین معالجه دورست فهم جالینوس

نهال قد تو بر سرو می نماید ناز

گل عذار تو بر لاله می کند افسوس

به هر زمین که غباری ز موکبت برسد

دهم به وجه ارادت بر آن زمین صد بوس

کمال نظم تو ابن حسام تا چه کند

که پای بند غروری تو نیز چون طاووس

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:36 PM

 

شیخ را صومعه در رهن شراب است امروز

بر در میکده در چنگ ورباب است امروز

آنکه در میکده دی منکر می نوشان شد

در خرابات مغان مست و خراب است امروز

از می ای شیخ مرا توبه چه میفرمایی

توبه موقوف که ایام شباب است امروز

نرگس از غایت مستی سر ساغر دارد

قدح لاله پر از باده ی ناب است امروز

من چه خون کرده ام ای خون منت در گردن

چشم خون ریز تو در عین عتاب است امروز

بنشین تا نفسی با تو بهم بنشینیم

اخ ای عمر چه هنگام شتاب است امروز

بس که دوش ابن حسام از غم عشقت بگریست

مردم دیده ی او غرقه ی اب است امروز

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:36 PM

چو زلف دوست بباید شبی سیاه و دراز

که با خیال رخت در درون پرده ی راز

دل شکسته ی آشفته ی پریشان حال

تطاول سر زلفت به شرح گوید باز

فرو گرفت غم دل فضای سینه ی من

کجاست ساقی گلرخ شراب غم پرداز

به عشوه عربده با روزگار نتوان کرد

که دهر عشوه فرو شست وچرخ عربده ساز

اگر چه درگه یار از نیاز مستغنی است

تو بر مدار سر از خاک آستان نیاز

عجب نباشد اگر عاقبت شود محمود

کسی که خدمت شایسته کرد همچو ایاز

زفیض دوست چو در هر سری تمناییست

امید ابن حسام است و لطف بنده نواز

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:35 PM

می بیارید که ایام بهار است امروز

نرگس از ساغر زر جرعه گسار است امروز

دیدهٔ خوش نظر باغ خمار آلود است

قدح لاله پر از نوش گوار است امروز

هم نسیم چمن از باغ بُخور انگیز است

هم شمیم سحری مجمره دار است امروز

گل خوشبوی نشان می‌دهد از طلعت دوست

سرو دلجوی تو گویی قد یار است امروز

چمن از لاله و از سنبل تر پنداری

راست مانند رخ و زلف نگار است امروز

دی گذر کرد ندانیم به فردا که رسد

حیف از این لحظه که در عین گذار است امروز

در چنین فصل که گفتم سخن ابن حسام

از لب مطرب خوش لهجه به کار است امروز

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:35 PM

آتش مهرتو در سینه نهان است هنوز

خون دل از گذر دیده روان است هنوز

نگران رخ زیبای تو شد دیده و دل

همچنانم دل ودیده نگران است هنوز

غمزه ات می دهدم عشوه که من آن توام

چون بدیدم نظرش با دگران است هنوز

در ازل عکس جمالت به گلستان بردند

بلبل از شوق رخت نمره زنان است هنوز

زان شمایل خبری باد به بستان آورد

در چمن سرو سهی رقص کنان است هنوز

از یقین دهنت هیچ نمی یارم گفت

کانچه گویم همه در عین گمان است هنوز

دل که اندر شکن زلف تو بست ابن حسام

مشکن آن را که دلش بسته ی آن است هنوز

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:35 PM

دلم فدای تو باد ای نسیم عنبر بیز

به دستگیری افتاده ای چو من برخیز

چنین که چشم تو هر گوشه ای کمین دارد

چگونه دل بنشیند به گوشه ی پرهیز

زبس که آتش رخساره ی تو می افروخت

بسوخت خرمن تقوای من به آتش تیز

زدیم در خم زلف گره گشای تو چنگ

که مفلسیم و نداریم هیچ دست آویز

بیا که باده و گل را به هم برآمیزیم

ز دست حادثه ی روزگار رنگ آمیز

بیار کاسه و از می پرآب رنگین کن

زخاک پرشده بین کاسه ی سر پرویز

سوار حادثه هر سو دو اسپه می تازد

نه رخش ازو بتواند گریخت نه شبدیز

فضای سینه ام آتش گرفت مردم چشم

تو مردمی کن و آبی زدیده بر وی ریز

فضای سینه ام آتش گرفت مردم چشم

تو مردمی کن و آبی ز دیده بر وی ریز

بتاخت لشکر غم قلب سینه ابن حسام

پناه می طلبی خیز و در پیاله گریز

ادامه مطلب
پنج شنبه 19 اسفند 1395  - 1:35 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 28

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4331738
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث