به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

باز زهره مطربی آغاز کرد

پیش رندان بربط خود ساز کرد

ماه روزه رفت و رخ بنمود عید

میر میخانه سر خم باز کرد

مریم خم زاد عیسی سیرتی

مرغ جانم جانبش پرواز کرد

گل نمود از پرده عشاق روی

بلبل شیدا نوا آغاز کرد

مجلسی آراست پیر میکده

تائبان را سوی خود آواز کرد

درد نوشی توبه خود را شکست

راهب دیرش بسی اعزاز کرد

بر حریفان داد ساقی باده ها

دور خسرو چون رسیده ناز کرد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:35 AM

روی خوبت آفت جانی نمود

دیده را صد گونه حیرانی نمود

غنچه کوچک دهن پیش لبت

چون که رو بگشاد زندانی نمود

چشم او بنمود زلفت را به من

مست بد ناگه پریشانی نمود

کافران را بر دل من دل بسوخت

بس که چشمت نامسلمانی نمود

لعل تو انگشتری خط را سپرد

دیو را ملک سلیمانی نمود

آینه بودی و زنگارت گرفت

روی کس را بیش نتوانی نمود

خواستم دی از لبت بوسی، لبت

خنده ای بنمود و پنهانی نمود

دید خسرو کاین سخن نزدیک نیست

روز بنشست و ثناخوانی نمود

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:35 AM

باز یاد آن شبم دیوانه کرد

کان پسر با من به خواب افسانه کرد

شد خراب این دیده و سلطان حسن

از کجا منزل درین ویرانه کرد؟

کم مبادش مویی، ار چه زلف را

بهر آزار دل من شانه کرد

شمع مهمان داشت چون پروانه را

مرغ بریانش هم از پروانه کرد

جان من آن آشنا، گویی تویی

کو مرا از جان خود بیگانه کرد

من نمی دانم که چون باشد پری

شکل تو باری مرا دیوانه کرد

از دل خسرو چه پرسی حال، کو

قبله را در کار این بتخانه کرد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:34 AM

باز بوی گل مرا دیوانه کرد

باز عقلم را صبا بیگانه کرد

بازم از سر تازه شد مستی عشق

بس که بلبل ناله مستانه کرد

گل چو شمع خوبرویی برفروخت

بلبل بیچاره را پروانه کرد

نی بر آب زلف تست، ار چه به باغ

زلف را با آب سنبل شانه کرد

لاله را بهر تقاضای شراب

جرعه می در ته پیمانه کرد

خرمن بسیار هشیاران بسوخت

بس که عشقت آتش دیوانه کرد

جان برد از خانه تن عاقبت

اینچنین عشقت که در دل خانه کرد

قصه شیرین، عجب افسانه ایست

کوهکن خواب اندرین افسانه کرد

خورد خسرو نیست جز غم، چاره نیست؟

چون خدا این مرغ را این دانه کرد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند

ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند

ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش

که دران مشتی زندانی بی سامانند

عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا

عجب از خلق که بزیند چو تنها مانند

جان عاشق چو برون رفت نخوانندش باز

زانکه در دل دگری هست که جانش خوانند

گرد خوبان جهان، عاشق بیتاب مگرد

که جوان وتر و نوخاسته و نادانند

زاهد امروز سر توبه شکستن دارد

می فروشان اگر این دلق کهن بستانند

این چه شوخی ست که گویی دل من دزدیدی؟

این ز تو آید و ز آنان که ترا می مانند

بنده ام خواه قبولم کن و خواهی رد، ازآنک

عزت و خواری در کوی وفا یکسانند

زندگان این همه خواهند که در تو نگرند

مردگان نیز، به جان تو اگر بتوانند

باد حسنت همه خوبان جهان را بشکست

بعد ازین سرو نخیزد که اگر بنشانند

می برد حسرت پابوس تو خسرو در خاک

چون شود خاک، بگو تا به رهت افشانند

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

منم امروز حدیث تو و مهمانی چند

پاره از دیده و دلها همه بریانی چند

هر زمان کاتش سودای تو افزود عشق

جای خاشاک بر آتش فگند جانی چند

دی سوی سوختگان دید و گفتی که که اند

کافرا، گیر به بتخانه مسلمانی چند

تا تو از خانه برون آیی، هر دم چاک است

بر سر کوی تو دامان و گریبانی چند

من ندانم که چه مرغم به یکی گلشن اسیر؟

که رود آخر هر مرغ به بستانی چند

ما پریشان دل و او می گذرد مست، او را

چه غم، ار جمع نگردند پریشانی چند؟

خنده بیخبران است چو رنج دل ما

می ندانیم چه رنجیم ز نادانی چند؟

حال ما دیده ای، گر، ای صبا، آن سو گذری

بدهی یادش ازین بی سر و سامانی چند

خسروا، بر دل آتشکده بسیار گری

کاین جهنم نشود کشته به بارانی چند

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

باز با خویش گهی هم سخنش خواهم دید

یا نگاهی به سوی خویشتنش خواهم دید

زان من بود گهی او که بدانگونه که بود

هم بدین چشم دگر بار منش خواهم دید

گوشه چشمش دیدم دلم آنجا مانده ست

جان هم آنجاست به کنج دهنش خواهم دید

پیش ازین صبر ندارم، به رهش بنشستم

وقت آخر که هم آمد شدنش خواهم دید

مردمان روش ببینند و مرا طاقت نی

من همان زلف شکن بر شکنش خواهم دید

آشکارام دران دم که بخواهد کشتن

من نهانی به رخ چون سمنش خواهم دید

گر کشد، یاری ازین جور کشیدن بر هم

سوختم چند چنین کنش خواهم دید

او اگر آید وگرنه، چو مرا نیست قرار

من همین شسته به ره آمدنش خواهم دید

یارب، این خسرو ازین جور گهی خواهد زست

چند رسوا شده مرد و زنش خواهم دید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد

خنده باغ مرا گریه هجران آورد

باز گلهای نو از درد کهن یادم داد

غنچه ها بر جگرم زخم چو پیکان آورد

فصل نوروز که آورد طرب بر همه خلق

چشم بد روز مرا موسم باران آورد

هر سحر باد که بر سینه من می گذرد

در چمن بوی کباب از پی مستان آورد

بوی آن گمشده خویش نمی یابم هیچ

زان چه سودم که صبا بوی گلستان آورد

به چه کار آید بی سرو خودم، گر چه بهار

سوی هر باغ بسی سرو خرامان آورد

نتوان زیست به جان دگران، گر چه صبا

جای خاشاک ز کوی تو همه جان آورد

باد یارب چو رقیب تو پریشان همه وقت

که ترا بر سر دلهای پریشان آورد

با چنان روزنی، ار بر دل خسرو صد تیر

بتوان خوردن و بر روی تو نتوان آورد

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

 

جان فدای پسرانی که نکورو باشند

راحت جانست جفاشان چو جفاجو باشند

خود ز خوبان پری چهره همین کار آید

که ستمگاره و مردم کش و بدخو باشند

غنچه سان بهر جدایی همه رو پشت شوند

گل صفت بهر جفا را همه تن رو باشند

چه کند آهوی مسکین که سبک جان ندهد؟

شهسواران که به دنباله آهو باشند

بر درت گر چه بنا کرده عشاق بسی ست

غرق خونند کسانی که در آن کو باشند

عاشقان در روش عشق مسلمان نشوند

که نه در سوختن خویش چو هندو باشند

در همه مستی من باش تو، ور فرمایی

دل و جان نیز به یک گوشه و یکسو باشند

صفت نرگس جادوی تو کردن نارند

شاعران گر چه چو خسرو همه جادو باشند

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

یار زیبای مرا باز به من بنمایید

ترک رعنای مرا باز به من بنمایید

لاله می رویدم از خون جگر بر رخسار

سرو بالای مرا باز به من بنمایید

نیست آراسته بی آن مه زیبا مجلس

مجلس آرای مرا باز به من بنمایید

عشرتم یاد همی آید از افزایش غم

عشرت افزای مرا باز به من بنمایید

تا ازان زلف شده دور برفتم از جای

آخر آن جای مرا باز به من بنمایید

پیشتر زانکه به یغما برود خانه عمر

شیر یغمای مرا باز به من بنمایید

از فراقم همه ناسازی و نابینایی ست

یار زیبای مرا باز به من بنمایید

ادامه مطلب
جمعه 27 اسفند 1395  - 11:16 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4405964
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث