به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

یارب که دوش غایب من خانه که بود؟

تشویش این چراغ ز پروانه که بود؟

من مست بوده ام به خرابات عاشقان

آن نازنین به مجلس مستانه که بود؟

باری نبود در دلم امشب نشان صبر

تا آن رونده باز به ویرانه که بود؟

از گریه شبانه سرم درد می کند

یارب که این شراب زخمخانه که بود؟

می تافت دوش زلف چو زنجیر، وه که باز

آن وقت درد بیدل و پروانه که بود؟

فرمان نداده روی تو چندین که آسمان

اقطاع آفتاب ز کاشانه که بود؟

دست مبارک تو که دی رنجه شد ز تیغ

آن دولت از پی سر مردانه که بود؟

ماند از بلای خال تو خسرو به دام زلف

آن مرغ را نگر هوس دانه که بود؟

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

 

آن دل که دایمش سر بستان و باغ بود

گویی همیشه سوخته درد و داغ بود

هر خانه دوش داشت چراغی و جان من

می سوخت و به خانه من این چراغ بود

من بی خبر فتاده در آن کوی مرده وار

نالیدنم صدایی غلیواژ و زاغ بود

روزی نشد که جلوه طاووس بنگرد

این دیده را که روزی زاغ و کلاغ بود

دل در چمن شدی و ز بوی تو شد خراب

بلبل که بویها ز گلشن در دماغ بود

رفتم به سوی باغ و به یادت گریستم

بر هر گلی، وگرنه کرا یاد باغ بود

شب گفت، می رسم، چو بگفتم، به خنده گفت

خسرو برین حدیث منه دل که لاغ بود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

یارب، چه بود امشب و مهمان من که بود؟

تسکین جان بی سروسامان من که بود؟

بیدار گشت بختم و البته راست شد

آن جمله خوابهای پریشان من که بود

شبها ز هجر زیستم از جان دیگران

امشب که مرده زنده شدم جان من که بود؟

حیران آه و ناله من بود تا صباح

باری نگه کنید که حیران من که بود؟

نگذاشت آب دیده که نیکو ببینمش

یارب که پیش دیده گریان من که بود؟

بیهوشیم بلا شد، اگر نه چو خواب کرد

گر بوسه دادمیش نگهبان من که بود؟

ژولیده خاسته ست، تفحص کن، ای رقیب

کاندم که خفته پهلوی جانان من که بود؟

من بوده ام حریف شرابش تمام روز

شب پاسبان دولت سلطان من که بود؟

بدنام روزگار شدی، خسروا، ز عشق

رسوای شهر و شهره مردان من که بود؟

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

دی زخم ناخنش به رخ چمن سمن چه بود؟

وان در همی به سلسله پرشکن چه بود؟

آلوده خمار چرا بود نرگسش؟

پژمردگیش در گل و در نسترن چه بود؟

آن لحظه کامد ار نه فرشته ست یا پری

گاه نظاره مردن هر مرد و زن چه بود؟

خون من و می دگران گر نخورده بود

آن رنگ خون و بوی میش در دهن چه بود؟

این شادیم بکشت که خوش بود با همه

و آن برشکستنش به کرشمه ز من چه بود؟

رخ جمله را نمود و مرا گفت، تو مبین

زین نفف مست و بیخبرم، کاین سخن چه بود؟

سیری ز جان نبود، گر این خون گرفته را

سیراب دیدنش سوی آن غمزه زن چه بود؟

گر جان یوسف از عدم این سو نیامده ست

آن تن که دیدمش به ته پیرهن چه بود؟

کشتن صلاح بود، چو رسوا شدیم، از آنک

تدبیر پرده پوشی ما جز کفن چه بود؟

دوش آن زمان که رفت ز پیش تو، خسروا

چون ماند جان و دل چه شد و حال تن چه بود؟

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبود

من بودم و دو محرم و یاری دگر نبود

می رفت آن سوار و بر او بود چشم من

می شد ز سینه جان و در آنم نظر نبود

سوز دلم بدید و ز چشمش نمی نریخت

این یار خانه سوخته را اینقدر نبود

دیوانه کرد عاشقی و بیدلی مرا

یارب، دلم که برد، کجا شد، مگر نبود؟

خوش بوده ام که با تو نگاهی نداشتم

باری ز آب دیده ام این درد سر نبود

دوش آمدی و معذرتی گر نکردمت

معذور دار از آنک ز خویشم خبر نبود

بر من ز روزگار بسی فتنه می گذشت

چشمت بلا شد، ارنه به جانم خطر نبود

پیوسته روز غمزدگان تیره بود، لیک

از روزگار تیره من تیره تر نبود

خسرو ز بهر عشق گذشته چه غم خوری؟

چون رفت، گومباش، اگر بود و گر نبود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

یاری که بر جدایی اویم گمان نبود

ماهی نبود آن که شبی در میان نبود

بیگانه وار از سر ما سایه وا گرفت

ما را ز آشنایی او این گمان نبود

دامانش چون گذاشت حق صحبت قدیم؟

گیرم که دست هیچ کسش در میان نبود

گل آمد و به باغ رسیدند بلبلان

وان مرغ رفته را هوس آشیان نبود

زامید وصل زیستنم بود آرزو

ورنه فراق یار به جانی گران نبود

جانم به جان و من نه ام از زندگان، از آنک

زو بود جمله زندگی من ز جان نبود

رفتم به بوی صحبت یاران به سوی باغ

گویی به باغ زان همه گلها نشان نبود

خسرو، اگر گل تو ز گلزار شد، منال

دانی که هیچ گه چمن بی خزان نبود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

زین پیشتر چنین دلت از سنگ و رو نبود

و آزار دوستانت برین گونه خو نبود

پیوسته عادت تو چنین بود در بدی

یا خود همیشه عادت خوبان نکو نبود

آن کیست کو بدید در آن روی یک نظر؟

وانگاه تا بزیست در آن آرزو نبود

لاغر تن مرا ز خم زلف وارهان

انگار کت به زلف یکی تار مو نبود

دل را فسانه تو ز ره برد، ورنه هیچ

دیوانه مرا سر این گفتگو نبود

آخر بر آب چشم منت نیز دل بسوخت

گیرم که خود مرا به درت آبرو نبود

ای دل، سپاس دار که گر دوست جور کرد

از بخت نامساعد من بود، از او نبود

مشکم ز زلف غیر چه آوردی، ای صبا؟

در کوی آن نگار مگر خاک کو نبود

خسرو به دزد خو کن و با بی دلی بساز

گر گویمت که دل به کجا رفت، گو «نبود»

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود

وان پرسش زمان به زمان گوییا نبود

نامم که گفته ای و نشانم که داده ای

زان روزگار نام و نشان گوییا نبود

در گلشنی که با گل و مل بوده ایم خوش

آمد خزان و بویی ازان گوییا نبود

یاری بکن ز مردی با بنده پیش ازآنک

گویند مردمان که فلان گوییا نبود

اول که دیدمت ز سیه روی، آن نفس

گویی نداشتم، دل و جان گوییا نبود

دی ناگهانش دیده و تا نیک بنگرم

در پیش دیده ام نگران گوییا نبود

صد ناله داشت خسرو مسکین ز درد خویش

چون پیش او رسید، زبان گوییا نبود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

دل بی رخ تو صورت جان را نمی شناسد

جان بی لب تو گوهر کان را نمی شناسد

چندین چه می کند آن زلف بر جمالت؟

یعنی که چشم زخم جهان را نمی شناسد!

نرگس به زیر پات چرا دیده را نمالد؟

یا کور شد که سرو روان را نمی شناسد

کوچک دهانت بر دم سرو رهی چه خندد؟

یعنی که غنچه باد خزان را نمی شناسد

فریاد من ز صبر که با هجر می نسازد

شک نیست که قدر و قیمت آن را نمی شناسد

در خسرو شکسته نظر کن که در فراقت

دیوانه گشته پیر و جوان را نمی شناسد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

زلفت که هر خم از وی در شانه می نگنجد

دلها که او فشاند در خانه می نگنجد

دلها چنان که دانی خون کن که من خموشم

در کار آشنایان بیگانه می نگنجد

گر می کشیم خودکش، بر غمزه بار مفگن

در بخشش کریمان پروانه می نگنجد

مقصود دل ز خوبان معنی بود نه صورت

در دل شراب گنجد، پیمانه می نگنجد

افسرده وصل جوید در دل نه داغ هجران

بر می مگس نشیند، پروانه می نگنجد

در جمع بت پرستان سرباز عشق باید

کاندر صف عروسان مردانه می نگنجد

زین نازکان رعنا، خسرو، گریز زیرا

در کوی شیشه کاران دیوانه می نگنجد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:46 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4400686
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث