به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

دلی دارم، اما جز افگار نی

غم از حد گذشته ست و غمخوار نی

دل خویش خواهم سپردن به یار

که بیدل توان بود و بی یار نی

نگارا، تماشا می کنم در خیال

رخ تست دل سوی گلزار نی

ز خونم که چشمت چو من می خورد

شبان روز مست است و هشیار نی

ترا کارگر کرد حسن و مرا

بجز خوردن غم دگر کار نی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

مسلمانان، گرفتارم به دست نامسلمانی

ازین دیوانه بدمستی و بدخویی و نادانی

به طره آشنا بندی، به خنده پارسا بینی

به غمزه ناخدا ترسی، به کشتن نامسلمانی

به ابرو فتنه انگیزی، به نرگس عالم آشوبی

به بالا آفت آبادی، به کاکل کافرستانی

مکن چندین گله، ای دل، مگو بد خوبرویان را

کزان کافر دلانت حاضرست اینجا مسلمانی

مرا افسوس می آید که تیرت می خورد دشمن

من آخر دوستم، جانا، دلم خوش کن به پیکانی

دعای بد نخواهم کرد، لیکن این قدر گویم

که یارب، مبتلا گردی چو من روزی به هجرانی

مرا کشت این صبا هر دم که یادم می دهد امشب

که وقتی میهمانی داشتم اندر گلستانی

من از بیدار بودن وه که دیوانه شدم، باری

خدایا، این شب هجران ندارد هیچ پایانی

طبیبا، بهر جان ناتوانم غم مخور چندین

رها کن جان دهم، زیرا نمی ارزم به درمانی

کنون یاد شراب و شاهد و مستی و قلاشی

گذشته ست آن که خسرو را سری بودی و سامانی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

ای ز زلف تو مشک تر بویی

وز میان تو تا عدم مویی

گل ز تو نرم شد چنان که به باغ

نرمیی می کند به هر تویی

ماه نو گردد از تو زیر و زبر

گر اشارت کنی به ابرویی

پیش چوگان زلفت از سر حال

سر زده می رویم چون گویی

چند جا خویش را کنم قربان

کت نبیند کسی ز هر سویی

یار من رو متاب یا بنمای

جای دیگر چو روی خود رویی

پهلوی من نشین که بی تو شبی

بر زمینم نسود پهلویی

خنده ای کن که بی خیال لبت

درد خسرو ندید دارویی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

دوش می گفت پیر ترسایی

یاد دارم ز مرد دانایی

کاندرین دور می پرستان را

نیست خوشتر ز میکده جایی

درد نوشان و کنج دیر مغان

خلق عالم به هر تماشایی

بر سر چار سوی خطه عشق

نیست خالی سری ز سودایی

زاهد و باغ خلد و ما و حبیب

هر کسی را بود تمنایی

ساقیا، زان قدح که می نوشی

جرعه ای ده به بی سر و پایی

خوش بود جام باده نوشیدن

خاصه از دست مجلس آرایی

در تردد گذشت عمر عزیز

همچو من نیست مختلف جایی

شد ز مهر تو ذره سان خسرو

هرزه گردی و باد پیمایی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

ای که به چشم تو نیایم همی

یک نظر آخر به چو من درهمی

گفت که از مات فراموش گشت

کاش فراموش شوی یکدمی

عالم غم بی تو مرا بر دل است

لیک دلت را چه غم از عالمی

بی غمی از عمر قوی شادییست

شادی آن کس که ندارد غمی

این دل در پیش که خالی کنم

وه که ندام به جهان محرمی

هست درین درد من خسته را

مرگ سزاوارترین مرهمی

بر من اگر گریه نمی آیدت

وام کن از دیده خسرو نمی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

هر کسی را هوای سیم و زری

من مسکین و داغ سیمبری

هست در خون ز گریه مردم چشم

چون کریمی به دست بدگهری

شبم ار تا قیامت است، چه باک

گر ز روی توام دمد سحری

توبه یک غمزه بشکنی، گر من

کشم از عقل و جان و دل حشری

هر که جانیش هست و جانان نیست

او ندارد ز زندگی اثری

آهنی می شود ربوده سنگ

نه کم است از جماد جانوری

بهر من گر جهان شود پر غم

گر ز یار است، باد بیشتری

پند گویا، ترا چه درد کنند؟

زخم پیکان به سینه دگری

خورش صوفیان جگر باشد

نقل می خوارگان بود گزری

همه کس ذوق خرمی گیرد

ذوق غم گیر، خسروا، قدری

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

بسی نماند که جانی برون رود ز غریبی

هنوز می نرساند مرا ز زلف تو طیبی

مباد خواب خوش آن شوخ را که غمزه شوخش

فگند خار مغیلان به خوابگاه غریبی

ز درد عشق بمردم خبر دهید، رفیقان

اگر مفرح صبر است در دکان طبیبی

ندادیم چو ضمانی به تیغ راضیم، اکنون

اشارتی به کرم، جان من، به سوی رقیبی

چو بت پرست شدم از تو، بعد ازین من و کویت

به دوش رشته زناری و به دست صلیبی

زکوة حسن بده زان به هر چه می رسی، ار چه

نمی رسد به گدایان دور مانده نصیبی

به گاه دیدن تو خسرو از بلا چه خورد غم

چه غم نظارگی شاه را ز چوب نقیبی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

یار است و صد کرشمه، شهر است و خوبرویی

ماییم و طعن دشمن، خلقی و گفتگویی

او بد کند به شوخی، من جز نکو نگویم

چون گویم اینکه با من بد می کند نکویی

بیخود شدیم، ساقی، زان نازنین مجلس

ساغر به دیگران ده، ما را بس است بویی

موی میانت بنشست اندر تن چو مویم

با آنکه در نگنجد، مویی میان مویی

دارم تنی سفالین دل سختی تو بر سر

کس سنگ را چه گوید، گر بشکند سبویی

یک ره ترا ببینم، پس پیش تو بمیرم

من بیش از این ندارم، در عالم آرزویی

ابروت همچو مژگان، ای شهسوار خوبان

حالی برای بازی دارم سری چو گویی

مجنون، شنیده باشی، کز دست عشق چون شد؟

پیش آی تا ببینی درمانده ز آرزویی

سیلی ز هیچ باران در کوی او نیامد

گر آب دیده ما با خود نبرد جویی

تو می روی و خسرو نعره زنان به پیشت

سلطان و صد تجمل چاوش وهای و هویی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

ساقی بیا که موسم عیش است و میم و نی

می ده که لاله گون شده از باده ری و خی

رخ بر فروز و زلف مسلسل گره بزن

تا بشکند جمال تو بازار میم و هی

مه را به روی خوب تو نسبت کجا رسد

ای رویت آفتاب و لبت شین و کاف و ری

شکر شد از خجالت لعل تو آب وار

بر شین و کاف و ری چو کشیدی تو خی و طی

خط معنبر تو چو دور قمر گرفت

کردند عاشقان تو تر ری و دال و می

روح مجسمی تو نه عقل مصوری

ای روح عقل مثل تو نادیده بی و تی

بتگر چو دید پیش رخ و قامت تو کرد

از شرم کارخانه صد ساله طی و بی

طی کن حدیث دور زمان، جام می بیار

تا باغ روح را دهم آبی ز میم و یی

می خور، مخور غم دل و دین، خسروا، دگر

بگشا به مدح خسرو آفاق لام و بی

لب بر لب نگار نه ار دست می دهد

خالی قدح مدار ز باده و میم و یی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

تو می روی و به نظاره تو چشم جهانی

بگو که آگهی از عاشقان دلشدگانی

بگشت حال به بالای ابروی تو کسان را

که زیر دست فتادش چنان کمند و کمانی

در ابروی تو نه یک دل هزار بیش فرو شد

به من ز داغ دل آنگه که دارد از تو نشانی

برهمنان که پرستند آفتاب فلک را

مگر که هندوی ما را ندیده اند زمانی

غلام پنجه مرغول هندوانه اویم

که هست هر خم مویی از او شکنجه جانی

بریخت آب رخ بیدلان به خاک در او

چه کم شود که اگر تر کند به لطف زبانی

گران کمانی آن هندوی کمانکش چابک

به هیچ پنجه ترکی رها نکرد عنانی

بخار هجران، خسرو، صبور باش که هرگز

رطب نیایی ازین بستگی ز پسته دهانی

ادامه مطلب
یک شنبه 6 فروردین 1396  - 1:51 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4342209
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث