به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

می رود یار و مرا آزار می ماند به دل

وای مسکینی کش آن رفتار می ماند به دل

زیستن دشوار می بینم که از غمزه مرا

اندک اندک هر زمان آزار می ماند به دل

پند می گویی، ولی معذور داری دوست، زانک

دل پریشان دارم و دشوار می ماند به دل

گر شود، جانا، دلم زیر و زبر بر حق بود

زانکه زلف تو نه بر هنجار می ماند به دل

وه که جانم بر لب آمد، چند بیخوابی کشم

کاندکش می بینم و بسیار می ماند به دل

گر نخواهی کشتنم غمزه زنان زین سو میا

کان مژه هر شب مرا چون خار می ماند به دل

این هم از بخت است کت در دل نباید گفت من

ورنه از خسرو همین گفتار می ماند به دل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم دل؟

که ز عشق تو به جز غصه ندارم حاصل

ای صبا، حال دل من بر دلدار مگوی

که جهانی ز غم عشق تو لایعقل

غافل از یاد تو یک لحظه نیم تا دانی

زینهار از من دلخسته نباشی غافل

طمع دانه کند مرغ که در دام افتد

ورنه در دام غم و غصه نیفتد عاقل

خلق را میل به حوران بهشتی باشد

چه کنم، نیست مرا جز به تو خاطر مایل

به وصال تو بس امید وفا بود مرا

آه کاندیشه غلط بود و تصور باطل

به قیامت برد از عشق تو حسرت خسرو

که به تشریف وصال تو نگردد واصل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گل

عالم بیخودی خوش است خاصه که در هوای گل

نافه گشای بوستان سکه به نام گل زده

خطبه بلبلان همه نیست مگر ثنای گل

تاج مرصع آورد شاخ ز هر شکوفه ای

تحت زمردین زند بخت به زیر پای گل

ابر دو اسبه می رود بهر نظاره چمن

سرو پیاده می شود پیش در سرای گل

حیف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوس

ای تو به از هزار مه چند بود بقای گل

مستی ما به بوی تو بهر خدا چه جای می

شادی من به روی تو، بی تو جهان چه جای گل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول

خیر بادت می کنم یک سجده فردا قبول

زور و زر باشند اسباب وصال، اما مرا

نیست چیزی غیر زاری در تمنای وصول

بس که چشمم سیل خون می بارد از هجران تو

کاروان در ره نمی یابد ز گل جای نزول

دمبدم از خون دل با تونویسم نامه، لیک

جز نسیم صبحدم دیگر نمی یابم رسول

در حریم کعبه روحانیان، یعنی که دل

جز خیال دوست کس را نیست امکان نزول

تا بخواند آیت عشق از خط مشکین بار

رفت از یادم روایات فروغ بی اصول

عاقلان گر غافلند از حال خسرو، عیب نیست

از مجانین کی خبر دارند ارباب عقول؟

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:45 PM

مسلمانان برفت از دست من دل

چو دیدم آنچنان شکل و شمایل

جهانی را بدین شکل و شمایل

همی بینم چو خود امروز مایل

زهی صانع خدا کز لطف بنگاشت

از این سان صورتی از آب و از گل

نباشد چون جمالت مجلس افروز

اگر خورشسید بنشیند به محفل

دلم منزل به زلفت کرد، گویی

نخواهد رفت ازین فرخنده منزل

تنم کز خاک گردد نقش مهرت

ز نعش جان نخواهد گشت زایل

ملامت می کنند اصحاب ما را

ز درد ما مگر هستند غافل

ندارم طاقت درد فراقت

فراق دوستان کاری ست مشکل

درین ره، خسروا، دیوانه می باش

نمی باید شنیدن پند عاقل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

نگارا، صحبت از اغیار بگسل

گل خندان من، از خار بگسل

نخست از بند جان پیوند بگشای

پس آنگه دوستی از یار بگسل

ندانم تا که گفت آن بی وفا را

که مهر از دوستان یک بار بگسل

بزن مطرب ز رحمت راه عشاق

رگ جان و دل افگار بگسل

اگر سوده شود ز ابریشم چنگ

گلیم صوفیان را تار بگسل

چرا مینالی، ای بلبل، چنین زار

نمی گفتم از آن گلزار بگسل

درون بتخانه و بیرون مناجات

مسلمان شو، دلا، زنار بگسل

کمند عشق را نتوان گسستن

برو سر رشته پندار بگسل

نیابی داد خوبان، خسرو، از کس

بزن دست و عنان یار بگسل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

زهی زلفت شکسته نرخ سنبل

گلستان رخت خندیده بر گل

رسانده خط یاقوت تو ریحان

کشیده خط به کافور تو سنبل

عروسی را که او صاحب جمال است

چو دریابد، گرش نبود تحمل

چو ریش خستگان را مرهم از تست

مکن در کار مسکینان تغافل

اگر گل را نباشد برگ و پیوند

چه سود از ناله شبگیر بلبل؟

به جانت کانکه بر جان دارم از غم

نباشد کوه سنگین را تحمل

چو از زلفش بدین روز اوفتادم

تو نیز، ای شب، مکن بر من تطاول

خوشا آن بزم روحانی که هر دم

کند مستی به پاداش تعقل

بزن مطرب که مستان صبوحی

از آن مستند و خسرو از تامل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

خهی در هر نظر چون خویش مقبول

چو من صد بیش در کوی تو مقتول

کنم اندر جمالت عقل و دانش

چو بیند مصلحت در خویش معزول

خوی حسنی که از رویت چکیده

بشسته دفتر معقول و منقول

گریزان کژکژ از بالای تو سرو

نگردد عرض بیش از قامت طول

تو، ای دانا که عاشق را دهی پند

مکن دل در غم بیهوده مشغول

بسی دیدم فلاطون و ارسطو

شده در عاشقی مجنون و بهلول

فرو خوان قصه شیرین و خسرو

که زو لیلی و مجنون هست مسجول

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

مرا بهرت خصومتهاست با دل

کنون با من درین سودا و با دل

اگر باد سر زلفت همین است

کجا ما و کجا جان و کجا دل

ز تو از گوشه چشمی اشارت

ز ما عقل و ز ما جان و ز ما دل

دل ار بیگانه گشت از من، نرنجم

که عاشق را نباشد آشنا دل

به خون گرم دل پیوست با دوست

بدینسان چون توان کردن جدا دل

مرا گویی که جانت از چیست در سوز؟

بلا شد جان مرا، جان را بلا دل

بماندم در بلای دل که یارب

مبادا هیچ کس را مبتلا دل

چه گویندم که دل نه، پند بشنو

که صد منزل ز من راهست با دل

به یک دلدار بس کن، خسروا، زآنک

نبندد هیچ عاشق جا به جا دل

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

بوستان جلوه در گرفت اینک

گل ز رخ پرده برگرفت اینک

آتش لاله برفروخت ز باد

دامن کوه در گرفت اینک

بلبل آمد، نشست بر سر گل

بینوا بود، زر گرفت اینک

غنچه در پیش فاخته ز اصول

سبقی تازه بر گرفت اینک

ورق غنچه را که نم زده بود

ورقش یکدگر گرفت اینک

آب را گر چه چشم ها پاک است

بوستان را ببر گرفت اینک

بید در لرزه گشت و تیغ کشید

آب را رهگذر گرفت اینک

خار چون تیز کرد پیکان را

گل به برگش سپر گرفت اینک

شاخ گلگون که بارگیر گل است

ناگه از باد برگرفت اینک

مرغ می گفت، گل نخواهد رفت

لاله گوی کمر گرفت اینک

ابر در گریه شد ز ناله خویش

پرده ای تنگ در گرفت اینک

کرد بر وی سحاب ریختنی

باغ را در و زر گرفت اینک

طوطی آغاز شعر خسرو کرد

روی گل در شکر گرفت اینک

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 7:39 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4376629
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث