به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هندوی زلف را چو تو یغما چنین دهی

در روم و ری منادی تاراج دین دهی

پیش لب تو گر چه گداییست کار من

ملک جهان مراست، گر انگشترین دهی

چون من روم، به تربت من بوسه ای زنی

حلوای روح من چو دهی، این چنین دهی

آنجا که گشت تست، بگو تا شویم خاک

باری چنین چو کشته خود را زمین دهی

جان بردن نهفته، میاموز غمزه را

جلاد را چه استره در آستین دهی؟

تلخی عشق بی مزه گردد ز نوش وصل

ناخوش میی که چاشنیش انگبین دهی

من کیستم که خنده زنی تو به روی من؟

خسرو خس و بهاش تو در ثمین دهی

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

چو لب زنی به می و در میان بگردانی

من آن شراب نگویم که جان بگردانی

مگرد ساقی ازینسان چه آرزو داری؟

که مست بی خبرم در جهان بگردانی

گران رکابی حسنت بس است مستی ما

چه حاجت است که رطل گران بگردانی

خوش آن زمان که بری نام عاشقان، وانگاه

که نام من به لب آید، زبان بگردانی

مرا بکشتی و خصمان به خون گرت گیرند

به یک کرشمه دل همگنان بگردانی

رسد که روی بگردانی از رهی، لیکن

چگونه روی من از آستان بگردانی

فدای چشم توام وز سرم کنی زنده

گرم تو بر سر آن ناتوان بگردانی

سوار می روی و تیر آه می بارد

تو آن نه ای که از اینها عنان بگردانی

رسید یار، توانی که ای رقیب، امروز

بلای آمده از عاشقان بگردانی

غلام رویم و گر ببینی آن رخ، ای زاهد

غلام تو شدم، ار چشم ارزان بگردانی

به خون خسرو مسکین، چو تشنه است، بکوش

مگر که آن دل نامهربان بگردانی

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری

اگر به صورت زیبای خویش مغروری

دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟

به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری

به بلبلان برسانید تا نفس نزنید

که غنچه پای برون می نهد ز مستوری

مرا چو از تو اجازت به زندگانی نیست

به زیر پای تو جان می دهم به دستوری

ترا که شوق عزیزی نسوخت، کی دانی؟

که چیست بر دل خسرو ز داغ مهجوری

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

ز من برگشته ای، جانا، ندانم با که می سازی؟

حدیث ما نمی پرسی، که داند با که همرازی؟

کلاه اندازد از سر گاه دیدن قامت خوبان

تو سر می افگنی، جانا، مکن چندین سرافرازی

نوازش می کنی و جان برون می آید از حسرت

توانی مردمی کردن که چشمی بر من اندازی

دلم گر کافری ورزید گریه چیست، ای دیده؟

چو نتوانم که بستانم، مکن بیهوده غمازی

مرا بر جان رسیده زخم و او مشغول ناز خود

شکاری می طپد در خون و ترک مست در بازی

بقای شمع باد، ار صد هزاران چون تو می میرد

ایا پروانه مقبل که بر آتش به پروازی

چو جانان کرد جا در دل، تورو، ای جان بی حاصل

که با سلطان به یک خانه گدایی را چه انبازی؟

ز درد آگه نه ای، ای پارسا، زان می دهی پندم

اگر چون من شوی بی دل، بدین گفتن نپردازی

چه درد سر دهی، خسرو، ز گفت و گوی خویش او را

چه نالی اندران بستان، نه بس مرغ خوش آوازی؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

تو نیز ای بی وفا، تا کی ستم بر جان من خواهی؟

بیا تا کین من از بخت بی سامان من خواهی

چه کم گردد ز خاک پای تو، آخر اگر گاهی

بدین مقدار عذر دیده گریان من خواهی

اگر جان بایدت، پیش آی و بی فرمان من، بستان

که از بیگانگی باشد، اگر فرمان من خواهی

اگر خواهم دهی بوسی به پشت پای خود بینی

وگر خواهی نهی، داغی دل بریان من خواهی

مرا تا زنده ام از درد عشقت راحتی نبود

بکش تیغ و سرم بفگن، اگر درمان من خواهی

بدان می ماند، ای غمزه که جان می خواهی از خسرو

من مسکین چه خواهم دیگر، ار تو جان من خواهی

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

 

ای جان ز تن رفته، به تن باز کی آیی؟

وی سرو خرامان، به چمن باز کی آیی؟

جانی تو که از دوری روی تو بمردم

تا زنده شوم باز، به من باز کی آیی؟

شد جان هوایی به عنان گیری تو، لیک

زان باد تو، ای ترک به من، باز کی آیی؟

ما را وطن تنگ و تو خو کرده به صحرا

در ظلمت زندان وطن باز کی آیی؟

سرمایه خسرو به جهان جز سختی نیست

عمری که تو رفتی به سخن، باز کی آیی؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

هوس پخته ست این پروانه بهر خویشتن سوزی

بیا و خانه روشن کن ز بهر مجلس افروزی

چه آتش می زنی زینسانم، ای دور از تو چشم بد

دل و جان است آخر نی سپند است این که می سوزی

گر از بی مهری چشمت گله کردم بنامیزد

که آموزد کمان ابرویت را رسم کین توزی

چو دیدی مردنم، گفتی که روزی روی بنمایم

چنین روزی همم در زندگی یعنی شود روزی

سگت هم می رمد از من، توانی مردمی کردن

که چون بازو کنم طوقش به تیری بازویم دوزی

چه اغرا می کنی در خون خسرو چشم بدخو را

به رحمت ره نما قصاب را، کشتن چه آموزی؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

به ناز هر نفسی سوی من گذر چه کنی؟

همین که این دل من خون کنی، دگر چه کنی؟

اگر چنین که تویی نیم شب روی بر بام

تبارک الله تا بر سر قمر چه کنی؟

یکی کرشمه ابروت بهر فتنه بس است

به گرد روی ز مو این همه حشر چه کنی؟

خدای از پی دل بردن آفرید ترا

تو موی بهر چه بافی و سر به بر چه کنی؟

چو هر چه کردم امانم نبود از دستت

کنون ز دیده بخواهم کشید هر چه کنی

نعوذبالله امید وفا ز پس از تو

من استوار ندارم ترا، اگر چه کنی

کمر همی طلبی تا به کشتنم بندی

ترا که نیست میانی، بگو کمر چه کنی؟

ز رنج خسرو گفتی همیشه بر حذرم

کنون که کار دل از دست شد، حذر چه کنی؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 2:02 PM

ما را در آرزویت بگذشت زندگانی

باقیست تا دو سه دم، دریاب گر توانی

چشمت که کشت ما را باشد همین قصاصش

کز دور مردن من بنماییش نهانی

گر این تن چو مویم بوده ست از تو گویی

تو دیر زی که اینک مردیم از گرانی

رشک آیدم ز تیغت بر عاشقان دیگر

این لطف هم مرا کن از بهر آن جوانی

چون بر سرم رسیدی، بر من مبارک آمد

مردن بر آستانت، ای جان زندگانی

شکر غم تو گویم کز دولتش همه شب

با دیده در شرابم، با دل به دوستگانی

با سوز خود خوشم من، بر من مخند گه گه

تا بیشتر نگردد این داغهای جانی

گر بگذری بدانسو، ای باد، زلف او را

زان گونه کو نداند، از من دعا رسانی

بی او، دلا، ز خسرو کم جو قرار و سامان

کو رسم صبر داند، لیکن چنانکه دانی

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 1:56 PM

تو، ای پسر، که از این سو سوار می گذری

مرا کش ارز که برای شکار می گذری

ز دوستان که به جولانگه تو خاک شدند

به شوخی تو که ای شرمسار می گذری

هزار دل به دوال عنایت آویزان

تو بر شکسته از ایشان سوار می گذری

جراحتی به جز این نیست آشنایان را

که آشنایی و بیگانه وار می گذری

چه مرهمی که فزون است در دم، ار چه دمی

هزار بار به جان فگار می گذری

تو مست خراب چه دانی که تا چه می گذرد؟

در آن دلی که به شبهای تار می گذری

تو در درون دل تنگ من خلی همه شب

گلی، ولی به دلم همچو خار می گذری

قرار وصل خوش است ار چه دیر می بینم

ولی چه سود که زود از قرار می گذری

بلاست ناله خسرو، برون میا زین بیش

که مست می رسی و در خمار می گذری

ادامه مطلب
چهارشنبه 2 فروردین 1396  - 1:56 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 221

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4342201
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث