به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد

بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد

حکایت من و او عشق نیست می دانم

که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد

رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه

اگر نه کشتنیم، سهل یک نظر باشد

ولی تو سنگدلی، کی دلم نگه داری؟

نه هر که سنگتراش است شیشه گر باشد

اگر نمک چکد از چشمهای من زان شب

که دیده را خیال لبت اثر باشد

ز گریه موی بر اندام من همی خیزد

گیا به خاستن آید، زمین چو تر باشد

نمک چگونه نسایی به چشم من که مرا

به نوک هر مژه پرکاله جگر باشد

بسوختی دل خسرو مگر نمی دانی

که آه سوخته عشق را اثر باشد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

 

مبصران که مزاج جهان شناخته اند

دو روزه برگ اقامت در آن نساخته اند

خراب گردد این باغ و بر پرند همه

نوازنان که درو عندلیب و فاخته اند

عجب ز مویه گری، تیز پر کشد آواز

به خانه ای که سرود طرب نواخته اند

مبین ز سیم و ز آهن تن تو کاهن و سیم

به بوته گل ازینسان بسی گداخته اند

سری که زیر زمین شد نهفته شاهان را

همان سری ست که بر آسمان فراخته اند

تهمتنان که به یک تیر چرخ می شکنند

ز بهر چیست که شمشیر و خنجر آخته اند؟

نگاهبانی جوهر چو نیست در حد عکس

چه سود از آنکه همه دزد را شناخته اند

کسان که شاهد دنیا نمودشان زیبا

به خواب گویی با دیو عشق بافته اند

عنان نفس مده، خسروا، به طینت خویش

که عاقلان فرس اندر و حل نتاخته اند

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

به دیده و دل من دوست خانه می طلبد

چرا در آتش و آب آشیانه می طلبد؟

زبان بسوخت ز آه و ز بهر شرح فراق

لبم ز جان پر آتش زبانه می طلبد

دلم به سوی بتان میل می کند وانگاه

مزاج عافیتم در زمانه می طلبد

تنم که غرقه به خون شد ز آشنایی چشم

فتاده در دل دریا کرانه می طلبد

خیال دوست درین خانه پا بر آتش سوخت

کنون کز آب دو چشمم ترانه می طلبد

سواد دیده سپر ساختم که غمزه او

ز بهر تیر بلا را نشانه می طلبد

میان نازک او را ببر بگیرم تنگ

که از برای گسستن بهانه می طلبد

شده ست خسرو بی خویش در میانش گم

تنی چو موی که موی دو شانه می طلبد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

مهی بر آمد و از ماه من خبر نرسید

نسیمی از سر آن زلف تازه تر نرسید

کدام دیده خونبار شد عنانگیرش؟

که دور مانده من هیچ از آن سفر نرسید

زبان ز پرسش آیندگانم آبله شد

کز آن مسافر ره دور من خبر نرسید

بسوختم به شب هجر و کنج تنهایی

که کس ز حال من مستمند بر نرسید

کجا به صحبت یاری به عیش بنشستم؟

که هجر تیغ کشیده دو اسپه در نرسید

ز خون دیده نوشتم هزار نامه درد

هنوز قصه اندوه من، به سر نرسید

گذشت بر دلم اندوه صد هزار قیاس

هنوز این شب هجر مرا سحر نرسید

به صد دعا نظری خواست در رخش، خسرو

در انتظار بمرد و بدان نظر نرسید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید

به باغ سرو روان قامت طویل کشید

به رنگ و بوی بیاراست گلستان خود را

به گوشه های گلستان بنفشه نیل کشید

بتان آزری از بتکده برون جستند

چو لاله زار به دشت آتش خلیل کشید

بهار در ره آیندگان باغ نگر

که فرش دیده نرگس به چند میل کشید

سرودگویان بلبل به جام لاله شتافت

گهی خفیف گرفت و گهی ثقیل کشید

بهشت شد چمن و خوش کسی که با خوبان

در آن بهشت شرابی چو سلسبیل کشید

به می سبیل کنم خون خود که خوبان را

به سوی خویش توانم بدین سبیل کشید

نهاد نرگس بیمار چون به بالین سر

حباب از آب روان شیشه دلیل کشید

دوید خوی ز بناگوش پیل مست سحاب

شب از هلال کژک بر سرای پیل کشید

دوال داد میی کز رکاب اهل کرم

دوال بستد و در گردن بخیل کشید

برون خرام کنون، خسروا، اگر خواهی

قدح به روی خود و صورت جمیل کشید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

نماز شام که آن مه مرا جمال نمود

ز نقش ابرو دیوانه را هلال نمود

ز بس که روز و شبم در خیال اینم کشت

که شب گذشت به پیش و مرا خیال نمود

ندانمش ز کجا پرسش دلم می کرد

دوید گریه خونین ز چشم و حال نمود

دلم ببرد، گرفتم که دزد دل بنما

به ناز خنده دزدیده کرد و خال نمود

ز حال گم شدگان درش خبر جستم

به خاک ره خس و خاشاک پایمال نمود

رقیب گفت که یاد تو می کند گه گاه

مرا ز بخت بد خویشتن محال نمود

ترا به خواب تنعم چه آگهی زان شب؟

که در فراق تو خاطر هزار سال نمود

نوید تیغ سیاست ز چون تو سلطانی

سعادتی ست که درویش راجمال نمود

نظاره تو زد آتش به جان خسرو، از آنک

ز دور تشنه تفتیده را زلال نمود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

گل و شکوفه همه هست و یار نیست، چه سود؟

بت شکر لب من در کنار نیست، چه سود؟

بهار آمد و هر گل که باید آن همه هست

گلی که می طلبم در بهار نیست، چه سود؟

به انتظار توان روی دوستان دیدن

دو دیده را چو سر انتظار نیست، چه سود؟

ز فرق تا به قدم زر شدم ز گونه زرد

ولی ز سنگ شکیبم عیار نیست، چه سود؟

ز بهر خوردن دل گر هزار غم دارم

چو بخت خویشتنم استوار نیست، چه سود؟

ز دوست مژده مقصود می رسد، لیکن

از آن هزار یکی برقرار نیست، چه سود؟

اگر چه باده امید می کشد، خسرو

ز دور چرخ سرش بی خمار نیست، چه سود؟

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

مرا به صبح ازل جز رخت دلیل نبود

به گاه آمدنم جز به تو سبیل نبود

چنان به زور وداعش ز دیده سیل آمد

که همرهان مرا همره رحیل نبود

گمان مبر که شود گل به سعی کس آتش

که از جلیل بدان لطف، از خلیل نبود

به قتلگاه شهیدان عشق بگذشتم

یکی به غمزه ترکان چو من قتیل نبود

بسی به مژده وصل تو دیده سیم فشاند

ولیک روز وصالش به جز قلیل نبود

مگر ز شرم لب لعل یار شد بی آب

وگرنه مردم چشمم چنین بخیل نبود

به تشنگان صداع خمار برگویید

که دوش باده ما کم ز سلسبیل نبود

حدیث لذت خرما ز ما مپرس که هیچ

بغیر خار نصیبم از آن نخیل نبود

مدام خسرو از آن جام می نهد در پیش

که هیچ آینه جز جام می صقیل نبود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:09 PM

ز گشت مست رسید و به هوش خویش نبود

دلم ز صبر بسی لاف زد، ولیش نبود

زدند راه دلم آهوان بی انصاف

که از هزار خدنگش یکی به کیش نبود

به صد هزار دلش عاشقان خریدارند

بهای یوسف اگر هفده قلب بیش نبود

دل او فگند مرا در چه زنخدانش

وگرنه چشم من خون گرفته پیش نبود

نبود امشب سوزنده مرا جز تپ

دل ار چه بود، ولیکن به دست خویش نبود

نمک به ریش من، ای پارسا، مزن از پند

به شکر آنکه دلت هیچگاه ریش نبود

خوش است عشق به گفتن، ولی چه دانی درد

ترا که بود لبی و نمک به ریش نبود

چو وصل می طلبی خسرو، از بلا مگریز

که در جهان عسلی بی گزند نیش نبود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:02 PM

گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو باشد

قسم به جان و سر من که خاک پای تو باشد

اگر به تربتم آیی هزار سال پس از من

شکفته بر سر خاکم گل وفای تو باشد

غم تو خاک وجودم به باد داد و نخواهم

غبار خاطر گردی که در هوای تو باشد

غریب نیست که بیگانه گردد از همه عالم

هر آن غریب که در شهر آشنای تو باشد

زهی جماعت کوته نظر که سرو سهی را

گمان برند که چون قد دلربای تو باشد

چگونه بر تو نترسم که هر طرف که در آیی

هزار دیده خونریز در قفای تو باشد

بشوی دست ز خسرو، اگر نه پیش تو آید

که هر قدم که زند دوست خونبهای تو باشد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 12:02 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4400678
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث