به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

از در من دوش کان نگار در آمد

شاخ تمنای من به بار در آمد

برگ حیاتم نمانده بود که ناگه

باغ خزان دیده را بهار در آمد

آنچه خرابی گذشت، وه به دهی گوی

مست و خوی آلوده و سوار در آمد

کلبه تاریک یافت روشنی، ای دل

کز در من آفتاب وار در آمد

دیده که بیمار بود در ته پایش

پیشگه پای او به کار در آمد

بر سر عقلم جرعه جامش

سیل به بنیاد اختیار در آمد

مردن خسرو فسوس نیست درین ره

کار زوی سینه در کنار در آمد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

روی نکو بی وجود ناز نباشد

ناز چه ارزد، اگر نیاز نباشد

راه حجاز، ار امید وصل توان داشت

بر قدم رهروان دراز نباشد

مست می عشق را نماز مفرمای

کان که بمیرد بر او نماز نباشد

مطرب دستانسرای مجلس ما را

سوز بود،گر چه هیچ ساز نباشد

بنده چو محمود شد، خموش که سلطان

در ره معنی به جز ایاز نباشد

حیف بود میل شه به خون گدایان

صید ملخ کار شاهباز نباشد

پیش کسانی که صاحبان نیازند

هیچ تنعم ورای ناز نباشد

خاطر مردم به لطف صید توان کرد

دل نبرد، هر که دلنواز نباشد

کس متصور نمی شود که چو خسرو

هندوی آن چشم ترکتاز نباشد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

من نشنیدم که خط بر آن نویسند

آیت خوبی بر آفتاب نویسند

هجر کشیدیم تا به وصل رسیدیم

نامه رحمت پس از عذاب نویسند

صبر طلب می کنند از دل شیدا

همچو براتی که بر خراب نویسند

شرح رخ خوب و زلف غالیه گونت

بر ورق زر به مشک ناب نویسند

قصه خونریز این دو دیده خسرو

کاش بر آن چشم نیم خواب نویسند

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

صبح دمان بخت من ز خواب در آمد

کز درم آن مه چو آفتاب در آمد

گشت معطر دماغ جان ز نسیمت

مستی تو در من خراب در آمد

ساقی تو گشت چشم مست من از می

پهلوی من شست و در شراب در آمد

زانکه بسی شب نخفته ام ز غم تو

بیهشیم در ربود و خواب در آمد

گشت پریشان دلم چو باد سحرگه

در سر آن زلف نیم تاب در آمد

جستم ازو حال دل، نگفت وی، اما

زلف وی از بوی در جواب در آمد

خاک ره خود فگن به دیده خسرو

ز آنک بنا رخنه شد، چو آب در آمد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

 

غمزه مردم کشی پرده صبرم درید

من نرسیدم بدو، کام به جانم رسید

باد نه ام زین بلا چند توانم گریخت

سنگ نه ام، این جفا چند توانم کشید

بی دلم، ای مردمان، توبه نخواهم شکست

عاشقم، ای دوستان، پند نخواهم شنید

سوختم، این آه گرم چند نهانی کشم؟

گریه نخواهم گشاد، جامه نخواهم درید

دل ز من آن روز برد کو به خوشی خفته بود

باد بر او می گذشت، موی سیه می برید

دی که گشادی خدنگ، خوش پسرا، بر شکار

شب همه شب تا به روز در دل من می خلید

بهر خدا رخ بپوش یا ز نظر دور مشو

کافت جان بیش ازین ما نتوانیم دید

پیش خیال تو دوش از گله دل مرا

قصه به لب می گذشت، اشک برو می دوید

در سر خسرو چنان شست خیالت که گر

کار به تیغ اوفتد، زو نتواند پرید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

دل که به غم داد تن آرزوی جان خرید

برگ گیاهی بداد، سرو خرامان خرید

هجده هزاران جهان هر که بهای تو داد

آنکه به هفده درم یوسف کنعان خرید

گر چه سراسر بلاست، جور تو بتوان کشید

ور همه جان قیمت است، ناز تو نتوان خرید

قد تو از مار زلف دولت ضحاک یافت

خط تو از پای مور ملک سلیمان خرید

تلخی هجران یار زهر هلاهل فشاند

بنده به نزدیک خویش چشمه حیوان خرید

دل به وفا نه کنون، جان ببر و لب بیار

کاین دل نادان من عشوه فراوان خرید

محنت عشاق را طعنه نیاید زدن

آنکه شناسای کار دولت از ایشان خرید

هر که متاع وجود ریخت به بازار عشق

عمر به قیمت فروخت، عشق به ارزان خرید

داغ غلامیت کرد پایه خسرو بلند

میر ولایت شود بنده که سلطان خرید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

نیست به دست امید بخت مرا آن کمند

کافتدش از هیچ رو صید مرادی به بند

دعوی عیاریم رفت به کویش فرود

ز آنکه سرم پست شد کنگر قصرش بلند

بی سر و پا می دویم تا به کجا سر نهیم

بارگی شاه شد گردن ما در کمند

تنگ میا زآه من، چشم بدان از تو دور

نیست رخ خوب را چاره ز دود سپند

در ره جولانت چون دیده ما خاک شد

دیده بسی در رهست دور ترک ران سمند

هستم ازان گفت تلخ در سکرات فنا

از دمت آخر دمی چاشنیی ده ز قند

ای که به بازار حسن قیمت خوبان کنی

پیش زلیخا مگوی «یوسفی آنجا به چند؟»

سوخته از پند خلق سوخته تر می شود

کاتش عشق است تیز باد وزان است پند

خسرو اگر عاشقی بیم ز کشتن مدار

پیش رخ نیکوان جان نبود ارجمند

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

باز گرفتار شد دل که درین سینه بود

تازه شد اندر دل آن رخنه که دیرینه بود

دی که همی دید روی، آینه از صورتش

اصل درون دلم نسخه در آیینه بود

دیدمی امروز باز تا بزیم بینمش

زنده امروز خود زنده پارینه بود

مفلس دین و صلاح می روم از دهر، ازانک

دزد به تاراج برد، هر چه به گنجینه برد

شب که به خنده زدی بر جگر من نمک

قابل مرهم نماند داغ که بر سینه بود

دولت خسرو، که عشق در پی جانش نشست

گوهر افزون بلا نرخ بلورینه بود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

هیچ کس از باغ و بر بوی وفایی ندید

در همه بستان خاک مهرگیایی ندید

رسم قلندر خوش است بی سرو پا زیستن

کار جهان را کسی چون سرو پایی ندید

مرد ز عقد کسان در مرادی نیافت

اهل ز نقد خسان کاه ربایی ندید

هم نفسان را خرد بیخت به غربال صدق

در دل ویران شان گنج وفایی ندید

تیرگی حال خویش پیش که روشن کنم؟

چون دلم از دوستان هیچ صفایی ندید

بی غمی از کام دل هیچ نصیبم نداد

شبپره از آفتاب هیچ ضیایی ندید

از چه ادب می کند چرخ مرا، چون ز من

دور گناهی نگفت، دهر خطایی ندید

خواست شکایت کند دل ز جفاهای عشق

همت ما را در آن عقل رضایی ندید

دولتی عقبی، سزاست، گر چو منی را نجست

محرم سلطان، رواست، گر به گدایی ندید

صورت مقصود خویش دیده ندیدی، و لیک

آینه بخت را آه که جایی ندید

سینه خسرو ز غم غنچه صفت خون گرفت

کز چمن روزگار برگ و نوایی ندید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:40 AM

یار قبا چست کرد، رخش به میدان برید

این سر و هر سر که هست در خم چوگان برید

غمزه زن ما رسید، ساخته دارید جان

یوسف ما چون رسید، مژده به کنعان برید

از رخش امروز اگر توشه شود نعمتی

بهر چه فردا به خلد منت رضوان برید؟

دست به دامان او نیست به بازوی کس

بوالهوسان فضول، سر به گریبان برید

در صف عشاق چو لاف عیاری زدید

ماتم تان واجب است، گر ز غمش جان برید

مرغ بیابان عشق خار مغیلان خورد

وعده اصل انگبین بر مگس خوان برید

مست و خراب مرا، حاجت نقلی اگر

هست، دل خام سوز سوی نمکدان برید

نیست دل چون منی در خور شاهین شاه

پاره مردار من بر سگ دربان برید

بر دو رخ خود نوشت خسرو دلخسته حال

وه که ز درمانده ای قصه به سلطان برید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:35 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4405962
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث