به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

کجاست دل که غمت را نهان تواند داشت

به صبر کوشد و خود را بر آن تواند داشت

به کام دشمنم از هجر و دوستی نه که او

دلی به سوی من ناتوان تواند داشت

کشید خصم تو تیغ و مرا شفیعی نه

که دست مصلحتی در میان تواند داشت

ببرد دزد غم دل که یار خواب آلود

چگونه پاس دل دوستان تواند داشت

خراب چشم خودم وین نه آن می است که چشم

شراب خوار مرا میهمان تواند داشت

بسوزم و نزنم دم که نیست همدردی

که راز سوخته ای را نهان تواند داشت

همی کشند که نامش مبر، چو در دلم اوست

زیان چگونه زبان در دهان تواند داشت

نماند از مه و خورشید نازنین مرا

حیات باد که او جایشان تواند داشت

متاع عمر که بر باد می رود از دست

مگر که لشکر رطل گران تواند داشت

عنایتی بکن، ای دوست، بنده خسرو را

سر نیاز بر آن آستان تواند داشت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

نگار من که ز جنبیدن صبا خفته ست

بگوی بهر دلم، ای صبا، کجا خفته ست؟

درین غمم که مبادا گره به تار بود

بر آن حریر که آن یار بی وفا خفته ست

بیا بگوی که باز از چه زنده ای و هنوز

مگر که فتنه آن چشم پر بلا خفته ست؟

مخسپ ایمن کز گور عاشقان آواز

همی رسد که مپندار خون ما خفته ست

کسی که دعوی بیداری خرد کرده ست

به یک نظاره تو دیده ام به جا خفته ست

به خانمان همه کس خواب زندگی دارد

جز آنکه او ز هم آغوش خود جدا خفته ست

حساب وصل مدان، خسروا، اگر شیرین

به خواب در بر فرهاد مبتلا خفته ست

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟

که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قند رعنا و طبع موزونت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم

که خلق را به دو خورشید در گمان انداخت

وفا و مهر تو، ای یار بی وفا، ما را

جدا ز خدمت یاران و دوستان انداخت

به هر نفس غم عشقت هزار تیر بلا

به نزد خسرو مسکین ناتوان انداخت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

 

رخ تو رشته زلف از برای آن آویخت

که آفتاب بدان رشته می توان آویخت

روان شدی و مرا از میان همچون موی

به آشکار ببستی و در نهان آویخت

چه کرد پیش رخت گل که گل فروش او را

به دست خود به گلو بسته ریسمان آویخت

دلم چو رشته قندیل از آتش رخ خویش

بسوختی و به محراب ابروان آویخت

بماند تا به قیامت به موی آویزان

کسی که یک سر مویی در آن میان آویخت

عنان گشاده به دنباله تو آب دو چشم

دو دسته مردمک دیده در عنان آویخت

دلم ز دیده برون شد، بماند در مژگان

گزیر کرد ز باران به ناودان آویخت

ز چشم و ابروی او گوشه گیر شو، خسرو

ز ترک مست حذر به چو در کمان آویخت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت

که ناز و شوخیت از بهر جان ما آموخت

کتاب صبر همان روز، من فرو شستم

که خوبی تو ترا تخته جفا آموخت

فلک نگر که چه خط کرد بر جریده حسن

جفا درست و وفاداریت خطا آموخت

جراحت جگر خستگان چه می پرسی؟

ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت

دلی نماند که از تن نبردیش عمدا

معلم تو که بوده ست، کاین دعا آموخت؟

ز من که عاشق و مستم صلاح کار مجوی

چه جای زرگری آن را که کیمیا آموخت

چه روز بود که آمد خیال تو در چشم؟

که غرق کرد مرا و خود آشنا آموخت

دل رقیب نسوزد ز آه من، چه کنم؟

نمی توان سگ دیوانه را وفا آموخت

نیافت خسرو گمگشته خویش را، با آنک

ز گرد نامه تو خط والضحی آموخت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

سپیده دم که زمانه ز رخ نقاب انداخت

به زلف تیره شب نور صبح تاب انداخت

کلید زر شد و بگشاد آفتاب فلک

به دیده ها که شب تیره قفل خواب انداخت

سحر جواهر انجم یگان یگان دزدید

چو صبح پرده دریدش بر آفتاب انداخت

چگونه صبح بخندد که روی ابر سیاه

سفیده کرد و ز دیبا بر او نقاب انداخت

بدید از دل دیر سیا شب روشن

کمان چرخ همان تیر کز شهاب انداخت

به کنج روزن و در گذشت ماهتاب نهان

چو مهر خنجر کین سوی ماهتاب انداخت

به آخر آمده شب را به وقت صبح نفس

که تیغ خورد و ز خورشید خون ناب انداخت

برفت شب ز پی زنده داشتن خود را

به پرتو نظر شیخ کامیاب انداخت

فلک جنابا، بپذیر بنده خسرو را

چه خویش را به جناب فلک جناب انداخت

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت

چه دردهاست که بر جان بی قرارم نیست

دلم ز کوشش خون گشت و کام دل نرسید

چه سود دارد بخشش، چو بخت یارم نیست

به خاک کوی بسازم، چو خاک یار نیم

بر آستانه بمیرم چو پیش بارم نیست

خوشم به دولت خواری و ملک تنهایی

که التفات کسی را به روزگارم نیست

مرا مپرس که در دم نهان نخواهد ماند

که اعتماد برین چشم اشکبارم نیست

نفس به آخرم آمد، ازان دهی سخنی!

که بهر کوی عدم هیچ یادگارم نیست

ملامتش رسد از خونم، این همی کشدم

وگرنه بیم ز شمشیر آبدارم نیست

ز بس که در دل خسرو سواریش ننشست

به عمر یک نفسی بر پی غبارم نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

مرا به عشق دل خویش نیز محرم نیست

که می زند دم بیگانگی و همدم نیست

تو رخ نمودی و عشاق را وجود نماند

که پیش چشمه خورشید روز شبنم نیست

به زلف تو همه دلهای سرد راست گذر

وگرنه حالش ازین گونه نیز در هم نیست

هزار سال ترا بینم و نگردم سیر

ولی دریغ که بنیاد عمر محکم نیست

یکی ز تیغ و یکی از سنان همی ترسد

مگوی هیچ کزینها غم و ازان هم نیست

به جان خسرو، اگر زانکه صد هزار غم است

درون جان تو اینست غم، دگر غم نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست

رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست

دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم

به جان تو که دلم را سر جدایی نیست

بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است

بگیر باده که هنگام پارسایی نیست

اگر ربوده به زلف تو شد دلم چه عجب

چو کار زلف تو، الا که دلربایی نیست

بر آب دیده روانی تو همی خواهم

اگر چه آب مرا بر درت روایی نیست

مرا بپرسی کاخر مرا ز تو غم نیست

اگر نیایی هست و اگر بیایی نیست

به بنده خسرو بوسی بده مکن حکمت

که بنده نیز حکیم است، اگر سنایی نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است

بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است

چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است

چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است

هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد

که چشم خوبان همچون دهان شان تنگ است

رها کنید که تن در دهم به بدنامی

که نام نیک در آیین عاشقی ننگ است

سماع در دل من کار کرد و سینه بسوخت

هنوز مطرب ما را ترانه در چنگ است

تو، ای صنم، که مرا در دلی چه سود ازان

که در میان من و دل هزار فرسنگ است

به جنگ تیغ مکش، سر به آشتی برگیر

که حاصل است به صلحت هر آنچه در جنگ است

به خشم می روی و در تو کی رسد خسرو

که ره دراز و قدم سست و بارگی لنگ است

ادامه مطلب
یک شنبه 22 اسفند 1395  - 3:19 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4421724
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث