به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

از نکو بد نگو نمی آید

تو نکویی، نکو نمی آید

با من اربد کنی، نکو کن، از آنک

بد جز از تو نکو نمی آید

می روی سوی باغ با آن لطف

آب در هیچ جو نمی آید

آنکه خورشید می کند بر چرخ

تو کنی به، کز او نمی آید

عقل من با تو رفت، وین طرفه

که تو می آیی، او نمی آید

تاب سنگین دلت ندارم من

کار سنگ از سبو نمی آید

دل خسرو که در هوای تو ماند

جای دیگر فرو نمی آید

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:30 PM

 

مدتی شد که یار می ناید

وان بت گلعذار می ناید

جان خود را شکار او کردم

رغبتش بر شکار می ناید

می شمارند بس که یارانش

بنده خود در شمار می ناید

تا برآورد گرد از دلها

زو دلی بی غبار می ناید

روزگاری که پیشم آمد ازو

پیش او روزگار می ناید

آرزویم کنار او چه شود؟

کارزو در کنار می ناید

دل من کز قرار خویش برفت

دیر شب برقرار می ناید

مکن، ای دوست، ذکر صبر به عشق

که مرا استوار می ناید

خسروا، گرد عشق می گردی

مگرت جان به کار می ناید

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:30 PM

وقت آن شد که گل شکفته شود

چشم نرگس ز می غنوده بود

خواهد ابر دونده را گیرد

سرو از بس که در هوا بدود

معتدل شد هوا چنان که ز چرخ

بر چمن باد گرم هم نرود

آتش لاله را همی بیند

زاغ چون هندوان نمی گرود

می زند مرغ نغمه ای که چنان

هر زمانی ز دست می بشود

باد گوش بنفشه می پیچد

که ز بلبل سخن نمی شنود

ساقیا، گر ترا چنین وقتی

گذری بر من اوفتد، چه شود

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:30 PM

لب لعل تو جز به جان نبرد

آشکارا برد، نهان نبرد

جان بدینسان که می برد لب تو

هیچ کس از لب تو جان نبرد

نرود مه بر اوج در شب تار

تا ز زلف تو نردبان نبرد

پیش ازین بر خودم یقینی بود

که دلم هیچ دلستان نبرد

تو ببردی همه یقین دلم

بر طریقی که کس گمان نبرد

چشم پر خون کشم به پیش تو، لیک

کس جگر پیش میهمان نبرد

بر دو چشمم روان بود کشتی

کاین همه عمر بر کران نبرد

برد از ضعف هر طرف بادم

هرگزم بر تو ناگهان نبرد

خسرو افتاد بر در تو چو خاک

باد را گو کز آستان نبود

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:30 PM

از دهانت سخن به کام رسد

از لبان تو می به جام رسد

از پی بستن لب، از زلفت

هر شبی صد هزار دام رسد

زلفت ار چاشتگه بپیمایم

تا به پایان نماز شام رسد

به سلامیت جان به باد دهم

آن زمان کز توام سلام رسد

تو کنی جور و تیر ناله من

هم بدین جان ناتمام رسد

خام کاری مکن مباد امروز

کاتش من به چون تو خام رسد

وصل و هجرت به کنه کار منند

تا ازین هر دوام کدام رسد

وصل اگر دست داد، هم در پی

هجر ناگه به انتقام رسید

کشد از هجر و غصه، گر روزی

بنده خسرو بدان غلام رسد

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:25 PM

هر که دل با غم تو یار کند

تیغ را بر سر اختیار کند

هر کسی را محل کجا که قدم

در ره عشق استوار کند

چون تو برقع برافگنی، ایام

صحن آفاق پر نگار کند

ور به جولان در آری اشهب حسن

چشم خورشید پر غبار کند

کز وصال تو تا به صد فرسنگ

غم ز نزدیک من فرار کند

بس ز لعل تو بوسه ها دزدد

بر رکاب تو تا نثار کند

اندران آرزوست خسرو نیز

که شبی بر درت قرار کند

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:25 PM

 

صبح پیش رخ تو دم نزند

سرو پیش قدمت قدم نزند

نقش شیرینت بیند ار شاپور

گر چه تیغش زنی قلم نزند

خضر پیش لبت به آب حیات

لب چه باشد که دست هم نزند

نرگست چون سپاه غمزه کشد

عقل جز خیمه در عدم نزند

سر من و آستان تو، هر چند

که مسلمان در صنم نزند

تنم از بار عشق تو خم شد

کیست کز بار عشق خم نزند

صبر کم می زند قدم زین سوی

اینچنین کو که پای کم نزند

چشم می زن ز دیده بر خسرو

که به شب پلک خود بهم نزند

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:25 PM

لاله پیش رخت کله بنهد

مشک تر زان خط سیه بنهد

غنچه در نوبت جوانی تو

سر نبیند، اگر کله بنهد

چشم نرگس که خویشتن بین است

دیده پیشت به خاک ره نهد

جزیه روی چون گلت هر سال

بوستان بر بهار گه بنهد

شب که آبستن است از خورشید

پیش صبح رخ تو زه بنهد

تو مرا کشتی و به گردن او

خون من کو ترا گنه بنهد

بوسه ها دزدد از لبت خسرو

وز برای رکاب شه بنهد

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:25 PM

عاشقی مرد را سزای دهد

اشک را سوی دوست رای دهد

محنت عالم آزمایش را

بر دل محنت آزمای دهد

سوختم از غم و چنین باشد

هر که دل را به دلربای دهد

رنج بر من درین سرای گذشت

دادم ایزد در آن سرای دهد

کیست کو را ز من خبر گوید؟

شاه را قصه گدای دهد

حال من، گر دمی چنین باشد

دل به تو شوخ دلربای دهد

گفته عقل را به خود بگمار

عقل دیوانه را خدای دهد

سخنم جای می کند در سنگ

گویم، ار در دل تو جای دهد

میهمان شو شبی که تا خسرو

با تو شرح نفیر و نای دهد

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:25 PM

یار ما را از آن خویش نشد

بهر بیداد او به کیش نشد

دوش در پاش دیده می سودم

پاش آزرد و دیده ریش نشد

می دهم جان به عشق و می دانم

که کسی را از آن خویش نشد

از تو محروم می روم، چه کنم؟

عمر روزی و عهد بیش نشد

صنما، غمزه تو قصابی ست

که پشیمان ز خون میش نشد

تا به روی تو چشم کردم باز

هم به رویت که بیش بیش نشد

دل خسرو که از قرار برفت

بر قرار نخست پیش نشد

ادامه مطلب
شنبه 28 اسفند 1395  - 4:25 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4398880
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث